الفقرة الثانیة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
تنبیه
یجب أن تعلم: أنّ هذه العوالم - کلّیها و جزئیّها - کلّها کتب إلهیّة؛ لإحاطتها بکلماته التامّات، فالعقل الأوّل و النفس الکلّیة - اللّتان هما صورتا أمّ الکتاب، و هی الحضرة العلمیّة - کتابان إلهیّان.
و قد یقال للعقل الأوّل؛ «أم الکتاب» لإحاطته بالأشیاء إجمالا، و للنفس الکلّیة:
«الکتاب المبین» لظهورها فیها تفصیلا، و: «کتاب المحو و الإثبات» هو حضرة النفس، المنطبعة1 فی الجسم الکلّی، من حیث تعلّقها بالحوادث.
و هذا المحو و الإثبات أنّما یقع للصور الشخصیّة التی فیها؛ باعتبار أحوالها اللازمة لأعیانها بحسب استعداداتها الأصلیّة، المشروط ظهورها بالأوضاع الفلکیّة المعدّة لتلک الذوات2 أن تتلبّس بتلک الصور مع أحوالها الفائضة علیها من الحقّ سبحانه بالاسم المدبّر، و الماحی، و المثبت، و الفعّال لما یشاء، و أمثال ذلک.
و الإنسان الکامل کتاب جامع لهذه الکتب المذکورة؛ لأنّه نسخة العالم الکبیر، قال العارف الربّانی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام3.
داؤک فیک و ما تشعر و داؤک منک و ما تبصر
أتزعم أنّک جرم صغیر و فیک انطوى العالم الأکبر
فأنت الکتاب المبین الذی بأحرفه یظهر المضمر و قال الشیخ - رضى اللّه عنه -4.
أنا القرآن5 و السبع المثانی6 و روح الروح7 لا روح الأوانی9،8
فؤادی10 عند مشهودی مقیم یشاهده و عند کم و لسانی
1 - الخیالیّة.
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص112-113.
تنبیه
یجب ان یعلم، ان هذه العوالم کلیّها و جزئیها کلّها کتب الهیة لاحاطتها بکلماته التّامات. فالعقل الاول و النفس الکلیة اللتان هما صورتا امّالکتاب، و هی الحضرة العلمیة، کتابان الهیان و قد یقال للعقل الأول: امّ الکتاب، لاحاطته بالاشیاء اجمالا، و للنفس الکلیة الکتاب المبین، لظهورها فیها تفصیلا، و کتاب المحو و الاثبات، و هو الحضرة النفس المنطبعة فی الجسم الکلى، فهو صورة تلک الحضرة من حیث تعلّقها بالحوادث. و هذا المحو و الاثبات انّما یقع للصور الشخصیة التى فیها باعتبار احوالها اللّازمة لأعیانها بحسب استعداداتها الاصلیة المشروط ظهورها بالاوضاع الفلکیة، المعدّة لتلک الذوات ان تتلبس بتلک الصور، مع احوالها الفائضة علیها من الحق سبحانه بالاسم المدبّر و الماحى و المثبت و الفعال لما یشاء و امثال ذلک. و الانسان الکامل، کتاب جامع لهذه الکتب المذکورة، لانّه نسخة العالم الکبیر.
قال العارف الربانى على بن ابى طالب علیه السلام: «دائک فیک و ما تشعر* و دوائک فیک و ما تبصر* و تزعم أنک جرم صغیر* و فیک انطوى العالم الأکبر* فانت الکتاب المبین الذى* با حرفه یظهر المضمر.» و قال الشیخ رضى اللّه عنه:
انا القرآن و السّبع المثانى و روح الرّوح لا روح الأوانى
فؤادى عند مشهودى مقیم یشاهده و عندکم لسانى
الفاظ را چون اهل معرفت موضوع از براى معانى عامه مىدانند، کتاب را منحصر بکتاب تدوینى موجود در بین دفتین «مثلا» نمىدانند، بلکه جمیع صفحات وجودى را به اعتبارى کلام و به اعتبارى کتاب حق مىدانند، لذا مصنف گفته است: جمیع عوالم وجودى از کلیات و جزئیات کتب الهیهاند، چون عوالم کلى و جزئى در بر دارند کلمات تامات الهى را.
