عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

حکمای اسلامی برای تبیین این دیدگاه از مثال نفس بهره می‌بردند؛ زیرا همین قاعده آن‌گاه که درباره نفس و قوای آن جریان می‌یابد به شکل قاعده «النفس فی وحدتها کل القوی ولیس بشیءٍ منها» (نفس در عین وحدتش همه قوا مثل عقل و خیال و حس هست و در عین حال هیچ یک از آنها نیست) در می‌آید.

فیلسوف بزرگ اسلامی، ملاهادی سبزواری،‌ می‌گوید‌ :

النفس فی وحدته ـ التی هی ظل الوحده الحقه التی لواجب الوجود تعالی‌ـ کل القوی فی مقامین: مقام الکثره فی الوحده ومقام الوحده فی الکثره وبعباره اخری مقام شهود المفصل فی المجمل ومقام شهود المجمل فی المفصل.

(محقق سبزواری ، شرح منظومه چاپ سنگی، ص۳۱۴)

این قاعده نیز مثل قاعده اصلی، در دو مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت جریان می‌یابد؛ یعنی در مقامی نفس خود را در کثرات قوا تفصیل می‌دهد، و در مقامی دیگر، همه کثرات قوا به‌تفصیل در ذات نفس مندمج و مندک و مستهلک است. حالت اول موجب شهود مجمل در مفصل می‌شود و حالت دوم منشأ شهود و علم مفصل در مجمل می‌گردد.

ذات غیب‌الغیوبی حق‌تعالی با کثرات عالم به همین دو نحو مرتبط است:‌

  • یک بار حقِ واحد خود را در کثرات عالم تفصیل می‌دهد،
  •  و یک بار هم، همه کثرات در ذات واحد حق در مقام غیب‌الغیوبی تحقق دارند،

که در فرآیند اول، حق‌تعالی به کثرات به نحو تفصیلی علم دارد و در فرآیند دوم، به کثرات از باب شهود مفصل در مجمل آگاه است.

در کلمات عرفا دو مثال دیگر برای تبیین کیفیت تحقق‌ اندماجی کثرات در مقام ذات حق‌تعالی مطرح شده است.

نخست، مثال اعداد است: عددِ یک پیش از آنکه با وقوع ترکیب در آن، کثرت حقیقی اعداد را پدید آورد و نصف بودن و ثلث بودن و ربع بودن و... در آن متحقق شود، با آنکه متنی واحد و بسیط است و هیچ کثرت بالفعلی در آن مشاهده نمی‌شود نسبت‌های بی‌نهایتی را به‌گونه مندمج درخود دارد؛ زیرا همین یک در موطن خود، هم نصف دو است، هم ثلث سه و هم ربع چهار، و همین ‌طور تا بی‌نهایت نسبت به نحو غیر متمیز در آن تحقق و واقعیت دارد.

در این مثال باید توجه داشت که بنابر ریاضیات قدیم "یک" عدد محسوب نمی شد، بلکه عادّ یا شمارشگری تلقی می شد که با تکرار خود اعداد را پدید می آورد. بنابراین دو یعنی یک بار تکرار عاد و ...

عارفان با تکیه بر نقش یک در میان اعداد آن را پیش از تکرار و ایجاد اعداد در نظر می گیرند.در چنین حالتی یک نه تنها یک است بلکه بطور بالقوه توان تکثیر تمام اعداد را در خود دارد، یعنی در این مقام یک نصف دو و ثلث و سه و ... نیز هست. این نسبت های بی نهایت بطور اندماجی در درون یک جای دارند و موجب تعدد و افزایشی در آن نمی شوند.

ملاعبدالرحمن جامی در لایحه هجده از لوایح، ضمن تبیین چگونگی اندراج و اندماج کثرات در ذات حق‌تعالی،‌ مثال عدد یک و نسبت‌های مندمج در آن را مطرح کرده است:

مراد به اندراج کثرت شئون در وحدت ذات، نه اندراج جزء است در کل،‌ یا اندراج مظروف است در ظرف،‌ بلکه مرادْ اندراج اوصاف و لوازم است در موصوف و ملزوم؛ چون اندراج نصفیّت و ثلثیّت و ربعیّت و خمسیّت و الی ما لا نهایه له در ذات واحد عددی؛ زیرا که این نسب در وی مندمج‌اند و اصلاً ظهور ندارند، مادام که به تکرار ظهور در مراتب جزء إثنین و ثلاثه و اربعه و خمسه واقع نشود.

