عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۸:

و بالجملة ما لا یمکن للکمَّل ان یطووا مراحل طواه، الا بعد خلع النعلین، و لا لأحد ان یحوم حول حماه، الا بانطواء القدمین القدمین- المقدمتین- بل بالانخلاع عن القوَّتین، قد تسمع اسراره من شراکهما، و یقتنص توافر دقایقه من رقائق نضدهما، و اشتراکهما- و اشتباکهما- اقتناص شوارد حقائقه من حبائل ادراکهما، فان اللبیب بقوتی الوهم و العقل، و ترتیب مدرکاتهما بمیامن هذه الأحیان و الأوقات، وصل إلیه و عثر علیه وصوله إلى اجلى الیقینیّات، و عثوره على اول البدیهیّات [ و اعلم ان العرفاء الشامخین متفقون على ان وراء العقل طور، و هم رضوان اللَّه علیهم، لما کانوا من اهل المکاشفة و الشهود و قد قرَّر و الصحة مکاشفتهم و مشاهدتهم موازین، و کان منها المطابقة لکتاب اللَّه، و الموافقة لسنَّة النبویَّة، و الأحادیث الواردة من خلفاء اللَّه و أوصیاء نبیِّه، فلا جرم‏ لا بدَّ و ان یکون لمقالتهم هذه فی کتاب اللَّه اسم و أثر و عنها فی المأثورات عن المعصومین رسم و خبر. و مما یمکن ان یدل علیها فی کتاب اللَّه على ما حصره الآن قلبى قوله تعالى: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» فان مقام أو ادنى، هو مقام الذی قال جبرئیل علیه السلام، الذی کان مقامه أو حاله مقام العقل:«و لو دنوت انملة لاحترقت». فقوله: أَوْ أَدْنى‏، أی بل ادنى، على ما فسره الامام جعفر بن محمد الصادق، إشارة إلى ان وراء العقل طوراً. أما فی الأخبار مما وجدته بالنَّص و الصراحة على ما نقله العالم الربانی و العارف الصمدانی ملا عبد الصمد الهمدانی (فی بحر المعارف) من قطب الأولیاء و رئیس الموحِّدین على علیه السلام «العقل لمراسم العبودیَّة، لا لإدراک سرِّ الربوبیَّة»- هر که را از بهر کارى ساختند-.

قال بعض العرفاء: لا یکمل الرجل ایماناً (او لا یکمل ایمان الرجل) حتى یقال انه مجنون.

در عالم عشق کو جهان دگر است‏ ارض دگر است و آسمان دگر است‏

هر قافله را، راه بدین بادیه نیست‏ این بادیه را، راه روان دگر است‏

و إلى هذا الطور اشاره قطب الأولیاء فی حدیث معرفة النفس. من الأستاد العارف آقا میرزا محمود قمى- هذه-.] شعر: 

کَم ذا تلوح بالشعبین و العلم‏ و الأمر اوضح من نار على عَلَم‏


تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۸۶:

و بالجملة ما لا یمکن للکمَّل أن یَطْوُوا [یَطَؤوا] مراحل طواه، إلاّ بعد خلع النعلین، ولالأحدٍ أنْ یحوم حول حماه، إلاّ بانطواء القدمین، بل بالانخلاع عن القوّتین، قد تسمع أسراره من شراکهما، ویقتنص نوافر دقائقه من رقائق نضدهما، و اشتراکهما واشتباکهما اقتناص شوارد حقائقه من حبائل إدراکهما، فإنّ اللبیب بقوّتی الوهم والعقل، وترتیب مدرکاتهما بمیامن هذه الأحیان والأوقات، وصل إلیه وعثر علیه وصوله إلی أجلی الیقینیات وعثوره علی أول البدیهیات.

کم ذا تلوح بالشعبتین والعَلَم                                   والأمر أوضحُ مِنْ نارٍ علی عَلَم

مقصدی که محترم است، راه آن پیاده و بدون کفش پیموده می شود؛ اما اگر مقصد مهم تر و محبوب تر باشد راه آن نه با پا بلکه با سر طی می شود و از این مرحله فراتر آنجاست که آدمی بدون سر یعنی بدون فکر و اندیشه و تنها در پرتو جاذبه محبوب راه را طی کند. با توجه به این سه مرحله در وصف امّت مرحومه می توان گفت، آن اسرار که کاملان از اُمت های سابق با خلع نعلین و ترک قدمین و انخلاع قوای وهمی و عقلی به دست می آوردند و آن دقایق که آنان با قطع تعلقات دنیوی و بر جای گذاردن اجزای فعلی خود و بلکه با انخلاع از قوای ادراکی تحصیل می‌کردند، همه آنها اکنون توسط این امّت از شراک و بند نعلین و از چینش و نضد قدمین دانسته می شود، پس به حق چنین است که عرش پیشینیان فرش این امّت است و این همه از برکات پیامبر آنان است که رحمت بر عالمیان است. در پرتو آن شمس حقیقت است که اکنون نه تنها قوای وهمی و عقلی مانع نیستند، بلکه خود دام شکار آن حقایق رمنده‌اند، پس اگر انسان خردمند از این دو قوه مدد بگیرد و مدرکات آنها را به سلامت سامان دهد، به میمنت این دو راه، به حقیقت توحید همانند آشکارترین امور یقینی و اولین چیزهای بدیهی واصل و آگاه می گردد.

تا کی از ابزار و آلات دو شعبه ای که با آن طول و عرض کواکب را بررسی می کنند و با عَلَم و امارات، در پی تحصیل نوری و حال آنکه مسئله توحید نورانی تر از آن ناری است که در بیابان ها برای هدایت قافله بر فراز علامت است.