عقل اول، و نفس کلیه، که در اصطلاح صورت امّالکتاب و حضرت علمیّهاند، دو کتاب تامّ الهى مىباشند. بعقل اول باعتبار احاطه وجودى، و سعه ذاتى آن امّالکتاب اطلاق کردهاند، چون جمیع حقایق وجودى را بنحو اعلى و اتم در بر دارد، و همین حقایق کلى موجود در عقل بنحو تفصیل در نفس کلیه موجودند، لذا نفس کلیه را کتاب مبین گویند. چون مجملات در عقل همان مفصلات در نفس کلیهاند و فرق بین آنها بجمع و فرق و اجمال و تفصیل است، کما اینکه بنفس منطبع در ماده «نفس فلکى» کتاب محو و اثبات اطلاق نمودهاند. جسم کلى باعتبار تعلق بحوادث، صورت و تعین همان نفس کلى است، محو و اثباتى که ذکر شد، متعلق آن صور شخصیهیى است که منطبع در نفس فلکى است، و این محو و اثبات که در صورتهاى شخصى منطبع در نفس است، تابع استعدادات اصلیه اعیان ثابته آن صور است، که ظهور آن مشروط است باوضاع و احوال فلکى، و اوضاع فلکى علل معدّه است از براى تلبّس این ذوات و اعیان بصور متجدد، و متغیر. منشأ تلبس ذوات بصور متغیر، اسماء افعال نظیر اسم مدبّر و ماحى و مثبت و فعّال لما یشاء و غیر اینها از اسماء است.
انسان کامل، کتابى است جامع جمیع کتب الهیه، چون انسان نسخه عالم کبیر است1 .
انسان باعتبار روح و عقل که از لطائف سبعه انسانى و از مراتب وجودى انسان کامل است، کتابى عقلى است که امّالکتاب نام دارد، چون جمیع کتب الهى در این کتاب تکوینى بوجود عقلى و جمعى و قرآنى موجودند، چون مقام عقل، مقام کلیات و دیار مرسلات و حقایق کلیه مطلقه است. عقل مدرک کلیات و صور مجرده است. انسان نیز باعتبار قلب خود که یکى از لطائف سبعه انسانیه است، کتاب لوح محفوظ است و باعتبار وجود نفسى که تعلق تدبیرى ببدن دارد و باعتبار وجود نازل، عین بدن است، کتاب محو و اثبات است، چون مقام نازل نفس، مقام اتحاد با بدن و محکوم بحکم بدن بودن است. لذا نفس بما هى نفس، متحرک به حرکت جوهریه است و بعد از استکمالات از مقام نفسیّت ترفع پیدا مىنماید و بمقام روح و عقل و قلب و سرّ خفى و اخفى مىرسد. این مراتبى که بحسب سعه رتبه انسانى براى انسان ثابت است، و از کتب الهیه و مراتب ربوبیه بشمار مىرود، صحف و کتب مکرمه مطهرهیى است که متجردان از جلباب بشرى و طاهرین از حجت ظلمانى، آن مراتب و حقایق را مسّ و معانى آن را ادراک مىنمایند.
آنچه که ذکر شد، مربوط باصول کتب الهیه بود. اما فروع آن کتب، جمیع افراد موجودات از افراد عقول و افراد نفوس و قواى روحانیه و جسمانیه و غیر اینها از موجودات مىباشد در این کتب، احکام کلى و جزئى، موجودات در مرتبهیى بنحو کلى و در مرتبهیى بنحو جزئى و در موطنى بنحو جمع الجمع و در مقامى بنحو تفصیل و فرق منقوش است.
چو قاف قدرتش دم از رقم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد
بنا بر مذاق تحقیق، موضوع له کتاب «ما ینتقش فیه الشىء» است، چه کاغذ و الواح ظاهرى باشد، و چه الواح و صحایف معنوى باشد. جمیع حقایق از صحایف اذهان عالیه و سافله و یا مجالى اکوان وجودیه و اعیان خارجیه مجردات امرى، و مکنونات خلقى کتب تکوینى حقند.
نقش، اعم است از ارقام و حروف کونیه، الفاظ و کلمات ظاهرى یا ارقام و نقوش معنوى الهى و حروف عالیات بسیطه لاهوتى و کلمات تامات جبروتى ابداعى و آیات محکمات ملکوتى انشائى و زبر و بینات و اخر متشابهات ناسوتى اختراعى تکوینى.
