عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

همانطور که گفته شد در مورد اشتقاق و معنای لغوی و اصطلاحی واژه های عرفان و تصوف اطلاقات زیادی میان صاحب نظران در طول تاریخ وجود داشته و دارد و معنای اصطلاحی آن نیز تعبیرات و تغییرات متعددی را تحمل کرده است.

اما باید توجه داشت که تنها نشان دادن سیر تاریخی و زمانی برای این دو اصطلاح در عالم اسلام و به خصوص کشور ایران نمی تواند بار معنائی آن دو را بطور کلی بپوشاند.

توجه طولانی و خاص مستشرقان روی تصوف و نگاشته شدن کتب ها و مقالات متعدد در این زمینه از گذشته های دور تاکنون باعث شده است که در جهان غرب و بطور کلی محافل آکادمیک خارج از ایران واژه تصوف به عرفان اسلامی اختصاص یابد

در مقابل، واژه میستیسیزم (Mysticism) که برگردان رایج عرفان است و در فرهنگ های اروپایی در مورد بعد معنوی دین به کار می رود، معادل عرفان و تصوف اسلامی نیست.

این واژه در غرب به خصوص در چند قرن اخیر بیشتر مدلول عاطفی و انفعالی دارد، یعنی بر جنبه های عاطفی و احوالی ادیان دلالت می کند و به قدری دامنه آن وسیع است که هر گونه رمزورزی و سرّورزی یعنی توجه به رمز و رموز در ادیان را اعم از حقیقی و مجازی در ذیل این عنوان می گنجانند. اما عرفان و تصوف اسلامی معانی دقیق و روشنی دارد. به همین دلیل امروزه محققان اسلام شناس غربی، مثل رنه گنون در کتاب اسلام و تائوئیزم، معادل عرفان و تصوف را میستیسیزم قرار نمی دهند، وبا ذکر دلایل مفصلی حکم بر تمایز آنها می کنند، برای این که متوجه شده اند که اگر خصوصا معنای جدید این واژه مورد نظر باشد دیگرکسانی مثل مولانا یا ابن عربی را نمی توانند میستیک (Mystic) بنامند، زیرا تفکر اینان بر یک طریقه معنوی دلالت می کندو صرفا عاطفی، انفعالی و احساسی و توجه به اسرار و رموز نیست. در میستیسیزم دیگراز طریقت اثری نیست و هر کسی می تواند میستیک باشد، بی آن که اهل سلوک یا اصولا اهل دین باشد، هر کسی که سخن های به اصطلاح اسرارآمیز و آمیخته به رمز یا توجه به این امور داشته باشد میستیک است. ولی عرفان و تصوف اسلامی بیش از هر چیز دیگر به طریق الی الله با دستورات اسلامی، با آداب معنوی و احکامی که در آن هست اشاره می کند و از آن مهم تر اینکه معرفت در عرفان و تصوف اهمیت ویژه ای دارد ولی در میستیسیزم اصولا معرفت مطرح نیست.

در میان عرفای مسیحی، خصوصا بعد از مایستر اکهارت، تقریبا بحث معرفت کم اهمیت می شود، یعنی دیگر سخن از این نیست که اگر کسی سلوک الی الله کرد به معرفت الله می رسد، بلکه صحبت از این است که مجموعه ای از حالات معنوی پیدامی کند. این همان بحثی است که در روزگار ما به بحث «تجربه دینی» منتهی شد. در بحث تجربه دینی مسئله معرفت به طور جدی مطرح نیست، گرچه این سؤال مطرح است که آیا واقعا تجارب دینی معرفت زا هستند یا خیر؟ در حالی که در عرفان و تصوف چنانچه خود لفظ عرفان دلالت می کند احوال دینی ما معرفت زا هستند: معرفت نسبت به حق ومعرفت نسبت به هستی، و این نکته بسیار مهمی است.

از این رو در حال حاضر در غرب برای اشاره به بعد معنوی و باطنی اسلام از اصطلاح Sufism و Sufi   بهره می گیرند، مثلا در عنوان دو کتابی که پرفسور ویلیام چیتیک نوشته اند:Sufi way of knowledge   و Sufi way of love یعنی طریقه معرفت در تصوف و طریقه عشق در تصوف،  از این واژه ها استفاده شده است.

همچنین پروفسور توشیهیکو ایزوتسو نیز نام کتاب معروف خود را در مقایسه عرفان اسلامی و تائوئیزم، Sufism and Taoism  نهاده اند.

منابع :

  •  پازوکی شهرام، نسبت دین و عرفان، فصلنامه هفت آسمان، شماره 6