عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

تمهید القواعد - مقدمه آشتیانی - ص۲۵:

[فی بیان مسائل هذا العلم‏]

و اما المسائل هاهنا، فهی عبارة عما یتبیَّن به [و المسائل هاهنا عبارة عما یتضح بأمهات الأسماء التی هی المبادی من حقایق متعلقاتها، و المراتب و المواطن و نسبة تفاصیل احکام کل قسم منها و محلّه و ما یتعیَّن بها و بآثارها من النعوت و الأوصاف و الأسماء الفرعیة و غیر ذلک. و مرجع کل ذلک إلى امرین و هما معرفة ارتباط العالم بالحق و الحق بالعالم، و ما یمکن معرفته من المجموع و ما یتعذَّر. و العبارة التی فی المتن غیر وافیة بهذا المعنى الذی ذکرت، اللهم الا ان یکون الباء فی قوله:به، للصلة، کما فی قول النُّحاة مفعول به. و قوله: متعلقات ... إلخ، بیان لقوله: ما فی قوله: عما، أو یکون کلمة (من) فی قوله: من المراتب متقدمة على قوله: متعلقات. فافهم- میرزاى قمى (قده). ]‏  متعلّقات هذه الحقائق و الأسماء من المراتب و المواطن، و تخصیص کل منها بموطنه و محتده، فان لکل اسم موطناً یختصُّ به، و هذا هو المراد بتوقیفیَّة أسماء اللَّه تعالى على قواعدهم، و بیان تفصیل (تفاصیل- خ) أحکامها و نسبها (نسبة- خ) المختصّة (الخصیصة- خ) بکل منها.


تحریر تمهید القواعد - آیت الله عبدالله جوادی آملی - ص۱۴۹-۱۵۳:

وأمّا المسائل هیهنا، فهی عبارة عمّا یتبیّن به [ما أفاده مولانا القمی(قدس‌سره) محاذٍ لما فی مفتاح الغیب و شرحه و هو مصباح الانس ص ۴۴ و لخّصه السید حیدر الآملی(قدس‌سره) فی ص ۴۸۹ من کتاب، المقدّمات من نص النصوص هذا و الذی ینبغی التوجّه إلیه هو ما فی المصباح من أنه لایبحث فی العرفان عن وجود الحق سبحانه من حیث هو بل من حیث الارتباطین فقط لأنّه من حیث هو غنی عن العالمین لا تناوله اشارة عقلیة او وهمیة فلا عبارة عنه الخ هذا و یحاذیه ما أفاده سیّدنا الاستاذ العلاّمة الطباطبایی(قدس‌سره) فی المیزان، ج۱، ص۱۳ بقوله: «... و أما الذات فستطلع أن القران تراه غنیاً عن البیان»] متعلّقات هذه الحقائق والأسماء من المراتب والمواطن، وتخصیص کلّ منها بموطنه ومَحْتِده، فإنّ لکلِّ اسم موطناً یختصّ به، وهذا [کما سیأتی فی [ج۲]، ص۲۲۳ و [ج۳]، ص۳۴] هو المراد بتوقیفیّة أسماء الله تعالی علی قواعدهم، وبیان تفصیل (تفاصیل خ) أحکامها ونسبها (نسبة خ) المختصّة (الخصیصة خ) بکلّ منها.