بنا بر آنچه که ذکر شد، اینکه مصنف علامه، اول مرتبه کتاب حق را صفحه وجود عقل اول دانسته است و مطلع کتاب را عقل اول و ختم آن را به هیولاى اولى و عالم اجسام اختصاص داده است، وجهى ندارد.
اولین کتاب الهى که جامع جمیع کتب و مطلع همه صفحات عالم وجود و حاکى از ارقام منقوش بر صفحه اعیان است مقام احدیت وجود است که از آن تعبیر بمقام او ادنى و افق اعلى و حقیقت محمدیه و طامه کبرى و مقام جمع الجمع و مرتبه تعین اول نمودهاند. این کتاب، اصل جمیع کتب الهیه و مبدا تمامى صحائف الهى و الواح حقى و خلقى است. حقیقت حق در این موطن، همه حقایق را بشهود جمعى احدى شهود مىنماید. این همان مقام و مرتبه علم احدى ذاتى جمعى قضائى است که از آن برخى از ابناء تحقیق، بعقل بسیط اجمالى قرآنى تعبیر نمودهاند. بر این مرتبه فقط ذات غیر متعین حق تقدم دارد، و لیکن در غیر این مرتبه از تجلى و ظهور و شهود خبرى نیست؛ چون مقام اصل وجود نه اسم دارد و نه تعین مىپذیرد، نه کسى از او نام دارد و نه نشانى2 .
مرتبه دوّم از کتابهاى الهى، مقام تعین ثانى و حضرت واحدیت و مرتبه قاب قوسین و تعین ثانى و برزخ دوم و حقیقت محمدیه «ص» بیضائیه و حضرت عمائیه است. این مرتبه مجلاى دوّم از حروف بسیطه الهى است که کلمات تام الهى و نقوش و ارقام عالیات حضرت حق، نوشته شده است.
این مرتبه بواسطه رحمت ذاتى و صفاتى حق در این صحیفه نوریه، «بفیض اقدس و تجلى ارفع اعلى که بنکاح اول اسمائى که ناشى از رقیقه حبى و جاذبه عشقى بین مفاتیح اول غیب هویت ذاتیه حقایق اسمائیه و صفاتیه و اعیان ثابته امکانى از براى طلب شهود کمال جلاء و استجلاء»، نوشته شده است. این مقام، مرتبه ظهور اسماء و صفات و صور اسماء است و حق خود را بصور اسماء بشهود علمى تفصیلى احاطى بجمیع حقایق از ماهیات و وجودات و لوازم خارجى آنها شهود مىنماید3.
الواحدیة مظهر للذات یبدو و مجمعة لفرق صفات
الکل فیها واحد متکثّر فاعجب لکثرة واحد بالذات
فهى العبارة عن حقیقة کثرة فی وحدة من غیر ما اشتاتى
جمعى از محققان این حقیقت را أمّ الکتاب این مقام مىدانند، کما اینکه حکما، عقل اول را أمّ الکتاب مىدانند. مبدا ما ظهر و ما بطن به اعتبارى این مرتبه است.
منبسط بودیم یک گوهر همه بىسر و بىپا بدیم آن سر همه
چون بصورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایههاى کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق
مرتبه سوّم از کتب الهى، مقام فیض مقدس است که حق بتجلى ایجادى و رحمت امتنانیه و کلمه کن وجودى و مشیت ساریه و رحمت واسعه و حق مخلوق به، در این موطن تجلى نموده است. غایت این تجلى، اظهار مکنونات غیب هویت و ایجاد و ابراز مختفیات در مکمن علم و کنز مخفى است. حق در این موطن بصور اسماء و صفات بظهور عینى و خارجى ظهور نموده است. تجلى حاصل از این وجود، ظهور نقوش علمى و حروف عالیات و ارقام الهى مسطور در مرتبه احدیت و واحدیت است. از تجلى حق باسم رحمن، صفحات آفاق و انفس و دو قوس صعود و نزول و آنچه که قابلیت از براى تلبس بوجود عینى داشته است، موجود مىگردد. منشأ ظهور حقایق خارجى تناکح چهارگانهیى است:
«روحانى، طبیعى، ملکوتى، عنصرى سفلى و جمعى احدى» که موجود مىشود.
