عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة الثانیة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

 فلیس معنى من المعانی1، و لا روح من الأرواح2، إلاّ و له صورة مثالیّة مطابقة لکمالاته؛ إذ لکلّ منها نصیب3 من الاسم «الظاهر»، لذلک ورد فی الخبر الصحیح: 

أنّ النبی صلّى اللّه علیه و آله رأى جبرئیل علیه السّلام فی السدرة4، و له ستمائة جناح5.

و فیه أیضا: أنّه یدخل کلّ صباح6 و مساء فی نهر الحیاة7، ثمّ یخرج فینفض أجنحته، فیخلق سبحانه من قطراته ملائکة لا عدد لها8.

و هذا العالم المثالی یشتمل على العرش، و الکرسیّ‌9، و السماوات السبع، و الأرضین، و ما فی جمیعها من الأملاک، و غیرها.

و من هذا10 المقام یتنبّه الطالب على کیفیّة المعراج النبویّ‌، و شهوده صلّى اللّه علیه و آله آدم فی السماء الأولى، و یحیى و عیسى فی الثانیة، و یوسف فی الثالثة، و إدریس فی الرابعة، و هارون فی الخامسة، و موسى فی السادسة، و إبراهیم فی السابعة، صلوات اللّه علیهم أجمعین.

و على الفرق11 بین ما شاهده فی النوم و القوّة الخیالیّة12 من العروج إلى السماء، کما یحصل للمتوسطین فی السلوک، و بین ما یشاهد13 فی هذا العالم الروحانیّ‌.

و هذه الصور المحسوسة ظلال تلک الصور المثالیّة، لذلک یعرف العارف بالفراسة الکشفیّة من صورة العبد أحواله، قال علیه السّلام: «اتقوا فراسة المؤمن؛ فإنّه ینظر بنور اللّه»14.

و قال علیه السّلام فی الدجّال: «مکتوب على ناصیته «ک. ف. ر» و لا یقرأه15 إلاّ مؤمن».

و قال تعالى: سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ16 فی حقّ أهل الجنّة.

و فی حقّ أهل النار: یُعْرَفُ اَلْمُجْرِمُونَ بِسِیمٰاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوٰاصِی وَ اَلْأَقْدٰامِ‌17.

و المثالات المقیّدة التی هی الخیالات18 أیضا، لیست إلاّ انموذجا منه و ظلاّ من ظلاله، خلقها اللّه تعالى دلیلا على وجود العالم الروحانیّ‌، و لهذا جعلها أرباب الکشف متّصلة بهذا العالم19، و مستنیرة منه، کالجداول و الأنهار المتّصلة بالبحر و الکوى20 و الشبابیک، التی یدخل منها الضوء فی البیت.

و لکلّ من الموجودات التی فی عالم الملک، مثال مقیّد، کالخیال فی العالم الإنسانیّ‌، سواء کان فلکا، أو کوکبا، أو عنصرا، أو معدنا، أو نباتا، أو حیوانا، فإنّ لکلّ منها روحا و قوى روحانیّة، و له21 نصیب من عالمه22 و إلاّ23 لم تکن العوالم متطابقة، غایة ما فی الباب أنّه فی الجمادات غیر ظاهر کظهوره فی الحیوانات قال اللّه تعالى: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ‌24.

و قد جاء فی الخبر الصحیح ما یؤیّد ذلک؛ من مشاهدة الحیوانات امورا لا یشاهدها25 من بنی آدم إلاّ أرباب الکشف أکثر من أن تحصى، و ذلک الشهود یمکن 

أن یکون فی عالم المثال المطلق، و یمکن أن یکون فی المثال المقیّد26، و اللّه أعلم بذلک.

و لعدم شهود المحجوبین من الإنسان، جعلهم اللّه أسفل سافلین27.



