عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۳-۴:

بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ 

الحمد للَّه الذی جعل مکامن ظلال‏[ قوله: جعل مکامن ظلال جلاله مجالى انوار جماله ... أی لما کان الجمال فی الجلال کامناً مستوراً، أی یکون مظهر الجلال محل کمون الجمال، و کل شی‏ء یکون محل کمون الشی‏ء یصح ان یکون مجلى نور جماله. فحینئذ ظهر منه ما کمن فیه، و لذا قال الشارح العلامة: الحمد للَّه الذی جعل مکامن ...إلى قوله: لما أجمل من الأحکام( آقا میرزا محمود قمى- قده-).]جلاله[و هم نفوس القدسیَّة، لأنهم محال ظلال صفة جماله، و هی القدوسیة التی هی ظل قدوسیة الحق الأول- آقا میرزا محمود قمى شریف-.] مجالى انوار[لأنَّهم مع کونهم معادن خفاء قدوسیَّة الظلیَّة الجلالیة، مجالى ظهور انوار اوصاف الجمال من العلم و القدرة و أمثالها من الأوصاف الجمالیة.] جماله تفصیلًا لما جعل من الأحکام، و صیَّر صور تجلیاته مشارق شموس المعانی تکمیلًا لما عمَّ من الأنعام، فأصبحت[أی النفوس القدسیّة صیَّرت.]لعباده من اولى وداده و لأهل عنادة من ذوى بعاده مطالع[قوله:( مطالع) خبر لقوله: أصبحت.] طوالع المعارف[أی المعارف بالنسبة اولى الوداد و مغارب بالنسبة إلى اهل الفناء.] و مغارب طلایع العوارف اسعافاً لما عبّر عنه لسان الاستعداد من المرام، فسبحانه من باطن لیس لخفائه سبب سوى غایة الظهور بنیِّرات منصّاته‏[ لأن غایة الظهور، هو الظهور بالهیاکل الحسیَّة الشهادیة، و هذا نهایة التعیُّن و التقیُّد، لأن شدة التعیُّن بحسب شدة الظهور، فان الظهور ملازم للتعیُّن، و کلَّما کان القید- التقیُّد- اکثر، کان خفاء المطلق اوفر. لمحرره الشریف محمود القمی.]و ما تستوجبه من لوامع الأضواء ظهور الأنوار بالأکمام، و جلّ شأنه من ظاهر لا علَّة لظهوره غیر توغُّل کونه فی بطائن حجبه و ما یستدعیه من غیاهب الظلام، فباطن لا یکاد یخفى و ظاهر لا یکاد یبدو.


تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۷۲-۷۸:

بسم الله الرحمن الرحیم 

الحمدلله الذی جعل مکامن ظلال جلاله مجالی انوار جماله تفصیلاً لِما اجمل من الأحکام وصیّر صور تجلیّاته مشارق شموس المعانی تکمیلاً لما عمّ من الأنعام. فاصبحت لعباده من اولی و داده، ولاهل عناده من ذوى بعاد[ ِبعاد و بَعاد ظاهراً استعمال نشده است و بُعاد که استعمال شده به معنای بعید است و استفاده از آن در ذوی بعادچندان مناسب نیست و در اینجا از آن در برابر و داد برای رعایت سجع استفاده شده و منظور کسانی هستند که از حق دور می باشند.] مطالع طوالع المعارف و مغارب طلایع العوارف اسعافاً لما عبّر عنه لسان الاستعداد من المرام. فسبحانه من باطن لیس لخفائه سبب سوى غایة الظهور بنیّرات منصّاته وما تستوجبه من لوامع الاضواء ظهور الانوار بالاکمام. و جلّ شأنه من ظاهرٍ لاعلة لظهوره غیر توغل کونه فی بطائن حجبه و مایستدعیه من غیاهب[فی اللسان غهب، شدة سواد اللیل والجمل و نحوه ... والجمع غیاهب.] الظلام فباطن لایکاد یخفی و ظاهر لایکاد یبدو.

