این دوره، دوره انحطاط عرفان میباشد و علت آن هم شدید شدن بعد فرقهای بود که علاوه بر آسیبهایی که بر آموزههای عرفان وارد ساخت موجبات بی مهری مردم و نخبگان را در آن دوره بوجود آورد بطوریکه در دوره چهارم، عرفا با احتیاط بیشتری آموزههای عرفانی را مطرح میکردند و از آن به بعد فرقه به معنای مصطلح با آداب و رسوم خاص کمرنگ شد. تقریباً در این دوره شخصیت مهمی که بتوان از آن بحث کرد، وجود ندارد. برای اینکه خروج فرقهها را از آموزههای اصلی عرفان توضیح دهیم به شاهدی از نفحات الانس جامی در رابطه با فرقه رفاعیه بسنده میکنیم و وارد مرحله بعدی میشویم. جامی میفرماید:
«سَیْدی احمد بن ابی الحسن الرَفاعی، قدس الله تعالی روحه»
ذو المقامات العلیة و الاحوال السّنیّه خَرَقَ الله – سبحانه – علی یَدَیْه العواید و قَلَّبَ له الاعیانَ و اَظْهَرَ العجائبَ. و لکن اصحابه ففیهم الجیدُ و الرّدئ یدخُلُ بَعضُهم النیرانَ و یَلْعَبُ بالّحیاتِ و هذا ما عَرَفَه الشیخ و الاصلحاءُ اصحابِه، نعوذُ بالله من الشیطان.
وی از اولاد بزرگوار امام موسی کاظم است – رضی الله تعالی عنه – و نسبت خرقه وی به پنج واسطه به شبلی میرسد. ساکن ام عبیده بوده از بطایح.
... چون وقتی کسی از سیْدی احمد تعویذی طلبیدی و کاغذ بیاوردی که بنویسد، اگر سیاهی نبودی کاغذ را بگرفتی و بی سیاهی بنوشتی. وقتی برای شخصی بی سیاهی بنوشت و مدتی مدید غایب شد، بعد از آن، آن کاغذ را باز آورد بر سبیل امتحان و گفت: ای شیخ برای من دعایی بنویس، چون در آن کاغذ نگریست گفت: ای فرزند! این کاغذ نوشته است.
... و توفّی – رضی الله عنه – یوم الخمیس، الثانی و العشرین من جمادی الاولی، سنه ثمان و سبعین و خمسائه»
(نفحات الانس، ص 533)
با اینکه احمد بن رفاعی فردی بزرگ و صاحب کرامات بود اما همانطور که جامی در ابتدا نقل کرد، پیروان او عدهای خوب بودند و عدهای بد و دست به شعبده بازی و ماربازی و این قبیل کارها میزدند و آنها را کرامت میپنداشتند. لذا فرقهها با غلظت خود موجبات بی مهری مردم و علماء را بوجود آوردند، بطوریکه حدود یک قرن و نیم بساط تصوف و عرفان را برچیدند و دوره انحطاط عرفان را بوجود آوردند.
منابع :
· یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
· امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 104 تا 237