ذات اقدس الله که همان هویت مطلقه است فوق آن است که به فکر حکیم یا به شهود عارف درآید، از این رو هیچ مسئله ای را نمی توان یافت که درباره آن ذات طرح شده باشد.فناری در کتاب مصباح الانس ضمن تأکید بر اینکه ذات مطلق موضوع هیچ مسئله ای قرار نمی گیرد، به توضیح درباره مسائل علم عرفان پرداخته و می گوید: در این علم بحث از حق است نه از حیثیت ذات، بلکه از جهت ارتباط او با کثرات و این به معنای بحث از کیفیّت ظهور و صدور خلق از حقّ و چگونگی بازگشت و رجوع آن ها به اوست[ر.ک: مصباح الانس، ص۴۴]، پس آنچه از مسائل که در عرفان نظری مطرح است همه درباره تعیّنات و متعلّقات این تعیّنات است.امّا تعیناتْ همان حقایق خارجیّه هستند که اگر تنها ملاحظه گردند «وصف» خوانده می شوند و اگر از جهت ظهور ذات در آن ها و ارتباطی که آن ها با ذات مطلق دارند در نظر گرفته شوند «اسم» نامیده می شوند.در مقام حکایت از اسم و صفت الفاظی مانند علم و علیم یا قدرت و قدیر وضع می شوند. این الفاظ که اسامی اعتباری برای آن اسما و صفات حقیقی هستند به تبع مفاهیمی که دربردارند، اسم و صفت نامیده می شوند، لذا باید توجه داشت که منظور از اسم و صفت در عرفان نظری غیر از این الفاظ و اسمای اعتباری است. اسما در عرفان نظری همان حقایق خارجیه ای هستند که مسمّای این الفاظاند.پس این الفاظ، اسامی اعتباری برای آن اسمای حقیقی، یعنی اسم الإسم اند. با این توضیح تمام حقایقی که با دید فلسفی و طبیعی، عقل و نفس، فلک یا ملک نامیده می شوند، در عرفان نظری از آن جهت که مظهر هویت مطلقه بوده و او را نشان می دهند، اسماء الله خوانده می شوند.به عنوان نمونه، به لسان اهل عرفان، حضرت اسرافیل(علیه‌السلام) مظهر اسم محیی و حضرت عزرائیل(علیه‌السلام) مظهر اسم ممیت است و همچنین فرشته مظهر اسم هادی است، چنان که شیطان مظهر اسم مضلّ است.در این دیدگاه هر یک از اشیا آیینه و مرآتی است که به تناسب خود تَعیّنی از تعیّن های آن ذات غیرمتناهی را نشان می دهد.علم عرفان درباره اسما و متعلّقات آنها بحث می کند. بحث از متعلّقات اسما، بحث از موطن و جایگاه هر یک از اسما و همچنین بحث از نسبت و ارتباط آن هاست.اختصاص هر یک از اسما به جایگاه و موطنی معیّن تابع این قاعده کلّی درباره کلّ نظام است که (کُلُّ شی ءٍ عِندَهُ بِمِقدار[سوره رعد، آیه ۸] )، زیرا بر اساس همین قاعده است که همه موجودات همچون فرشتگان دارای مقام معلوم اند: (وما مِنّا اِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعلوم [سوره صافّات، آیه ۱۶۴] )تقدیر هر مقام به گونه ای است که ساکن آن مترنّم به این بیان است که «لو دنوت أنملةً لاحترقت[بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۸۲]»، پس هرگز در نظام آفرینش، تقدیم مُوخّر یا تأخیر مقدّم حتی به مقداری اندک روا نیست.اهل عرفان از این ویژگی به توقیفی بودن اسمای الهی تعبیر می کنند. تحت عنوان توقیفی بودن اسما یک بحث فقهی نیز وجود دارد؛ لیکن این بحث درباره اسمای وضعی است، به این صورت که آیا هر اسمی را بعد از آنکه دلالت بر عیب یا نقص نداشته باشد می توان بر خداوند اطلاق کرد یا اینکه اطلاق اسما بر خداوند متعالی موقوف به اذن شارع است.این بحث فقهی به سبب اینکه معمولاً در کتاب های فقهی طرح نشده و از جهت عدم تحاشی علم کلام در پرداختن به آن، در فن کلام مطرح شده است.برخی از متکلّمان قائل به توقیفی بودن اسما به نحو مطلق اند و بعضی قائل به جواز وصف و تسمیه شده اند و گروهی دیگر بین وصف و تسمیه فرق گذارده و گفته اند. با الفاظی که در لسان قرآن و روایت نیامده از قبیل واجب الوجود، علّةالعلل می توانیم خداوند متعالی را وصف کنیم؛ امّا مجاز به تسمیه نیستیم؛ یعنی نمی توانیم در ادعیه او را با این الفاظ مخاطب قرار دهیم.تعبیر علاّمه طباطبایی در این مورد با اندکی تفاوت مرادف با تعبیر میردامادِ در قبسات است. ایشان می فرماید: ادب دینی مقتضی آن است که ما از اطلاق چیزی که در زبان شرع وارد نشده است بر خداوند متعالی احتیاط کرده، خودداری کنیم[ر.ک: المیزان، ج۸، ص۳۵۸].تفاوت نحوه بحثِ توقیفی بودن اسما در علم عرفان با آنچه در «فقه» و «کلام» است آن چنان که در المیزان بیان کرده از این روست که درعرفان بحث از الفاظ بما لها من المفاهیم الحصولیّة نیست، بلکه بحث از حقایق بما لها من الارتباط بالهویّة الغیبیّه است. علم عرفان تحت عنوان مزبور، مسائلی از این قبیل را مطرح می کند که هر اسم در سلسله طولی یا عرضی فیضْ در کجا قرار دارد یا اینکه اوّلین اسم کدام است و در ضمن این مباحث است که سخن از اسم اعظم به میان می آید.از آنچه گذشت دانسته می شود که هر چند در مقام تبیین از باب اسم الإسم گفته می شود که اسم اعظم در (بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم) به نزدیکی سیاهی چشم به سفیدی آن است یا اینکه گفته می شود: (بِسمِ الله) از بنده مانند (کن) از خالق است نظیر آنچه درباره (بِسمِ اللهِ مَجرها ومُرسها[سوره هود، آیه ۴۱] )و مانند آن گفته می شود لیکن منظور از اسم اعظم یک لفظ یا مفهوم نیست، بلکه منظور آن حقیقتی است که از دیگر حقایقْ اعظم است و البته چنین حقیقتی به همان گونه که مطلق در مقیّد یا علّت در معلول اثر می گذارد، در حقایق مادون منشأ اثر است وگرنه نظام عالم که بر اساس عرفان، نظام تجلّی اطلاق و تعیّن و بر اساس حکمت، نظام علّی و معلولی است، نظامی نیست که به نحو مطلق تابع یک لفظ یا مفهوم باشد، تا تلفظ یک لفظ خاص یا تصور مفهوم مخصوص مبدأ پیدایش چیزی یا زوال چیز دیگر گردد.بنابراین اگر احیاناً لفظ یا نقش نگینی می تواند منشأ آثار تکوینی گردد، در واقع آن انگشت سلیمانی است:

