الفقرة الثانیة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
و إذا علمت هذا علمت: أنّ حقائق العالم فی العلم و العین، کلّها2 مظاهر للحقیقة الإنسانیّة التی هی مظهر للاسم «اللّه» فأرواحها أیضا کلّها جزئیّات الروح الأعظم3 الإنسانیّ، سواء کان روحا فلکیّا أو عنصریّا، أو حیوانیّا، و صورها4 صور تلک الحقیقة، و لوازمها لوازمها، لذلک یسمّى العالم المفصّل ب «الإنسان الکبیر» عند أهل اللّه؛ لظهور الحقیقة الإنسانیّة و لوازمها فیه، و لهذا الاشتمال و ظهور الأسرار الإلهیّة کلّها فیها دون غیرها، استحقّت الخلافة5 من بین الحقائق کلّها، و للّه درّ القائل:
شعر
سبحان من أظهر ناسوته6
سرّ سنا7 لاهوته الثاقب8
ثمّ بدا فی خلقه ظاهرا فی صورة الآکل و الشارب
1 - أی اتّحاد الظاهر و المظهر فی الاسم «اللّه».
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص141-142.
فاذا علمت هذا علمت ان حقایق العالم فی العلم و العین کلها مظاهر للحقیقة الانسانیة التى هی مظهر للاسم اللّه، فارواحها ایضا کلها جزئیات الروح الاعظم الانسانى، سواء کان روحا فلکیا او عنصریا او حیوانیا، و صورها صور تلک الحقیقة و لوازمها، لوازمها.
لذلک، یسمى عالم المفصل بالانسان الکبیر عند اهل اللّه لظهور الحقیقة الانسانیة و لوازمها فیه، و لهذا الاشتمال و ظهور الاسرار الالهیة کلها فیها، دون غیرها استحقت الخلافة من بین الحقائق، و للّه درّ القائل.
سبحان من اظهر ناسوته سر سنا لاهوته الثّاقب
ثم بدا فی خلقه ظاهرا فی صورة الآکل و الشارب
بعد از آنکه اعیان ثابته ممکنات، از تجلى حقیقت انسان کامل در مقام علم و حضرت واحدیت ظهور پیدا نماید، قهرا منشأ ظهور و علت بروز و تحقق خارجى اعیان، حقیقت محمدیه خواهد بود، و اسم اعظم و اللّه، از باب اتحاد ظاهر و مظهر، از عین ثابت انسان کامل، متجلّى در جمیع موجودات مىشود. پس عالم ارواح، اعم از ارواح طولیه و عرضیه، جزئیات و فروع و سوادن روح اعظم و حقیقت کلیه خاتم انبیاء مىباشند، و همچنین سایر عوالم وجودى، همین حکم را دارا مىباشند. هم ارواح عوالم وجودى ظهور حقیقت انسان کاملند، و هم صور و لوازم حقایق صور، لوازم حقیقت کلیه انسانند. این حقیقت در مقام ذات تعین ندارد، و باعتبار ظهور در عوالم وجودى و حقایق طولى و عرضى عین هر حقیقتى است. باعتبار وساطت او بین حق و خلق، استحقاق مقام خلافت را دارد و متجلى در اعیان ثابته و مظاهر کلیه سایر انبیاء نیز مىباشد، لذا از لسان او ابن فارض مصرى گفته است:
«و کلهم عن سبق معناى دایر بدائرتى او وارد من شریعتى
و ما منهم إلا و قد کان داعیا به قومه للحق عن تبعیتى
و قبل فضالى دون تکلیف ظاهرى ختمت بشرع الموضحى کل شرعة
و لولاى، لم یوجد وجود و لم یکن شهود و لم یعهد عهود بذمتى
و انى و ان کنت بن آدم صورة ولى فیه معنى شاهد بابوتى»
آن زمان کز عالم و آدم نشان پیدا نبود
برزخ و غیب شهادت در میان من بودهام
گرچه در صورت نمودار دو عالم گشتهام
چون بمعنى بنگرى هر دو جهان من بودهام
اول ظهور حقیقت محمدیه در صورت عقل اول است؛ چون عین ثابت عقل اول از تجلى این حقیقت ظاهر شده است، پس عقل اول حسنهاى از حسنات اوست.
