رابعة عَدَویة یا ام الخیر بنت اسماعیل البصریة (درگذشته ۱۸۰یا ۱۸۵هجری قمری) اهل بصره و کنیز آل عتیک بوده است وسپس آزاد شد. وی را رابعة عَدَویة و گاه رابعة قیسیة مینامند. ( سلمی، ذیل طبقات الصوفیه، (ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات) ص ۳۸۷و عبدالرحمن بدوی، شهید عشق الهی رابعة عدویة، ص ۵، ترجمه محمد تحریرچی) از آنجایی که چهارمین دختر خانواده بود، رابعة نام گرفت. او را با رابعة شامیة، همسر احمد بن ابی الحواری، نباید درهم آمیخت که موجب اشتباهاتی گشته است.( عبدالرحمن بدوی، شهید عشق الهی رابعة عدویة، ص ۵۳، ترجمه محمد تحریرچی؛ سلمی، طبقات الصوفیه، ص ۳۸۷ و ص ۳۹۹) سفیان ثوری با او رفت و آمد داشته و از او مسائلی را میپرسید و بر او اعتماد داشت و به موعظه رابعة رغبت نشان میداد. (سلمی، ذیل طبقات الصوفیه، (ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات) ص ۳۸۷) برخی وفات او را ۱۳۵هجری و برخی ۱۸۵نقل کردهاند. بدوی به پیروی از ماسینیون، تاریخ وفات رابعه را در ۱۳۵ه مردود میشمارد و دو روایت اخیر را به دلیل ملاقات او با رباح بن عمرو قیسی (درگذشته ۱۸۰بلکه ۱۹۵) و ملاقاتش با سفیان ثوری در بصره (که پس از ۱۵۵به بصره آمد) و خواستگاری والی عباسی در بصره (که سال ۱۴۵ والی بصره بود و در ۱۷۲درگذشت) ترجیح میدهد.( عبدالرحمن بدوی، شهید عشق الهی رابعة عدویة، ص ۱۲۹و ص ۱۳۲) رابعه عدویه از زنان شیفته و مستغرق در عشق الهی بود و از وی حالات شگفت و اشعار پرشور در عشق الهی و عرفان در عین عبادت و زهد نقل میکنند. برخی رابعة عدویة را آغازگر عرفان اسلامی میدانند و میگویند در پس دوره غلبه فرهنگ زهد و توکل، رابعة عدویة بود که مفهوم عشق را در حوزه عرفان اسلامی راه داد. (نیکلسون، عرفان عارفان مسلمان، ص ۴۵؛ برتلس، التصوف و ادبیات تصوف، ص ۱۰، ترجمه سیروس ایزدی) هر چند این گفته جای تأمل دارد، ولی از اهمیت رابعة در این وادی خبر میدهد. چند زن از زنان عارف بصره شاگرد او بودند، همچون معاذة بنت عبدالله و مریم بصریة که سلمی در حق مریم بصریة گوید: کانت تتکلم فی المحبة فاذا سمعت بعلوم المحبة طاشت (سلمی، ذیل طبقات الصوفیة، ص ۳۸۹و ۳۹۱)
از سخنان اوست: «و عزّتک ما عبدتک رغبه فی جنتک بل لمحبتک»( بدوی، شهید عشق الهی رابعه عدویه، ص ۱۴۲)
در رساله قشیریه آمده است که رابعة در مناجاتش گفت: «بار الها آیا قلبی که تو رادوست دارد به آتش بسوزانی؟ هاتفی ندا داد: ما چنین نخواهیم کرد به من گمان بد مبر.»( قشیری، الرساله، ص ۴۵۶)
سلمی به طور مستند نقل میکند: «دخل محمد بن واسع علی رابعة و هی تتمایل فقال لها: مم تمایلک؟ فقالت: سکرت من حبّ ربی اللیلة فاصبحت و انه منه مخمورة»( سلمی، ذیل طبقات الصوفیه، ص ۳۸۸)
و نیز نقل میکند که گفت: «ما حزنی انی حزنت و لکن حزنی ان لم احزن»( همان، ص ۳۸۹)
از او در باب محبت پرسیدند؛ گفت: «محبت از ازل درآمد و به ابد گذر کرد و در هژده هزار عالم کسی را نیافت که یک شربت از وی در کشد. به آخر به حق رسید و از او این عبارت ماند که یحبهم و یحبونه»( عطار، تذکره الاولیاء، ص ۸۱)
همو گوید: «استغفرالله من قله صدق فی استغفرالله»( جامی، نفحات الانس، ص ۶۱۴)
منابع :
- یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)