گر انگشت سلیمانی نباشد


چه خاصیت دهد نقش نگینی؟

و از این بیان معنای آنچه که از قول معصوم در ذیل کریمه (ولِلّهِ الاَسماءُ الحُسنی [سوره اعراف، آیه ۱۸۰] )ذکر شده دانسته می شود و آن قول این است که «نحن والله الأسماء الحسنی الّتی لا یقبل الله من العباد عملاً إلاّ بمعرفتنا [الکافی، ج۱، ص۱۴۳؛ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۱۰۳]» در برخی از ادعیه و روایات نیز اسمای حسنا به تفصیل تبیین شده اند؛ مانند آنچه در دعای فرج گفته می شود: «یا محمّد یا علی، یا علی یا محمّد إکفیانی فإنّکما کافیان[بحار الانوار، ج۸۷، ص۳۸]»دو اسم از اسمای حسنای الهی کافی و شافی به دلیل عدم شمول و فراگیری، از اسمای فعلیه خداوند متعالی هستند و در تحت اسمای کلّی تر قرار دارند و با اشاره به آن اسمای کلّی تر است که دعای فوق بعد از فقراتی چند، به جمله «برحمتک یا أرحم الراحمین» ختم می شود.با این توضیح روشن می شود که جمله اخیر دعای فوق در مقام التفات از خطاب به غیبت و عدول از مخاطبی به مخاطب دیگر نیست، بلکه از باب ذکر یک اسم کلّی بعد از اسمای جزیی است و در حقیقت در این دعا هیچ درخواستی از غیر خدا نشده است.اسمای کلّی هر یک در زیر پوشش اسم جامع تری قرار دارند، تا آنجا که به اسم اعظم ختم می شوند و اسم اعظم نیز که از اسمای فعلیه است در حدّ خود در ذیل اسمای ذاتیه قرار می گیرد.از این گفتار سرّ روایاتی از قبیل آنچه که از مولای موحدان، امیرمؤمنان حضرت علی(علیه‌السلام) نظیر «أنا خالق السموات والأرض[جامع الاسرار و منبع الانوار، ص ۱۰ ـ ۱۱]» نقل شده است دانسته می شود و اظهار آن سِرّ به این است که اسمایی از قبیل خالقیت، رازقیت، از اسمای فعلیه هستند و اسمای فعلیه اسمایی هستند که از مقام فعل خداوند که موطن امکان است انتزاع می گردند. برتری و عُلُوّی که نبی اکرم و اهل بیت اطهر او در عالم امکان دارند موجب احاطه و شمول آن ها نسبت به این اسما می گردد. این احاطه و گستردگی به آن ها شایستگی تسمیه به اسمای حسنای فعلیه را می دهد.حضرت علی(علیه‌السلام) که به عنوان برترینِ آیت حق، آیینه کافی و شافی بودن و مرآت خالقیّت و رازقیّت خدای سبحان است، در بیان حقیقت مرآتیه خود چنین می فرماید: «مالله آیة أکبر منّی[بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۰۶]».