عقل اول، صورت اجمالیه مرتبه و مقام «عماء» است، که پیغمبر در حدیث مشهور که از وى اعرابى پرسید: پروردگار ما قبل از خلق و آفرینش عالم کجا بود؟ حضرت رسول فرمود: «کان فی عماء، ما فوقه هواء و لا تحته هواء1»، بهآن اشاره نموده است.
وجه اینکه عقل اول صورت اجمالیه حقیقت عمائیه است؛ آنست که مرتبه و مقام «حضرت عمائیه» مقام واحدیت است. حق در این مقام، جمیع حقایق را بنحو اعلى و اتم واجد است، و اول تنزل حق بصورت امکانى و وجود خلقى صورت عقل اول است، و عقل اول واسطه در فیض، نسبت به سایر موجودات است.
پس کمالات موجودات را عقل اول بنحو اعلى و اتم واجد است، و این عقل اول چون ظهورى از ظهورات و حسنهاى از حسنات خاتم انبیاء است، حضرت فرموده است: «اول ما خلق اللّه نورى»؛ زیرا عقول، نور محضند و جهات ظلمانیه را فاقدند و حقیقت آنها باعتبار قرب بحق از کدورت امکانى هم معرّا است. در روایت دیگر است: «اول ما خلق اللّه العقل». این حقیقت بعد از آنکه بصورت عقل متجلى شده است، از مجلاى عقل، فیض حق را به سایر موجودات رسانیده است، و هیچ موجودى از حیطه و سلطه وجودى انسان کامل ختمى محمدى «ص» خارج نمىباشد.
عقل اول، اوّلین تعین مشیّت مطلقیه فعلیه است و مقام مشیت و وجود منبسط متجلى در ملائکه مهیّمین و بعد متجلى در قلم اعلاست که واسطه ترقیم خطوط و نقوش وجودیه است. براى بحث تفصیلى این باب رجوع شود به مقدمه حقیر بر تمهید القواعد.
*** همانطورىکه قبلا بیان شد، اول تعیّنى که از وجود لا متعین جدا شد، و منشأ ظهور کثرت علمى گردید و اسماء و صفاتى که ظهور در اعیان ثابته در مقام واحدیت نمودند، و از تجلى اسماء که باطن اعیانند، موجود شد، اسم اعظم و اسم اللّه است.
بیان نمودیم، که اسماء و صفات باعتبار کثرات علمى، صلاحیت از براى رابطیت بین وحدت صرف و مراتب کثرات ندارند؛ حتى اسم اعظم هم باین اعتبار که استجماع آن نسبت به اسماء باشد، مثل نسبت کل باجزاء مىباشد، یعنى باعتبار ظهور در اسماء و صفات، صالح از براى آنکه فیض وجود از حق بلا واسطه بگیرد نیست، اما اعتبار اسم اعظم بملاحظه اندکاک آن در هویت صرفه که باین اعتبار لا متعین است، اسم اعظم همان فیض اقدس است که معرا از شوائب کثرت و ظهور است.
واسطه بین حق و حضرت علمیه حقیقت قدسیهاى است که اصل ظهورات و
مبدا تعینات است، باعتبار وجه مرتبط با حق و هویت صرفه ظهور ندارد؛ و به اعتبار ارتباط با اسماء و علیت آن از براى ظهور جمیع اسما، حتى اسم اعظم در جمیع اسماء متجلى است و مبدا ظهور تعین جمیع اسماء مىباشد.
1 - در شرح بر فصول قبلى، حقیقت عمائیه را بطور مبسوط شرح دادیم، و اقوال وارده در این باب را ذکر کردیم، لذا از ذکر آن در اینجا خوددارى مىنمائیم.
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص649 - 652