پرتو حسن او چو پیدا شد عالم اندر نفس هویدا شد
وام کرد از جمال او نظرى حسن رویش بدید و پیدا شد
این کتاب که در مقام ذات کتاب جمعى الهى است، باعتبار ظهور در اعیان چون تمام حقایق را در بر دارد، علت ظهور جمیع اعیان بلکه عین جمیع حقایق است. «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها». از این کتاب جمعى به کلمه کن وجودى و اول کلمهاى که «شق اسماء الممکنات» تعبیر نمودهاند. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».
تعالى اللّه قدیمى که به یکدم کند آغاز و انجام دو عالم
جهان خلق و امر اینجا یکى شد یکى بسیار و بسیار اندکى شد
عقول طولى و عرضى و نفوس کلى و جزئى و عوالم برزخى و حقایق موجود در عالم ماده و ارقام و نقوش مسطور در صفحات آفاق و انفس، ظهور کلمه کن وجودى و رحمت امتنانى و فیض مقدسند.
از آنچه که ذکر شد، کتاب تکوینى شامل مرتبه احدى و واحدى و مرتبه فیض مقدس است، و مراتب کتبى را که مصنف علامه ذکر نمود از عقل اول تا هیولاى اولى، مراتب ظهور مرتبه سوم از کتب الهى مىباشند.
کتاب بتقسیم دیگر بکتاب آفاقى و انفسى نیز تقسیم مىشود. کتاب آفاقى را باعتبار بسط وجود و تفاصیل صور و آیات و احکام کتاب فرقانى و کتاب انفسى را باعتبار احدیت جهات و بساطت ذات و جمعیت وجود و کمالات وجود کتاب قرآنى نامیدهاند. وجه تسمیه به کتاب انفسى آنست که این کتاب منسوب بنفوس و صحایف ارواح است.
هر یک از کتب آفاقى و انفسى، مشتمل است بر کتابهاى دیگر، مثل آنکه کتاب آفاقى منقسم مىشود بکتاب جبروتى عقلى الهى «که أمّ الکتاب و فصل الخطاب» نیز به آنها اطلاق شده است و آن عبارت است از عقل اول و ممکن اشرف و نور حضرت ختمى مرتبت، بلکه جمیع عقول طولى و عرضى و مثل افلاطونى که عقول طولیه را جبروت اعلى و عقول عرضیه را جبروت اسفل و قضاء تفصیلى أمّ الکتاب و عالم آنها را عالم جبروت مىنامند و ملکوت اعلى که عالم نفوس قدسیه باشد از کتب الهیّه است.
و همچنین کتاب بر موجودات عالم ملکوت دیگر که عالم برزخ و خیال منفصل باشد، اطلاق مىشود و بر کِتابٍ مَسْطُورٍ فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ که عالم اجسام و هیولى و ماده باشد، نیز اطلاق شده است.
کتاب انفسى تقسیم مىشود به علیینى و سجینى: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ». کتاب علیین منقسم مىشود باعلى علیین، «که کتاب وجود حقیقت محمدیه و اولاد طاهرین او علیهم السلام» باشد، چون مطلع کتاب وجود آنها عالم احدیت و تعین اول است و منتهاى آن عالم ماده و حسّ، و ظهور آنها در عالم بشریت باعتبار تلبّس به ماده جسمانى کتاب حقیقت محمدیه «ص» ذات احدیت است. باعتبار رسیدن آنها بمقام فناء و فناء از فناء و مقام بقاء بعد از فناء و علیین که مقام ابرار و صلحا و شهداء و امناء اللّه باشد؛ چون ناس در سیر و سلوک تفاوت دارند و در ارتقاء بمقام ملکوت مختلفند. برخى تا مقام واحدیت و برخى تا مرتبه عقل اول و جمعى تا اتصال برب النوع سیر مىنمایند.
سجّین کتاب و دیوان اعمال فسقه و فجره و کفّار است. نفوس امّاره بالسّوء این طبقه، بعالم ملکوت نمىرسد و مقرّ آنها ملکوت اسفل برزخى است که نتیجه سیر آنها در فسق و معاصى و تهتک مىباشد4.
