عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۴-۷:

و بعد، فان مسألة التوحید [ و اعلم ان التوحید فی اللغة التفرید، و فی اصطلاح اهل الذوق هو العلم بتفرید الوجود المحض، و شهود الترتیب فی عظمته القیومیَّة. و معنى عظمته إحاطته بکل شی‏ء و حضوره عنده و غایة قربه منه، لأن الوجود یساوق الشیئیة، فلا یتحقق شی‏ء بدون الوجود. فالوجود العینی یساوق شیئیَّة الوجود و العلمی الثبوت، فالأول قوله تعالى: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً، و لبیان الثانی قوله: إذا أردنا ان نقول لشی‏ء کن، فیکون.و القیومیة دوام القیام و عدم تعلق الوجود بغیره، بل تعلق الغیر به، و لذا قیل: القیوم هو القائم بذاته، و المقیم لغیره. فمعنى المبالغة اثر فی التعدیة کما فی الظهور أی الظاهر لنفسه و المظهر لغیره. (میرزا محمود قمى).] حسب ما حقَّقه المشاهدون، و طبق ما شاهده المحققون من اولى الکشف و العیان [ قوله: المحققون من اولى الکشف و العیان. أقول: لمَّا کان لأصحاب الکشف درجات، الاولى الذین اعتبروا الوسائط اسباباً مؤثرة. الثانیة الذین، اعتبروا الوسائط معدَّات لا مؤثرات، بمعنى ان کل فعل اثر الحق و أصله واحد، لکن الفعل یکتسب من المحال تعدداً و یتبع التعدد کیفیات نافعة أو مضرة عاجلًا و آجلًا، و یعود النفع و الضرَّ تارة على الإنسان من حیث روحه و اخرى من حیث جسمه و طوراً من حیث صورته و نشأته و آخر من حیث المجموع.الثالثة الدرجة العالیة، و لهذه الدرجة مشاهد، مشهد کان ذوق أبدان انفعل الإلهی الوحدانى المطلق عن الوصف یکون متعیّناً بالتأثیر الکیفى، و بحسب المراتب یحصل حجله من احکام الوجوب و الإمکان، و مشهد کان ذوق اهله، ان کل سبب و شرط و واسطة لیس الا تعین من تعیُّنات الحق، و ان فعله الوحدانى یعود إلیه من حیثیة کل تعیُّن. و من أضیف إلیه الفعل ظاهراً، یتَّصل تمرته بحسب شهوده و معرفته و نسبته إلى الأصل واحدیة التصرف و المتصرف و انصرف أفعاله بحکم الوجوب و السرُّ الإلهی.]، مما لم یهتد إلیه إلى الآن نظر ذوى العقول بمشاغل الحجج و البرهان، الا مَن ایّده اللَّه بنور منه، و وفّقه بهدایته إلیه، من الحائزین منهم مرتبتى الاستدلال العقلی و الشهود الذوقی، الفائزین بمنقبتی العلم العلى و الکشف الآلى، الذین خلَّصهم اللَّه تعالى عن مضایق المقدَّمات من الخطابیَّة و البرهانیَّة، إلى افضیة الواردات الکشفیَّة، و المخاطبات العیانیَّة، بحسن متابعة الأنبیاء صلوات اللَّه علیهم أجمعین، الذین هم روابط رقائق الحقائق من عین الجمع إلى محل التفصیل [ قوله: «من عین الجمع إلى محل التفصیل ...» یعنى ان الأنبیاء علیهم‏ السلام بحکم انهم مظاهر ائمه الأسماء الإلهیَّة، یکونون روابط رقائق الحقائق، یعنى ما به الارتباط لتعیُّنات الأسماء الإلهیَّة من مرتبة احدیة الجمع الوجودی و هو