1 - أی الأعیان الثابتة.
2 - أی الجواهر المجردة.
3 - فلا بدّ من ظهوره فی العالم المثالی.
4 - قال صدر المتألّهین (ره) فی الشواهد: «اعلم أنّا من ذلک العالم جئنا إلى هذه الدار، و حدّها من فوق فلک البروج تحت الفلک المستقیم، و حدّ ذلک العالم من فوق ذلک الفلک، و هو سدرة المنتهى عندها جنّة المأوى إلى تحت مرتبة القلم».
قال مولانا ملا محسن القاسانی فی عین الیقین: «قال أستاذنا دام ظلّه: و یشبه أن یکون المراد بسدرة المنتهى فی لسان الشریعة هو آخر الأبعاد الوضعیّة».
5 - اشارة إلى کثرة کمالاته و قواه.
6 - قیل: کنایة عن الدوام أی من صباح العقول و مساء الأجسام.
7 - بحار الأنوار ج 4 ص 37 ح 14. نهر الحیاة کنایة عن دوام الوجود.
8 - نفس المصدر ج 92 ص 374 ح 1.
9 - جامی در نقد النصوص مى‌فرماید: «عرش و کرسى را طبیعى گویند نه عنصرى و اصلا قابل کون و فساد و فناء و زوال نیستند و دیگر سماوات قابل فساد و خرق و التیام‌اند»، به رساله ما «کل فی فلک یسبحون» رجوع شود.
10 - أی عالم المثال.
11 - أی یتنبّه الطالب.
12 - بطور الانعکاس من عالم المثال.
13 - بطور الانجذاب إلیه.
14 - بحار الأنوار ج 24 ص 128 ح 9.
15 - خ ل: لا یراه.
16 - الفتح (48):29.
17 - الرحمن (55):41.
18 - التی لنا.
19 - المثالی. قال فی شرح القصیدة التائیة: «و فی هذا العالم نعیم القبر و عذابه و سؤال منکر و نکیر، و منه البعث و النشور على ما أخبر به الأنبیاء صلّى اللّه علیه و آله، و منه یتبیّن کیفیّة المعراج و شهود رسول الله صلّى اللّه علیه و آله الأنبیاء علیهم السّلام و الجنّة و النار.
و أنواع المشاهدات المتعلّقة بالحواسّ الخمس القلبی أنّما هو من هذا العالم و الکشف الصوری الذی یحصل للمرتاضین من أحوال الناس و الحوادث».
20 - الکوی بضم الکاف و فتحها جمع الکوّة بالفتح و الضمّ أیضا: روزنه خانه.
21 - و هو مثاله المقیّد.
22 - المثال الکلّی.
23 - أی و إن لم یکن لکلّ من الموجودات نصیبا من الروح.
24 - الإسراء (17):44.
25 - کعذاب القبر مثلا.
26 - الذی لنا أو للفلک کخیال الفلک.
27 - حیث قال: بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (الفرقان (25):44).

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص118-121.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

فلیس معنى من المعانى و لا روح من الأرواح، إلّا و له صورة مثالیة مطابقة لکمالاته، اذ لکل منها نصیب من الاسم الظاهر. لذلک ورد فی الخبر الصحیح: ان النبى صلى اللّه علیه و آله، راى جبرئیل فی السّدرة و له ستمائة جناح. و فیه ایضا، انه یدخل کل صباح و مساء فی نهر الحیات ثم یخرج فینفض اجنحته، فیخلق سبحانه من قطراته ملائکة لا عدد لها.