حمد خدای را که به تجلّى وصف جمال آنچه را در اثر ظهور جلال به نهانخانه غیب مستور بود مشهود ساخت.اگر خدای تعالی هو الظاهر و الباطن است، و اگر ظاهر عین باطن و باطن عین ظاهر میباشد، پس صفات جلال و جمال او و هم چنین نظایر این صفات بی آن که مغایر با هم باشند عین یکدیگر خواهند بود، زیرا مکمن جلال مکان سلطنت اسم «الباطن» است و مظهر جمال محل ظهور اسم «الظاهر»، پس هر آنچه را که در سایه قهر جلال خود نهان سازد تابش مهر جمالش آشکار کند، چه این که قهر و مهر او هر دو به هم آمیخته است.و سرّ پیدایش نهفته های جلال در شکوفایی چهره جمال بدان است که جامع آن، یک فیض بسیط است که در مقام کثرت گسترش یافته است. همانند هماهنگی اجمال و تفصیل قرآن، که «کتاب احکمت آیاته ثم فصّلت - هود/۱ ».چون مراحل عالیه، مکانِ بساطت و وحدت و مراحل نازله، جایگاه تعدّد و کثرت است، حقیقت قرآن که در مرحله «لَدُن» یک واقعیت بسیط و محکم است در اثر تنزّل و تجلّی کلامی گسترده و مفصّل می گردد.خدای سبحان صورتهای تجلّی خود را افق طلوع و کرانه شروق آفتابهای معانی غیبی قرار داد. پس از هر کران او تجلّی نماید خورشیدهایی از معانی غیبی ظهور می نماید، و اما هدف این تجلّی و طلوع دائمی همانا تکمیل نعمتهایی است که تعمیم داده است، یعنی او نعمتهای عام خود را به وسیله تجلیّاتش تکمیل می نماید تا به آنجا که با ظهور ولایت تامّه درانسان کامل دین مبین را به نصاب نهایی خود میرساند، چه این که خود می فرماید «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی۔ مائده /۳». امیرمؤمنان علی (ع) درباره تجلی حق در کتاب تدوین چنین می فرماید «فتجلّى لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بماأراهم من قدرتة(نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷،ص ۲۰۴) ». خدای سبحان که کاتب قرآن حکیم و کتاب کریم است در مکتوب خود تجلّی کرده است و مردم آن کتاب یعنی قرآن را می نگرند بدون آن که خدای را که متجلّی در آن است ببینند. او که متکلّم است در کلام خود تجلّی کرده است و مردم آن کلام را می خوانند و می شنوند و حال آن که متکلم را نمی بینند.چون آفتاب عالم شهادت برای خاک نشینان ناسوت دارای طلوع و غروب است و کسانی که با طلوع آن همراهند از روشنی بهره می گیرند و گروهی که با غروب آن قرابت دارند از اشراق محروم اند، درباره تجلّی شمس عالم غیب از باب تمثیل معقول به محسوس چنین بیان می شود که اهل ولایت همواره در کرانه طلوع و شروق آن آرمیده و از آن بهره مندند. و اهل عناد دائماً در افق غروب غنوده و از فیض آن محروم اند.شارح این مطلب را در عبارت خود با استفاده از لف و نشر مرتب بگونه ای بیان می دارد که حاصل آن این است:تجلیات شموس معانی و معارف همواره برای بندگانی که صاحبان وداد و محبّت اند و از اولیاء و مقرّبان الهی اند در طلوع است و اما همان تجلیات برای اهل عناد در غروب است و لذا این گروه دائماً محروم از روشنائی و بی بهره از شهود و همواره گرفتار غفلت و محکوم به غیبت اند.آنها که اهل محبت اند همیشه حق را می بینند و اینها که اهل عنادند هرگز او را نمی توانند ببینند، اما نه برای آنکه فیض خدا غروب دارد بلکه برای نابینائی اهل عناد است، این حقیقت را از آیه کریمه «رب السموات والأرض وما بینهما و رب المشارق. الصافات /۵ » نیز می توان استفاده کرد، زیرا گرچه خدای تعالی گاه خود را «رب المشرق والمغرب » و یا «رب المشرقین. الرحمن /۱۷ » و «رب المغربین۔ الرحمن /۱۷ » و یا «رب المشارق و المغارب. المعارج /40 » - که این اشارت به کرویت- ارض دارد. می خواند، اما در سوره صافّات از خود فقط با عنوان «رب المشارق» یاد می کند، که دلالت بر طلوع دائمی آن دارد.اگر او «نور السموات و الأرض. النور / ۳۵ » و «دائم الفضل على البریّة (مفاتیح الجنان، اعمال شب جمعه) » است پس فیض او همواره در تابش است، بدون آن که مغرب یا مغربَین داشته باشد چه رسد به این که دارای مغارب باشد. او همواره در طلوع است و اولیاء او از این طلوعِ جاودان بهره مندند هر چند که نابینایان از آن تا ابد محرومند.و اما این طلوع و غروب که در مقایسه باموجودات است مطابق با خلقت آنها به آنها عطا شده است «اعطى کل شئ خلقه ثمّ هدی۔ طه /۵۰» و این خلقت به مقتضای زبان استعداد آنهاست و آتیکم من کل ما سئلتموه - ابراهیم /34 » یعنی هر کس به زبان استعداد هر مقصد و رأی را که طلب نمود، خداوند متعال به آن پاسخ مثبت داد، آن کس که اهل محبّت و وداد بود به لسان استعداد طلب طلوع کرد و خداوند سبحان او را از آن بهره مندساخته و رخسار ملکوت را باو ارائه داد و امّا آن که اهل عداوت و عناد بود، با لسان استعداد طلب غروب کرد ولذا گرفتار حجاب ظلمت شد.منزه پروردگاری است که باطن است بی آن که حجاب و یا حاجبی داشته باشد، خفای او از نگاه دیگران اگر به کوری آنان نباشد به شدّت نور نیّرهایی است که منصّه ظهور اویند.و امّا نابینایان کسانی هستند که در هنگام دیدار حق از نعمت دیدن وی محرومند. آنان در روزی که «وجوه یومئذ ناضرة الى ربّهاناظرة. القیامه /۲۳-۲۲» ، از مشاهده حق محجوب اند. «کلا اِنّهم عن ربهم یومئذٍ لمحجوبون- المطفّفین /۱۵».و این کوری که همان محرومیت از نظارت حق است مادام که غرور و خودبینی هست باقی است، پس این مانع همان نفس آدمی است که در واقع حجابی ظلمانی است و با خرق این حجاب در پرتو تزکیه روح، مشاهده آن جمال نورانی میسور می شود. چون هیچگونه حجابی برای ذات خداوند نیست تنها حجاب خودبینی انسان مغرور است که مانع شهود حق می باشد... «خَلق الله الخلَق حجابٌ بینه تعالی و بینهم(توحید صدوق، ص ۳۵) » - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز۔و اما آنان که در معرض طلوع انوار الهی قرار می گیرند، همانند کسی که در آستین به نور آفتاب می نگرد او را مخفی در پرده های نور می یابند و این پرده ها همان حجاب های نورانی هستند که در مناجات شعبانیه آمده است. «و أنِر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تَصیرَ أرواحنا معلقة بعزّ قدسک (مناجات شعبانیه)». خرق تمام پرده های نورانی میسور انسانهای کامل مانند ائمه معصومین (ع) است که خود اولین نور آفرینش اند، و اما دیگران که این مناجات را می خوانند جز رفع حجب نسبی نمی توانند منظوری داشته باشند، زیرا رفع تمام آن حجابهای نوری که از مهمترین آنها وجود مبارک رسول الله (ص) است میسوردیگران نیست.مرحوم کلینی در دهمین روایت از باب جوامع التوحید کتاب شریف کافی از امام باقر علیه السلام چنین نقل می نماید «سمعت ابا جعفر(ع) یقول: با عبدالله و بنا عُرف الله وبنا وحّد الله تبارک و تعالی و محمّد صلّی الله علیه و آله وسلم حجاب الله تبارک و تعالی».واما این که امام صادق (ع) فرمود «ما کَلَّم رسول الله العباد بکه عقله قط (کافی، کتاب العقل والجهل، حدیث ۱۵)». و یا آنچه که در بعضی از روایات نقل شده است که علی بن ابیطالب (ع) رسول الله (ص) را شناخت و دیگران از شناخت او عاجز ماندند منظور از دیگران و مقصود از غیر در این حصرها حصر نسبی است نه حصر حقیقی یعنی اهلبیت علیهم السلام مستثنی هستند.مرحوم صدرالمتالهین و برخی دیگر از شارحان اصول کافی در ذیل حدیث مذکور گفته اند: این که رسول خدا (ص) با کنه عقل خود با کسی سخن نگفت نسب به عامّه مردم است، و گرنه اهل بیت و خصوصاً حضرت امیر که به منزله نفس پیامبر میباشند مستثنی هستند و لذا هر چه پیامبر می فرمود آنها می فهمیدند ، پس اهل بیت میتوانند ماورای این حجاب مهم نوری را ببینند و در واقع آنها خود نسبت بدیگران حاجب و حجابند.خداوند سبحان ظاهری است اجلّ از آن که دیگری او را اظهار کرده باشد، ظهور او مستند به شدّت بطون اوست، زیرا اسماء حسنای او به دلیل عدم محدودیّت همه عین یکدیگرند.امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره عینیّت ظهور و بطون او می فرماید «کل ظاهر غیره غیر باطن و کل باطن غیره غیر ظاهر(نهج البلاغه، خطبه٥۶)» هر ظاهری غیر خدا باطن نیست و هر باطنی غیر خدا ظاهر نمی باشد و فقط خداوند است که باطنش عین ظاهر و ظاهرش عین باطن است. این وحدت و یگانگی موجب آن است تا او خود را در باطن تمام موجودات ارضی و سمایی که حجابهای الهی اند نشان دهد. « أینما تولّوا فَثَمّ وجه الله. بقره /۱۱۵ ».چیزی فرض ندارد که حاجب حق باشد تا آن که مانع دیدار وی گردد. او از درون همه پرده ها خود را نشان می دهد.اگر در آیه کریمه «أینما تُوَلُّوا فثم وجه الله » دقت شود دانسته خواهد شد چیزی نیست که وجه الله نباشد، حتی عناوین مأخوذ در آیه مانند «أینَ»، «تَولِیة»، «وجه»، «الی»، همه و همه وجه الله اند.پس او در لابلای تمام پرده ها و در پس فرو رفتگی تمام ظلمتها خود را نشان میدهد، در اثر ظهور ذاتی دارای بطونی است که خفا بردار نیست و در اثر بطون ذاتی دارای ظهوری است که کنه آن آشکار نخواهد شد.