مقام الأعیان الثابتة إلى محل الوجود التفصیلی. یعنى ان الخلایق من مرتبة أعیانهم الثابتة إلى رتبة وجوداتهم التفصیلیة مرتبطة إلى الذات الأحدیَّة بواسطة الأنبیاء (ع) فاعیانهم روابط اعیان الخلائق و وجوداتهم روابط وجوداتهم. فهم علیهم السلام، سلاطین الحقائق غیباً و شهادة و هم رعایاهم غیباً و شهادة. (میرزا محمود، قده).] و وسائط نزول المعانی عن سماء القدس إلى مقام التنزیل، سیَّما من تأسَّى منهم اسوة[الأسوة الحسنة هی الاستجابة الکلیة له- صلى اللَّه علیه و آله- و هی متابعة الهیَّة، فإنه- ح- یصیر قلبه منوراً و ینبوعاً للعلوم الظاهرة و الباطنة- فحینئذ- یصیر مشابهاً للنبی فی ان علمه لدنىُّ أو کشفى، و عبداً من عبادنا آتیناه من لدنا علماً. و بحسن المتابعة حصل لسلمان الفارسی مقام الأولیاء حیث قال فی حقِّه: السلمان منا اهل البیت.] حسنة بالأول منهم وجوداً و رتبة، و الآخر منهم زماناً و بعثة، محمد(ص) الذی هو غایة الغایات‏[ و السّر فی ذلک ان کل شی‏ء یتوقف ظهور غایة الوجود علیه، یکون ذلک الشی‏ء سبباً. و لا شک ان غایة الإیجاد و الوجود عقلًا و نقلًا، هی معرفة اللَّه.کنت کنزاً مخفیاً فأحببت ان اعرف، و ما خلقت. الجن و الإِنس الا لیعبدون، أی لیعرفون لأن العبادة فرع المعرفة، و اما عقلًا فواضح، لأن الإیجاد و الوجود، لیس الا اظهار مراتب کمالاته، و الغرض من الاظهار لیس الا کون الغیر عارفاً به، فغایة الإیجاد و الوجود هی معرفة اللَّه. و ترتیب القیاس هکذا: ان کان الوجود هو اظهار الکمال، کان کلَّما هو غایة لإظهار الکمال غایة للوجود، لکن الوجود هو اظهار الکمال، فغایة اظهار الکمال غایة الوجود. فلما لم یتصور للاظهار غایة الا المعرفة، فغایة الوجود لیست الا المعرفة. و لمَّا لم یتصور فی اظهار الإنسانی فرد اعلى و فی البروز الکمالی الجلالی و الجمالی اعلى و مزاجه اعدل منه- ص- ختمت المعرفة الإلهیَّة بوجوده فهو غایة الوجود و الإیجاد.و قد بسطت القول فی هذه المسألة فی رسالتنا المسماة بالمعرفة النورانیَّة فی حقیقة المحمدیة. آقا میرزا محمود قمى.] و آثاره المنیفة (المنیعة- خ ل) مورد الکمالات، و منبع السعادات، علیه و على آله افضل الصلوات و أجمل (اکمل- خ ل) التحیّات. و لذا ترى أمته (أولیائه- خ ل) الشریفة إذا حاولوا تحقیق معانى التوحید، وفَّقوا بین البراهین العقلیة و النوامیس النقلیَّة بما لا یتصور علیه المزید، حیث یدفعون (یندفعوا، یندفع- خ ل) شبهات بعض الفلاسفة القاصرین عن تطبیق لما انزل علیهم من النصِّ ما أفادهم النظر الصحیح، الصریح، و کذلک فی سایر العلوم الحقیقیَّة، و المعارف الیقینیَّة، قد بیَّنوا مواقع خللهم، و أظهروا مواضع زللهم، بما یستبان منه محل اللبس، و یتمیَّز به السهاء من الشمس، کل ذلک انّما هی شعشعة من ذکاء تمیط لیلًا ادهم، بل شنشنة اعرفها من اخزم.


تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۷۹-۸۲:

وبعد، فإنَّ مسألة التوحید حسب ما حقّقه المشاهدون، وطبق ما شاهده المحقّقون من أُولی الکشف والعیان، ممّا لم یهتدِ إلیه إلی الآن نظر ذوی العقول بمشاغل الحجج والبرهان؛ إِلاّ مَنْ أیّده الله بنورٍ منه ووفّقه بهدایته إلیه، من الحائزین منهم مرتبتی الاستدلال العقلی والشهود الذوقی، الفائزین بمنقبتی العلم العلّی والکشف العالی‌[الإنّی-خ ل(هر چند در برخی نسخ دیگر الکشف الانی آمده است لکن الکشف العالی مناسب تر است زیرا کشف توحید آلت برای چیزی نیست، در آینده نیز از تعبیر کشف عالی استفاده می شود آنجا که می گوید «فی الکتب المنزلة السمویة و الزبر الکشفیة العالیه»)] الذین خلَّصهم الله تعالی عن مضائق المقدَّمات من الخطابیَّة والبرهانیَّة إلی أفضیة الواردات الکشفیَّة والمخاطبات العیانیّة، بحسن متابعة الأنبیاء صلوات الله علیهم أجمعین، الذین هم روابط رقائق الحقائق من عین الجمع إلی محل التفصیل ووسائط نزول المعانی عن سماء القدس إلی مقام التنزیل، سیّما من تأسّی منهم أُسوة حسنة بالأول منهم وجوداً ورتبة، والآخر منهم زماناً وبعثة محمد صلی الله علیه و آله و سلم، الذی هو غایة الغایات وآثاره المنیفة (المنیعة خ ل) مورد الکمالات ومنبع السعادات، علیه وعلی آله أفضل الصلوات وأجمل (اکمل خ ل) التحیّات.ولذا تری أُمته (اولیائه خ ل) الشریفة إذا حاولوا تحقیق معانی التوحید، وفّقوا بین البراهین العقلیة والنوامیس النقلیّة بما لایتصور علیه المزید، حیث یدفعون (یندفعوا، یندفع خ ل) شبهات بعض الفلاسفة القاصرین عن تطبیق ما أفادهم النظر الصحیح لِما أُنزل علیهم من النصِّ الصریح، وکذلک فی سایر العلوم الحقیقیّة والمعارف الیقینیّة، قد بیَّنوا مواقع خللهم، وأظهروا مواضع زللهم، بما یستبان منه محل اللَبسِ، ویتمیّز به السُّها[ کوکب خفی من بنات النعش الصغری. سُها ستاره ای کم نور و ناپیدا از صورت فلکیه بنات النعش صغراست. در امثله عرب آمده است که «أُریها السها و ترینی القمر»و این ضرب المثلی است برای کسی که در پاسخ به پرسش ها، پاسخی کم محتوا می دهد.]                              من الشمس.کلّ ذلک إنّما هی شعشعة من ذُکاء[اسم علم للشمس غیر منصرف.] تمیط[ای تزیل.]لیلاً أدهم، بل شنشنةٌ أعرفها من أخزم.[مثلی است معروف؛ در لسان العرب ذیل ماده شنن آمده است: «الشِنشِنة: الطبیعة و الخلیقة و السّجیّة، و فی المثل شنشنةٌ أعرفها من أخزَم.... قال الأصمعی: إنما هو شنشنة أعرفها من أخزم قال: و هذا بیت رجز تمثل به لأبی أخزم الطائی و هو: إنّ بنی زمّلونی بالدّم

شنشنة أعرفها من أخزم مَن یَلقَ آساد الرجال یُکلم قال ابن بری: کان أخزمُ عاقاً لأبیه، فمات و ترک بنین عقّوا جدّهم و ضربوه و أدموه، فقال ذلک. لسان العرب، ج13، ص243، «ش ن ن».]