و هذا العالم یشتمل على العرش و الکرسى و السماوات السبع و الارضین و ما فی جمیعها من الاملاک و غیرها، و من هذا المقام یتنبّه الطالب على کیفیة المعراج النبوى و شهوده «ص» آدم فی السماء الاولى، و یحیى و عیسى فی الثانیة، و یوسف فی الثالثة و ادریس فی الرابعة و هارون فی الخامسة و موسى فی السادسة و ابراهیم فی السابعة «صلوات اللّه علیهم اجمعین»، و على الفرق بین ما شاهده فی النوم و القوة الخیالیة من العروج الى السماء، کما یحصل للمتوسطین فی السلوک و بین ما یشاهد فی هذا العالم الروحانی، و هذه الصور المحسوسة ظلال تلک الصور المثالیة لذلک یعرف العارف بالفراسة الکشفیة من صورة العبد احواله و قال علیه السلام: «اتقوا فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه»1  و قال علیه السلام فی الدجال: «مکتوب على‌ ناصیته ک- ف- ر، و لا یقرئه الّا مؤمن» و قال تعالى: «سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» فی حق اهل الجنة و فی حق اهل النار: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ» و المثالات المقیدة التى هی الخیالات ایضا لیست الّا انموذجا منه و ظلا من ظلاله خلقها اللّه تعالى دلیلا على وجود العالم الروحانى، و لهذا جعلها ارباب الکشف متصلة بهذا العالم و مستنیرة منه، کالجداول و الأنهار المتصلة بالبحر و الکوى و الشبابیک التى یدخل منها الضوء فی البیت.

و لکل من الموجودات التى فی عالم الملک، مثال مقید کالخیال فی العالم الانسان، سواء کان فلکا او کوکبا او عنصرا او معدنا او نباتا او حیوانا، فان لکل منها روحا و قوى روحانیة و له نصیب من عالمه، و الّا لم تکن العوالم متطابقة. غایة ما فی الباب انه فی الجمادات غیر ظاهر کظهوره فی الحیوانات. قال اللّه تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» و قد جاء فی الخبر الصحیح ما یؤید ذلک من مشاهدة الحیوانات امورا لا یشاهدها من بنى آدم إلا ارباب الکشف اکثر من ان تحصى، و ذلک الشهود یمکن ان یکون فی المثال المقید، و اللّه اعلم بذلک و لعدم شهود المحجوبین من الانسان جعلهم اللّه اسفل سافلین.


جمیع معانى و حقایق موجود در عالم چه در قوس صعود و چه نزول، داراى صورت مثالى است که با کمالات آن مطابقت دارد، چون مثال محل ظهور حقایق است و هر حقیقتى از اسم ظاهر بهره دارد ارواح و عقول باعتبار تجلى و ظهور در مراتب مثالى، داراى یک نحوه تعینى در این عالم مى‌باشند، لذا حضرت ختمى خواجه کائنات «ص» حضرت جبرئیل را در مقام سدره شهود نموده است که داراى بالهاى متعدد است و در خبر است که جبرئیل هر صبح و شامى داخل نهر حیات مى‌شود و بعد از خروج بال‌وپر خود را تکان مى‌دهد و از قطرات آبهاى‌ بال‌ و پر او ملائکه نامعدودى خلق مى‌شود.

جناح‌هاى متعدد اشاره است بدارا بودن او جهات متعدد را براى ظهور و تجلى در غیر و نیز اشاره بخطوط شعاعیه‌یى است که بین او و حقایق نازله از جبرئیل وجود دارد، همان‌طورى‌که از نور ظاهرى خطوط شعاعیه متعدد جدا مى‌شود و منشأ انتشار نور مى‌شود از نور واقعى و حقیقى نیز خطوطى معنوى متصل باشیاء است.

دخول جبرئیل در آب حیات، همان انغمار وجود خارجى اوست در حیات وجود و بحر وحدت و خروج او از آب حیات اشاره است برجوع او بکثرات و مبدئیت او از براى تجلى و ظهور در حقایق، چون بمذاق تحقیق جبرئیل عقل اول است و از این جهت واسطه در فیض و اظهار ما فى الغیب مى‌باشد. قطرات ماء عبارت است از حیثیات موجوده از حقایق که در وجود جبرئیل قبل از ظهور خارجى حقایق وجود دارد که از آن تعبیر بوجوب سابق بر وجود علت نموده‌اند، چه هر معلولى قبل از وجود خارجى در وجود علت و بوجود جمعى علت موجود است و منشأ وجود خارجى معلول مى‌باشد. خلق اشیاء از قطرات اشاره است بتنزل همان حیثیات موجود در علت بوجوب و وجود سابق بر وجود معلول.

