تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۴:
ثم الصّلاة و السلام على محمَّد، مطلع تناشر (تناثر- خ ل- تباشیر فجر- خ ل) کلّ خیر و تمام، و مفتتح فواتح کل فتح و مختتم کل ختام، ذلک هو النُّور الساطع الذی لا یشوبه شوائب الفیء و لا غوائل الغمام.
شعر:
لا ترم فی شمسه، ظلًا سوى فهی شمس، و هی ظلّ، و هی فیء
و على آله و أصحابه مشکاة شمل کل شتات، و مصباح جمع کل ظلام.
(نظام- خ ل).
تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۷۸-۷۹:
ثم الصلوة و السلام على محمّد مطلع تناشر کل خیر و تمام و مفتتح فواتح کل فتح، و مختتم کل ختام ذلک هو النور الساطع الذی لایشو به شوائب الفئ ولا غوائل الغمام. شعر: لاترم فی شمسه ظلاًسوی فهی شمس و هی ظلّ و هی فیء و على آله و أصحابه مشکاة شمل کل شتات و مصباح جمع کل ظلام.
درود و سلام بر پیامبر گرامی حضرت محمد مصطفی که مبداء و غایت ماسوی است، آنچه از خیرات و کمالات که در جهان امکان است همه از مسیر این انسان کامل گذشته و به او نیز ختم می شود، و به تعبیر دیگر جهان امکان از عقل کلی و کامل شروع میشود، « اوَّل ما خلق الله العقل(بحارالانوار، ج ۱، ص ۷)» و به عاقل ختم میگردد، یعنی پایان قوس صعودی فیض حق همانا انسان برین و کون جامع میباشد.پیامبر نور تابانی است که مبرّی از هر سایه و فیء و منزه از هر ابر و پرده است، یعنی در مقام او نه جای فیء است و نه محل غمام.فیء آن سایه برگشته ضعیفی است که بعد از زوال ظاهر میشود و در آستانه غروب قرار میگیرد و ظلّ سایه قبل از زوال است که دارای قدرت و دوام نسبی است. اگر در این ظهور تام خدای سبحان که مطلع کل خیر و پایان هر انجام است هیچ ظلّ و ظلمتی نیست، پس باید گفت، هر چند که در شمس ظاهری، ظلّ و سایه ای که جدای از اوست مشاهده میشود لیک در شمس وجود او که خورشید حقیقت و نیّر ولایت است، هیچ گونه ظل وسایهای که غیر از او باشد، مشاهده نمیشود، پس بیجهت قصد دیدن غیر او نکن.اگر آفتاب است خود اوست و اگر سایه است جز او نیست. اوست که درجات و ظهوراتی دارد، چندان که اگر برخی از درجات، شاخص و نمایانگر اوست در برابر او نبوده و غیر او نمیباشد و این برخلاف شمس ظاهر است که شاخص آن غیر از آن و در مقابل آن است چه اینکه سایه قبل از زوال و بعد از زوال نیز غیر میباشد. و درود و سلام بر آل او و اصحاب پاکی که پیروان او و آل او بوده و میباشند، زیرا که این گروه در ظلمت و نکبت پراکندگیها مشکاة هر جمع و چراغ هر تاریکی اند.وحدت نشانه عقل و کثرت علامت عدم آن است. «الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اُخرجتم لنخرجن معکم ولانطیع فیکم احداً ابداً و ان قوتلتم لننصرنکم والله یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لا یخرجون معهم ولئن قوتلوا لا ینصرونهم». تا آنجا که می فرماید «لالتم اشد رهبة فی صدورهم من الله ذلک بانهم قوم لایفقهون لا یقاتلونکم جمیعاً الا فی قرى محصّنة او من وارء جدر بأسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتی، ذلک بانهم قوم لا یعقلون(حشر /۱۱-۱۴ )». ای پیامبر تو میپنداری که آنها باهمند، حال آن که دلهایشان متشتّت و پراکنده است، زیرا عاقل نیستند.عقل با اختلاف انسانهای موحّد سازگار نیست، و استدلال قرآن کریم نیز بر این است که آنان چون عاقل نیستند قلوبشان پراکنده است چه اینکه از اختلاف می توان پی به بیعقلی برد.در زندگی فردی نیز چنین است. اگر انسان از عقل بهره نداشته باشد قلب او گرفتار هواهای گوناگون گشته اسیر خواسته های متشتّت می گردد.