عرفا و مکاشفانی که از تحقیقات فکری و فلسفی بهره برده و نیز حکما و محققانی که از کشف و مشاهده بی نصیب نمانده اند، توحید را به گونه ای فوق آنچه مشغولان به حجت های منطقی محض و برهان های فلسفی صرف به آن رسیده اند، یافته اند. آنان که فقط به برهان و حجت منطقی و فلسفی اشتغال داشته و از کشف و شهود محروم مانده اند، توحید واجب، توحید خالق، توحید رب و توحید معبود را اثبات کرده اند؛ لیکن در ادراک «توحید وجود» راه به جایی نبرده اند و تنها کسانی به این افق از توحید، یعنی به ادراک توحید موجود حقیقی بار یافته اند که جامع معقول و مشهود بوده اند.آن ها که فقط با تفکر فلسفی مأنوس اند تنها در قالب قیاسات گام می نهند. از میان قیاسات سه قیاس جدلی، مغالطی و شعری هیچ مشکلی را حل نمی کنند، چون در قیاسات شعری در حقیقت تصدیقی نیست و در قیاسات مغالطی اصلاً حقیقت راه پیدا نمی کند و در قیاسات جدلی نیز جز افحام و اسکات خصم هدفی در بین نیست؛ اما آن دو قیاس که از صناعات خمس باقی می ماند، یکی قیاس خطابی است و دیگری قیاس برهانی. از این دو اولی بیش از مظنّه افاده نمی کند و از گمان در معارف عقلی که در محور قطع دور می زند کاری بر نمی آید و تنها قیاس برهانی است که در حدّ علم الیقین مفید فایده است. پس آن ها که به روش استدلال گام می نهند راهی فراتر از محدوده قیاس برهانی ندارند؛ اما آن کس که از محدوده قیاس و از بند صغرا و کبرا بیرون می آید به فضای گسترده واردات کشفی و مخاطبات عیانی می رسد که مناسب با ادراک اموری است که قالب های قیاسی گنجایش وصف آن ها را ندارند و مسئله «توحید وجود» در رأس این امور است؛ لیک باید دانست که رسیدن به اوج مشاهده جز به پیروی از انبیا و اولیای الهی میسور نیست و هرگز نمی توان به حقیقت بدون طریقت و به طریقت بدون شریعت واصل شد.صاحبان شریعت یعنی انبیا(علیهم‌السلام) مظاهر اسمای الهی و مجاری فیض های ربانی اند. تمام رقائق که از مقام وحدت و از عین جمع در مقام کثرت به تفصیل ظهور می کند، همه به وساطت انبیاست که واسطه نزول معانی اند، پس انبیا راهبران راهیان توحیدند و در این میان، قافله سالار همه آنان خاتم رسولان صلی الله علیه و آله و سلم است. اوست که در رتبت صدوری، آغاز و مقدّم بر رسولان و در غایت صعودی انجام همه آنان بوده و اوست که آثار فضل و احسانش سرچشمه تمام کمالات و منبع همه سعادت هاست. به برکت وجود اوست که امّت شریفش چون گام در میدان تحقیق گذارْد، میان اصول نقلی و براهین عقلی به چنان موافقت و مطابقتی دست یافت که مزید بر آن متصوّر نیست. از رهاوردهای این تطبیق است که حکیم الهی صدرالمتألّهین شیرازی توفیق اظهار و اعلان این گفتار را می یابد که:

انّ الشرع والعقل متطابقان فی هذه المسألة کما فی سائر الحکمیات وحاشی الشریعة الحقّة الإلهیة البیضاء أن یکون أحکامها مصادمةً للمعارف الیقینیة الضروریة وتباً لفلسفةٍ یکون قوانینها غیر مطابقةٍ‌ للکتاب والسنّة(الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیة الاربعه. فصل آخر باب ششم از کتاب النفس، ج ۸ ص۳۰۳)». این توفیقات در حالی است که بسیاری از اهل نظر چون در تطبیق عقل و نقل عاجز ماندند آنچه را که به خیال خود صحیح یافته بودند اصل قرار داده و بر آن اساس به تأویل متون نقلی پرداختند.متألهین از امّت مرحومه نه تنها در مسئله توحید بلکه در همه علوم حقیقی و معارف یقینی به تبیین سستی ها و لغزش های دیگران پرداخته و اشتباهات آنان را چنان آشکار ساختند که خطای خاطئان خیالی در برابر صواب صائب نظران عقلی چون کوکب خفی سُها در برابر خورشید پرفروغ آسمان خواهد بود.این همه از برکات انتشار شعاع نیّر رخشنده محمّدی است که پرتوش زایل کننده تیرگی های شام سیاه جهالت است. شعاعی که مصداق مَثَل معروف «شنشنةٌ أعرفها من أخزم» است.