عالم برزخ، مشتمل است بر عرش و کرسى و سماوات سبع و ارضین و آنچه این حقایق در بر دارند، و عالم برزخ مشتمل است بر عوالم متعدد، و از همین نکته هوشمندان صومعه ملکوتى بر کیفیت معراج پیغمبر و شهود آن حضرت انبیاء عظام را در سماوات سبع پى مى‌برند. وجود انبیاء عظام در عوالم جسمانى مثالى همان ظهور آنها است در این عوالم و در برداشتن عالم برزخ جمیع حقایق را از جمله انبیاء علیهم السلام، در حالتى که انبیاء بحسب سیر صعودى و نزولى جمیع عوالم وجودى را پیموده‌اند و ظهور آنها بوجود برزخى چه در صعود و چه در نزول مرتبه‌یى از مراتب وجود آنها است.

سیر استکمالى انبیاء تا مقام عقول و مقام قاب قوسین و سیر حضرت ختمى و اولیاء محمدیین تا مقام او ادنى است. «سیر عارف در دمى تا تخت شاه»، ولى ازآنجائى‌که عالم برزخ در قوس نزول مظهر تفصیلى عالم ارواح است و در قوس صعود مظهر اتصال نفوس ناطقه و برازخ متصله است، لذا همه حقایق را واجد است.

حضرت خواجه کائنات، مقام انبیاء را باعتبار وجود مقدارى جسمانى شهود نموده است.

صورتهاى محسوسه جسمانى، ظهورات و مثالات و ظلال عوالم برزخى است، لذا کمل از این صورت و ظاهر بندگان خداوند احوال و شئون معنوى و غیبى آنها را ادراک مى‌نمایند و مى‌یابند و علت و واسطه این شناسائى فراست مؤمن است که مبدا انکشاف احوال عبد است، چون مؤمن بنور خدا و بواسطه بینائى مفاض از حق، حقایق را مى‌نگرد، لذا در پیشانى دجال نشانه «کفر» نوشته شده است و اهل باطن آن را قرائت مى‌نمایند.

خیالات مقیده و برازخ متصله، نیز حقایق را باعتبار اتصال ببرزخ مطلق ادراک مى‌نمایند، چون برزخ متصل و مقید، ظل و فرع و عکس برزخ کلى مى‌باشد، لذا وجود مثال مقید در انسان، دلیل بر وجود مثال کلى و مطلق است و اتصال بعالم مطلق دارد و کسب فیض از آن عالم مى‌نماید، بلکه هر نوعى از انواع موجود در این عالم از جماد و نبات و حیوان و انسان داراى روح و معنى و مثالند و از ملکوت عالم نصیب و بهره دارند، دلیل بر این مطلب لزوم تطابق عوالم است، فرقى که هست ملکوت در پاره‌اى از انواع ظاهرتر است و در برخى از موجودات خفى است، لذا ملکوت در جمادات غیر ظاهر است، ولى در نبات تا اندازه‌یى ظاهر است، چون نفس نباتى حظى از ملکوت دارد و تا اندازه‌یى از ماده جسمانى ترفع دارد.

در آیات و روایات، ظواهر و نصوص متعددى بر سریان شعور در همه حقایق وجود دارد، نظیر: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ، إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»، لذا در اخبار صحیح وارد است که حیوانات امورى را که مشهود انسان نیست بچشم باطن شهود مى‌نمایند. شهود حیوانات حقایق مثالى را ممکن است در برزخ متصل «مثال مطلق» و یا مثال منفصل «مثال مقید» باشد، و چون محجوبین از انسان این قبیل از حقایق را شهود نمى‌نمایند، خداوند مقام آنها را اسفل سافلین و یا، کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا، معرفى نموده است.