(عبدالرحمن جامی، سه رساله در تصوف،  کتابخانه افشاری،  ص۲۰)

دوم، مثال هسته خرما و امثال آن است: پیش از آنکه هسته خرما شکوفا شود و در مقام وحدت در کثرت جلوه کند و هرچه در درون دارد بیرون بریزد، در مقام کثرت در وحدت،‌ همه آنچه را بعدها می‌تواند تا ابد از آن ناشی شود (ریشه‌ها و ساقه‌، شاخه‌ها، برگ‌ها، میوه‌ها، هسته‌های دیگر و هرچه از آن هسته‌ها در آینده پدید می‌آید) همگی را در خود مندمج و مندک دارد، و اگر کسی توانایی داشته باشد می‌تواند همه آنها را در حجم مختصر هسته مشاهده کند (مشاهده مفصل در مجمل).

صدرالدین قونوی در نص نخستِ نصوص پس از آنکه تعقل و علم حق به کثرات را دو گونه می‌شمارد، در تبیین قسم اول می‌گوید:

... احدهما تعقّلها من حیث استهلاک کثرتها فی وحده الحقّ وهو تعقّل المفصّل فی المجمل کمشاهده العالم العاقل بعین العلم فی النواه الواحده ما فیها بالقوّه من الأغصان و الأوراق والثمر الذی حصل فی کل فرد من أفراد ذلک الثمر مثل ما فی النواه‌ الأولی؛

(صدرالدین قونوی، رساله‌ النصوص، ص۹)

... یکی از آن دو نوع تعقل حق‌تعالی، ‌تعقل کثرات است از آن جهت که در وحدت حق‌ مستهلک‌اند، که این تعقل همانا تعقل مفصل در مجمل است؛ مثل آنکه عالم عاقل با چشم علمی،‌ همه آنچه را در یک هسته خرما هست ـ‌ از شاخه‌ها و برگ‌ها و میوه‌ای که در هر یک از افراد آن میوه، مثل آنچه در هسته اولی تحقق دارد،‌ موجود است‌ـ مشاهده می‌کند.

البته روشن است که گرچه ارتباط حق و خلق در دو مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت تصویر می‌شود، مقام کثرت در وحدت اصل، و مقام وحدت در کثرت فرع و برخاسته از مقام اول است؛ و همه حقایق کامن،‌ در مرحله تجلی، بروز و ظهور می‌یابند و به شکل کثرات تفصیلی درمی‌آیند.

عرفا تحلیل دیگری نیز درباره چگونگی تحقق کثرات در مقام غیب‌الغیوبی ذات، ارائه داده‌اند. این تحلیل، گرچه نمی‌تواند در فلسفه متعارف پذیرفته شود، تحلیل بسیار مناسبی است. در این تحلیل، عرفا وجود کثرات را در مقام ذات،‌ وجود بالقوه‌ای دانسته‌اند که پس از آن در مقام وحدت در کثرت، فعلیت می‌یابد. به بیان دیگر، کثرات در مقام ذات صرفاً به نحو مُنّه‌ای و قوه‌ای وجود دارند و هنوز کثرت بما هی کثرت فعلیت نیافته است و بر اساس حرکتی که عرفا از آن به حرکت حبی یاد می‌کنند، این کثرات از قوه به فعلیت می‌رسند.

ملاعبدالرحمن جامی مشابه عبارتی را که در لوایح ارائه کرده، در اشعه اللمعات می‌آورد و تنها تحلیل بالا را به آن افزوده است:

مراد به شئونات ذاتیه که آن را حروف عالیات خوانند، نسب و اعتباراتی است مندرج در ذات.‌ اندراج اللوازم فی ملزوماتها لا اندراج الاجزاء فی الکلّ سواء کانت الأجزاء عقلیه أو خارجیه، ‌ولا اندراج المظروف فی الظرف، و مراد به اندراج آنها در ذات، بودن آنهاست به حیثیتی که هنوز از قوّت به فعل نیامده باشند،‌ چون اندراج نصفیت و ثلثیت و ربعیت در واحد عددی پیش از اینکه جزء اثنین یا ثلاثه یا اربعه واقع شود، و این نسب و اعتبارات که آن را شئون ذاتیه می‌گویند بعینها همان نسب و اعتباراتی است که بعد از ظهور در مراتب و جزئیات آن ظاهر می‌شود چنان‌که نصفیت و ثلثیت و ربعیت واحد عددی را پیش از آنکه واحد جزو این اعداد واقع شود،‌ و آن نسب از قوه به فعل آیند، آن را آثار و احکام خارجیه گویند.

(ملاعبدالرحمن جامی، اشعه اللمعات، تحقیق هادی رستگار مقدم گوهری، نشر بوستان کتاب قم، ‌ص۳۶، ۳۷)

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 335 تا 343
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 336 تا 346