تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۷-۸:
هذا و ان زماننا هذا قد بلغ منتهى کماله، و استوى دوحة إقباله، و حان اوان اجتناء ثماره، و کشف القناع عن مخدرات إبکاره، بما استنارت على صفحات ایّامه، من الآثار الموجودة (الموعودة- خ) فی الکتب المنزلة السماویَّة و الزُّبر الکشفیة العالیة [اعلم ان الکشف یکون بالذات و الأصل من مقام الرسالة و من مظهریَّة أسماء الأفعال، و هذا هو المسمَّى بالکشف العالی. فالزُّبر الکشفیة العالیة عبارة عن الأحادیث النبویَّة، لأن الأحادیث النبویة من مقتضیات الکشف، کما ان القرآن من الوحى الذی هو من اقتضاء الولایة و من أسماء الذات. و الحدیث القدسی من اقتضاء الإلهام الذی هو من النبوة. مرحوم آقا میرزا محمود حکیم قمى- قده-.] و لعمرنا (و لأمر ما- خ ل) تجد ما لا تصل إلیه الأکابر الا بعد ارتیاض نفوسهم بالریاضات المتعبة الشاقّة، مدى اللیالی و الأیّام، قد صار مضغة للخاصِّ و العام، و ما کان إفشاؤه افتى بإهراق دم الکبار (دمه- خ)، قد أصبح فی الاشتهار کالشمس فی رابعة من النهار[ یعنى امره، و هو ظهوره ولایة المحمدیة فی مظهر الولایة العلویَّة و اظهار على علیه السلام، الاسرار العمائیة بقوله: انا جنب اللَّه الذی فرطتم فیه ... و انا ید اللَّه و انا عین اللَّه و اذن اللَّه الواعیة و انا ... فلمثل هذه الکلمات صار اسرار التوحید- مضغة- للخاص کقول المنصور «انا ...» و للعام کاعتراف التابعین لأهل الشهود بما قال الأکابر. میرزا محمود حکیم قمى.
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید از کجا سرِّ غمش در دهن عام افتاد]
تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۸۲-۸۵:
هذا، وإنّ زماننا هذا قد بلغ منتهی کماله، واستوی دوحة[درخت ستبر و سترگ.] إقباله، وحان أوان اجتناء ثماره، وکشف القناع عن مخدّرات أبکاره، بما استنارت علی صفحات أیّامه، من الآثار الموجودة (الموعودة خ) فی الکتب المنزّلة السماویّة والزُّبر الکشفیّة العالیة، ولعمرنا (و لأمر ما خ ل)، تجد ما لاتصل إلیه الأکابر إلاّ بعد ارتیاض نفوسهم بالریاضات المتعبة الشاقّة، مدی اللیالی والأیّام، قد صار مضغة للخاصِّ والعام، وما کان إفشاؤه أفتی بإهراق دماء الکبار، قد أصبح فی الاشتهارِ کالشمسِ فی رابعةالنهارِ.