*** نسخه جامع جمیع کتب اصلى الهى، کتاب جمع الجمع قرآنى انسانى است که از آن بامام مبین و کتاب مبین تعبیر نمودهاند. این کتاب بوحدته شامل جمیع کتب است و بنحو وحدت و بساطت و سذاجت ذات و حقیقت است؛ چون صورت نقطه احدیت بسیطه است، همه کتب را در بر دارد و بواسطه تنزل این کتاب از اسماء اطلاق بارض تقیید، کتب موجوده در عوالم در او تعین پیدا نمودهاند. این کتاب صورت نقطه احدیت بسیطه وجودى الهى است که اصل جمیع نقطهها و حروف وجودى و مبدا تعین و تمام نقط و حروف است. نقطه، کنایه از ذات حق است و باء کنایه از ظهور آن حضرت است باسماء و صفات و بودن نقطه تحت باء کنایت از انخفاض و نزول آن حقیقت است از سماء وحدت و اطلاق بعالم امکان و ارض تعینات و عالم کثرت و ماهیات و تقیید، و بعد از تنزل، ارتقاء و عروج باعلى درجات جنت صفات و ذات تا آنکه سمت خلافت و ولایت تامه الهیه را حائز شود.
باعتبار همین جامعیت انسان، نسخهیى تامه است از کتاب عالم وجود آنچه که در عوالم موجود است از عقل اول تا هیولاى اولى در انسان وجود دارد، با شیئى زائد که نیل بمقام قاب قوسین «واحدیت» و او ادنى «احدیت» باشد، لذا اگر کسى صحیفه وجود نفس انسانى را مطالعه نماید، تمام حقایق را مطالعه کرده است، بلکه جمیع عوالم بسط ظهور و نحوه ظهور تعینات انسان کامل است باعتبار همین تطابق نسخه وجود انسانى و نسخه عالم وجود است که بطون کتاب فرقانى حق «عالم وجود» و کتاب قرآنى حق «انسان کامل» هفت بطن یا هفتاد بطن است.
لطیفه طبع انسان کامل مطابق با کتاب مسطور و رق منشور است، و لطیفه نفس او مطابق با کتاب قدر و لوح محو و اثبات است، و لطیفه قلبش نظیر لوح محفوظ، و لطیفه روح او نظیر کتاب جبروتى و قلم اعلى و عقل اول، و لطیفه سرّ او نظیر کتاب لاهوتى و حضرت واحدیت و برزخیت کبرى، و لطیفه خفى او محاذى با حضرت احدیت ذاتى و کتاب لاهوتى و مقام او ادنى، و لطیفه اخفائیه او موازى با غیب الغیوب و غیب اخفى است.
بهمین مناسبت، عدد کتب کلى الهى بعدد حضرات خمس «5» یا ستّ «6» است، یا بعدد سبع المثانى اسمائیه است و انسان کامل سادس یا سابع، و جامع کلمات و حروف آن مىباشد. «ما من نجوى ثلاثة الا و هو رابعهم و لا خمسة الا و هو سادسهم ». و نیز در کلام حق است «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ». لذا شیخ اکبر محیى الدین از لسان کمّل گفته است: «انا القرآن و السبع المثانى- و روح الروح لا روح الاوانى- فؤادى عند مشهودى مقیم - یشاهده و عندکم لسانى».
گفتا بصورت ار چه ز اولاد آدمم از وى به مرتبه، ز همه حال برترم
چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش گردد همه جهان به حقیقت مصورم
خورشید آسمان ظهورم عجب مدار ذرات کائنات اگر گشت مظهرم
ارواح قدس چیست نمودار معنیم اشباح انس چیست نگهدار پیکرم
بحر محیط رشحهیى از فیض فائضم نور بسیط لمعهیى از نور زاهرم
1 - به اعتبارى جمیع تجلیات وجودى، همان ظهورات متفنن انسان کامل است. در مرائى و مظاهر آفاق و انفس بهمین جهت انسان عالم اکبر است و صفحات وجودى عالم کبیر؛ فرق بین کتاب و کلام آنست که کتاب از عالم فرق و خلق است و کلام از عالم جمع و امر مىباشد. باین معنى که اگر حقایق وجودى را نسبت بحق بدهیم، کلام و اگر بملاحظه جهات خلقى لحاظ شوند حقایق وجودى کتاب است. بنا بر این، اطلاق کتاب بر عوالم وجودى بلحاظ ماهیت است یا جهات دیگرى که ارتباط بجهت خلقى دارد، از قبیل کثرت و تعین و تثنى. حق آنست که فرق بین کتاب و کلام بتفصیل و اجمال و اطلاق و تقیید و تعین و عدم تعین است.
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص453-462