*** 

صورت انسانى باعتبار در بر داشتن مدارک و مشاعر ظاهرى و باطنى، بزرگترین دلیل و برهان بر وجود مطلق است و بالاترین دلیل و شاهد بر وجود عوالم سه‌گانه «عالم حس و خیال و عقل» است. انسان باعتبار دارا بودن نشئه جسمانى و نشئه خیال و عالم عقل، بسه عالم کلى و مطلق متصل است و حاکى از این سه عالم مى‌باشد. ما در طى این شرح، برهان بر وجود عالم مقدارى مجرد از ماده جسمانى اقامه خواهیم نمود. مدرکات خیال از باب سنخیت بین مدرک و مدرک نیز تجرد از مادّه جسمانى دارد.

شیخ اکبر محیى الدین «قده» در فتوحات «در معرفت بقاء نفس» گفته است «برزخ حاجز، معقول بین متجاورین است و در آن قوه هر یک از متجاورین مى‌باشد، نظیر خط فاصل بین ظل و شمس. چنین حقیقتى غیر از خیال موجود دیگرى نمى‌باشد، مثل اینکه انسانى صورتى را در آینه درک مى‌نماید و قطع دارد که از وجهى صورت خود را ادراک نموده و از جهتى واقعیت صورت خود را ادراک ننموده است، هم صورت خود را دیده و هم ندیده است، فلیس بصادق و لا کاذب فی قوله: رأى صورته و ما رأى صورته، فما تلک الصّورة و أین محلّها و ما شأنها، فهى منفیة ثابتة موجودة معدومة مجهولة».

حق تعالى چنین حقیقتى را مرآت از براى شناسائى حقایق قرار داده است.

انسان در صورتى که از حقیقت چنین امرى عاجز باشد، فهو بخالقها اعجز.

تجلیات حق اول مجهولة الکنه است. انسان در نوم و عالم رؤیا أعراض را صور قائم بذات مشاهده مى‌نماید و آنها را مورد خطاب و تکلم قرار مى‌دهد.

شخص مکاشف در بیدارى حقایقى را شهود مى‌نماید که نائم در خواب مى‌بیند و میت بعد از موت شهود مى‌کند. بعضى از مردم حقایق متخیله را بعین حس رؤیت مى‌کنند، و برخى بچشم خیال در حال یقظه شهود مى‌کنند اما در حال نوم قطعا حقایق بچشم خیال مشهود مى‌شود.

حق تعالى وقتى که قبض مى‌نماید ارواح را، از صورت جسمانى مادى نفوس جمیع حقایقى را که مکنون در غیب نفس و عالم خیال مى‌باشند، بچشم خیال شهود مى‌نمایند، انسان بعین خیالى مى‌بیند و با همان ادراک مى‌شنود و هکذا.

ارواح مدبّر صورت در حضرت اجمال بنحو جمع موجودند و نسبت باعیان خود تفصیل وجودى ندارند و لیکن بنحو تفصیل در حضرت اجمال مشهود حقند، نظیر حروف در رأس مداد، و مشهود حقند بنحو تفصیل در وقتى که قلم نقش وجود بر لوح زد، صور کلمات و حروف ظهور تفصیلى پیدا نمودند، و چون حق تعالى صور عالم را ایجاد نمود، روح کل به‌منزله قلم قدرت حق دست کاتب و ارواح مداد موجود در قلم و صور منازل حروف در لوح است. روح در صور عالم دمید ارواح بصورت تفصیلى متمیز شد.