در زمان ما توفیقات خاصه امت مرحومه در اوج شکوفایی و ثمردهی است، به گونه ای که اکنون پرده از حقیقت کتاب های سماوی و کشف های عالی انبیای الهی برداشته شده است. آنچه دیگران جز با مشقات و ریاضات فراوان نمی توانستند به دست آورند اکنون به برکت اسلام و رهبری های این دین کامل و تام، روزی خاص و عام گردیده و به ذهن و دَهَن همه افتاده است و آنچه اظهار آن موجب ریختن خون بزرگان اهل معرفت می شد هم اکنون چون خورشید در میانه آسمان شهره همگان شده است. آقا میرزا محمود قمی قدس الله نفسه الزکیّه( مرحوم میرزا محمود قمی از حکما و عرفای بزرگی بود که ضمن سکونت در یکی از حجره های مدرسه صدر تهران به تدریس علوم الهی اشتغال داشت. برخی اساتید ما چون حکیم و ریاضیدان، آیة الله آقای ابوالحسن شعرانی در خدمت این بزرگوار درس خوانده و از او به عظمت و نیکی یاد می کردند.) در تعلیقه ای که بر مطلب فوق دارند می فرمایند: اگر اظهار برخی از مطالب به وسیله عارفان قبلی پیشین تحمّل نبود اکنون به برکت ولایت اهل بیت (علیهم السلام) قابل فهم و آسان شده است. امیرمؤمنان(علیهالسلام) در آن کلمات بلند خود می فرماید: «أنا جنب الله الذی فرطتم فیه... و أنا یدالله و أنا عین الله و أذن الله الواعیة و أنا...( التوحید، صدوق، ص۱۶۴)». این روایت که بیانگر قرب فرایض است نشان می دهد که اگر عارفی به مقام شهود تام برسد همه نیروهای ادراکی و تحریکی وی مجاری اوصاف فعلی مشهود او یعنی خدای سبحان می گردد، به طوری که خداوند در این مرحله به زبان او سخن می گوید و به چشم او می بیند.این حدیث شریف را ابن بابویه قمی در باب معنای جنب الله عزّوجلّ در کتاب توحید نقل کرده است: «عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: إنّ أمیرالمؤمنین (علیهالسلام) قال: أنا علم الله وأنا قلب الله الواعی ولسان الله الناطق وعین الله وجنب الله وأنا یدالله(التوحید، صدوق، ص۱۶۴)». من علم خدایم؛ من قلب خدایم که همه حقایق را در خود جای می دهد؛ من لسان الله ام که خداوند با او سخن می گوید و عین الله ام که خداوند با او می بیند و جنب الله و یدالله ام؛ یعنی خداوند در مقام فعل نه در مقام ذات هر کاری انجام می دهد با مجاری علمی و عملی انسان کامل صادر می کند.در همین باب روایت دیگری از امام ششم (علیهالسلام) منقول است که امیرمؤمنان در خطبه خود فرمود: «أنا الهادی وأنا المهتدی... وأنا عین الله ولسانه الصادق ویده وأنا جنب الله الذی یقول: (اَن تَقولَ نَفسٌ یحَسرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فی جَنبِ الله- سوره زمر، آیه٥۶) وأنا ید الله المبسوطة علی عباده بالرحمة والمغفرة وأنا باب حطّة من عرفنی وعرف حقّی فقد عرف ربّه لأنّی وصی نبیّه فی أرضه وحجّته علی خلقه لا ینکر هذا إلاّ رادّ علی الله ورسوله(التوحید، صدوق، ص۱۶۴)». آنچه در این روایات است مربوط به قرب فرایض است؛ اما درباره قرب نوافل نیز فریقین این روایت را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند: «... وما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشی ء أحبّ إلیّ ممّا افترضت علیه وأنه لیتقرب إلیّ بالنافلة حتی أحبّه فإذا أحببته کنت إذاً سمعه الذی یسمع به وبصره التی یبصر بها ولسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها إن دعانی أجبته(الکافی، ج۲، ص۳٥۲)». در قرب نوافل انسان به جایی می رسد که اوصاف فعلی خدای سبحان در مقام فعل مجاری ادراکی و تحریکی عبد صالح سالک می شود، به طوری که انسان صالح با زبان حقّ سخن می گوید و با چشم او می بیند و در قرب فرایض که برتر از قرب نوافل است جنبه صعود عبد صالح سالک را ارائه می دهد نه جنبه نزول فیض حق را، گرچه این دو همواره هماهنگ هم اند.