عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۲۰:

فلئن قیل: الموضوع فی کل علم على ما تعارف بینهم، هو ما یبحث فی ذلک العلم عن اعراضه الذاتیَّة الخاصَّة به، أی المحمولات الخارجة عن ذات الموضوع اللاحقة ایّاها، اما لذاتها، أو لما یساویها، جزءاً کان، أو خارجاً. و لا شک ان صدق ما یحمل هاهنا على الموضوع من الأسماء و الحقائق، لا یمکن ان یکون على سبیل اللُّحوق، فان ذلک الموضوع، نفس الأسماء و الحقائق (على ما قلتم)، و لا شی‏ء بخارج عنه أصلًا.


تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۱۱۶-۱۱۸:

فلئنْ قیل: الموضوع فی کلّ علمٍ علی ما تعارف بینهم، هو ما یبحث فی ذلک العلم عن أعراضه الذاتیّة الخاصّة به؛ أی المحمولات الخارجة عن ذات الموضوع اللاحقة إیّاها، إمّا لذاتها، أو لما یساویها، جزءاً کان أو خارجاً، ولاشک أنّ صدق ما یحمل هیهنا علی الموضوع من الأسماء والحقائق، لایمکن أن یکون علی سبیل اللُّحوق، فإنّ ذلک الموضوع نفس الأسماء والحقائق (علی ما قلتم)، ولاشی ء بخارج عنه أصلاً.

با توجه به آنچه در مورد شمول و فراگیری موضوع علم عرفان بیان شد برخی دیگر از اشکالات بر عرفان نظری وارد می شود:

نخستین اشکال این است که همان طور که ثابت شد موضوع هر علم عبارت از امری است که در آن علم از عوارض ذاتی آن چیز بحث می شود. بدین ترتیب در محمولات مسائل علوم دو قید معتبر می شود: یکی عروض و لحوق و دیگری ذاتی بودن؛ یعنی محمولات در مسائل علوم باید افزون بر آنکه عارض موضوع می گردند ذاتی آن نیز باشند و در صورت فقدان یکی از دو قید یعنی در صورتی که محمولْ عارض موضوع نبوده یا عرض بیگانه با موضوع بوده و ربط ضروری با آن نداشته باشد، علمی برهانی و یقینی وجود نخواهد داشت.

یقین تنها در جایی حاصل می شود که میان محمول با موضوع ربط ضروری باشد و این در صورتی است که محمول از متن موضوع برخیزد.

محمولی که از متن موضوع برمی خیزد محمول من صمیمه است که درباره آن گفته اند: «و الخارج المحمول من صمیمه ــ یغایر المحمول بالضمیمه(شرح المنظومه، سبزواری، ج۱، ص۱٥۴)». اگر محمول از صمیم موضوع استخراج شده و بر آن حمل شود بیگانه از موضوع نبوده، بلکه لاحق ذاتی آن است.

لواحق ذاتی اعراضی اند که یا اولاً و بالذات و بدون واسطه عارض موضوع می شوند یا اگر به واسطه امری دیگر عارض شوند، آن امر مساوی و همسان با موضوع است؛ اعم از اینکه آن امر مساوی جزء ذات موضوع یا بیرون از آن باشد.

این خلاصه احکامی است که برای موضوعات علوم است؛ اما موضوع عرفان فاقد این احکام است و لذا قبول عرفان به عنوان یک علم محل اشکال است.

دلیل بر این مدّعا آن است که موضوع عرفان، به تصریح آنچه گذشت وجود لابشرط است و وجود لابشرط همان حقیقت گسترده ای است که با همه اشیا آشناست: «مع کل شی ء لا بمقارنة(نهج البلاغه، خطبه ۱)» اگر این موضوع همان گونه که قبلاً نیز بدان اشارت رفت عین صور تعیّنات است به نحوی که فاقد هیچ یک از اشیا نیست، پس دیگر جا برای غیر نمی گذارد تا آن غیر به عنوان عرض ذاتی لاحقِ وجود مقسمی گردد و اگر چیزی لاحق ذاتی موضوع مفروض نبود، نمی توان محمولات مسائل آن را تأمین کرد، زیرا با موضوعِ تنها، نمی توان قضیه و مسئله درست کرد.

البته در صورتی که یک نحو از محدودیت برای موضوع ثابت شود، می توان تصور کرد که چیزی لاحق بر آن می شود؛ ولی موضوعی که مطلق و نامحدود یعنی فراگیر و سایه افکن است جا برای هیچ غیری نمی گذارد، تا معروض آن غیر شده و آن غیر لاحق وی گردد، پس امر دایر بین محذورین است، زیرا یا موضوع عرفان نظری مطلق نیست یا اگر مطلق بود محمول ندارد و در نتیجه مسئله تشکیل نمی شود و علم پدید نمی آید.