بعضى گفته‌اند: ارواح در اصل وجود متولد از مزاج صورند، برخى این قول را انکار کرده‌اند. ارواح در خلق جدید و باعتبار تجسم اعمال و ظهور صور خیالى در نفس بصور متعدد متمثل مى‌شوند، لذا موجودات بصور نیّات و اعمال خود محشور مى‌شوند. برخى در مقام حشر، انزل رتبة از بهائمند و صورت خنازیر و قرده نسبت بصورت آنها از صور محسنه بشمار مى‌رود.

صور قائم بخیال که منشأ تنعم و یا عذاب اخروى است، از ماده جسمانى تجرد دارند، ولى خالى از مقدار نیستند. و نسبت صور برزخى به حقایق برزخیه و عالم مثال مطلق، نسبت نقص به تمام وضعیت و شدید و نسبت زمان طفولیت بزمان رجولیت است. قبر حقیقى مقبره صور اعمال و منشأ نیّات و مبدا تنعم بنعم الهى و یا تعذیب بعذابهاى گوناگون حق است که: «یحشرون الناس على صور نیّاتهم».

و «القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران».

فردوسى طوسى «رض» فرموده است:

به بگذشتن از گورمان چاره نیست‌ که جان را جز از گور گهواره نیست‌

موت انسان بین نشأتین «دنیاویه و اخرویه» برزخى است که ارواح در آن بصورت مثالى و برزخى متجسد مى‌شوند. برزخ نسبت بعالم آخرت به‌منزله شکم مادر است نسبت بجنین که باید مراحلى را بپیماید تا بعالم دیگرى وارد شود.

بهمین جهت هر که بمیرد قیامتش بر پا مى‌شود. شیخ الاشراق به تبع اقدمین، از عالم مثال بعالم مثل معلقه تعبیر نموده است، ولى فرق است بین برزخ نزولى که شیخ الاشراق محل عذاب اشقیا را آنجا مى‌داند و برزخ صعودى که ماده عذاب و تنعم در آنجا موجود است.



1 - فراست بر دو نوع است: تفرس بر احوال استعدادات اعیان و ظهور نور حق در مستعدین بنور بصیرت بدون استدلال و تفرس بر معانى و حقایق غیبى. قسم دوم تفرس بر احوال صور در ظواهر اشخاص.
قسم اول اختصاص بکمل از عرفا دارد و قسم دوم اختصاص دارد باهل بدایت از سلاک، کسانى که از اصحاب ریاضت مى‏باشند، صوم مشروع در اسلام در تفرس بر احوال شان مدخلیت کامل دارد. این قسم از مردم بواسطه صفاى باطن و حقیقت خیال شان متصل بعالم مثال مى ‏شوند و صور مثالى براى آنها مکشوف است و از امور غیبى خبر مى ‏دهند. این قسم از مردم بحسب احوال مختلفند، برخى بعد از اتصال بمثال همین اتصال حجاب آنها مى ‏شود و از عالم مثال مرور بعالم دیگر نمى ‏نمایند و محروم از انوار تجلیات مى‏ شوند، چون استعداد آنها ضعیف است و قصور دارند. برخى دیگر، بواسطه استعداد تام و تمام حجاب عالم مثال را پاره کرده و از صور تجاوز نموده بمعانى و معارف مى ‏رسند و مورد تجلیات الهیه واقع مى‏ شوند، همم آنها تعلق صرف باحوال خلق ندارد و سیر آنها واقف نمى ‏شود مگر باتصال حقیقت وجود تجلیات آن و منغمر در اطلاع باحوال خلائق و کشف صور مربوط بأحوال مردم نمى‏ گردند، بلکه این قسم از کشف مناسبت با مقام آنها ندارد. این حال براى بعضى از مردم بواسطه صفاى نفس حاصل مى‏ گردد و اختصاص باهل سلوک و ریاضت ندارد مجوس و یهود و نصارى و کهنه نیز گاهى در این قسم از فراست شرکت دارند و از آن بى‏ نصیب نیستند.

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص491-497