یعنی در قرب فرایض، مجاری ادراکی و تحریکی انسان کامل مجرای ادراک و کار حق قرار می گیرد، به طوری که خداوند سبحان با زبان انسان صالح سخن می گوید و... و عصاره آن این است که همه آن کمالات از آنِ خدای سبحان است که در این آیینه تابیده است. این شخص به منزله مرآتی است که خدا را نشان می دهد، از این رو در سخنان مولی الموحدین امیرمؤمنان(علیهالسلام) آمده است که «ما لله آیة أکبر منّی(بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۰۶)» یعنی برای خدای سبحان آیت و علامتی بزرگ تر از من نیست. اگر انسان مرآتِ کامل شد نور خدای نیّر را نشان می دهد، بی آنکه از خود چیزی داشته باشد.پس دو نکته مهم روشن شد: ۱. فرق قرب نوافل و قرب فرایض که اوّلی را به طور صریح و دومی را به طور تلویح از نصوص دینی می توان استنباط کرد. ۲. تمام کمال های یاد شده در این دو قرب، بالاصاله از آن ذات اقدس خداست و به طور ظهور در آیینه جان بنده صالح می تابد.( جامی در اشعة اللمعات ص۴٥ ـ ۴۷ در باب قرب فرایض و نوافل می گوید: مقرّبات که اعمال و عبادت اند یا از قبیل نوافل اند که حق سبحانه و تعالی آن را بر بندگان خود ایجاب نکرده است، بلکه ایشان آن ها را تقرباً الی الله تعالی به خود ارتکاب نموده اند و بر خود لازم گردانیده و چون در این ارتکاب و التزام وجود ایشان در میان است، فنای ذات و استهلاکِ جهت خَلقیت آن در جهت حقّیت فائده نمی دهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق گردد، به آن معنی که جهت حقّیت بر خلقیت غالب آید و جهت خلقیت مغلوب و مقهور گردد و این را قرب نوافل گویند و در این قرب بنده سالک، فاعل و مدرِک باشد و حق سبحانه وتعالی آلت وی و اشارت به این مرتبه است حدیث «کنت سمعه وبصره ولسانه ویده ورجله بی یسمع وبی یبصر وبی ینطق وبی یبطش وبی یسعی». یا از قبیل فرایض اند که حق سبحانه وتعالی آن اعمال و عبادات را برایشان ایجاب کرده است و ایشان بنابر امتثال امر ارتکاب آن نموده اند و چون در [این]ایجاب و ارتکاب وجود ایشان در میان نیست نتیجه آن فنای ذات سالک و استهلاک جهت خلقیت آن است در جهت حقیّت و این را قرب فرائض گویند و در این قرب، حضرت حق سبحانه فاعل و مدرک است و سالک با قوا و اعضا و جوارح خود به منزله آلت، و اشارت به این مرتبه است «ان الله قال علی لسان نبیّه أو عبده سمع الله لمن حمده». و چون این را دانستی بدان که مقربان از چهار حال بیرون نیستند: یا متحقق به قرب نوافل اند فقط و ایشان را صاحب قرب نوافل خوانند و یا به قرب فرائض فقط و ایشان را صاحب قرب فرائض خوانند، و یا به جمع بین القربین بی تقیّد به احدهما و بی مُناوبه (مُناوَبَة: یک در میان) که گاهی یکی باشد و گاهی دیگری بلکه معاً معاً به هر دو قرب و احکام آن متحقق باشند و این را مرتبه جمع الجمع و قاب قوسین و مقام کمال خوانند و آیتِ «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوقَ اَیدیهِم» (سوره فتح، آیه ۱۰) اشارت به این مرتبه است و یا به هیچ یک از این احوال سه گانه مقیّد نیستند، بلکه مر ایشان راست که به هریک از قربین ظاهر شوند و به جمع بینهما نیز، بی تقید به هیچ یک از این احوال و این را مقام احدیّت جمع و مقام اَو ادنی خوانند و اشارت به این است «وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللهَ رَمی» (سوره انفال، آیه ۱۷) و این مقام به اصالتْ خاصّ خاتم النبیین است و به وراثت و کمال متابعت کمّل اولیا را از این حظّی است.)