از جمله تمثیلهای مشهور در این باب که شاید بتوان آن را یکی از تمثیلهای موفق در این زمینه دانست، تمثیل دریا و موج دریاست. عرفا برای تبیین نظریة وحدت شخصیه و روشنتر ساختن نوع ارتباط حق و خلق، از تمثیل دریا و امواج آن استفاده کردهاند.
میان دریا و موج دریا چه نسبتی برقرار است؟ از یک سو موج قطعاً غیر از دریاست؛ زیرا میتوان دریای آرامی را تصور کرد که هیچ موجی ندارد ولی پس از مدتی موّاج شود. این موجهای پدید آمده، طبیعتاً غیر از دریا و آب آناند؛ زیرا زمانی دریا و آب آن بود ولی این امواج نبودند؛
و از سوی دیگر، موج چیزی بر دریا نیفزوده است، و پس از آنکه دریا موّاج شد، ما باز چیزی جز دریا و آب نخواهیم داشت، و هرچه هست همان آب دریاست و میتوانیم بگوئیم موج آب متموج است.
بنابراین از این منظر موج دریا عین دریا و آب دریاست و جز آن نیست؛ زیرا در همان حال که دریا موج برداشته، آب تمام متن آن را فرا گرفته است و موج هیچ بخشی از آن را تشکیل نمیدهد. اما با این حال کسی نمیتواند موج را انکار کند و آن را صرفاً امری وهمی و ذهنی انگارد. سرّ چنین حالتی برای موج که هم در خارج واقعیت دارد و هم هیچ بخشی از دریا و متن آن را تشکیل نمیدهد، آن است که نوعی خاصِّ از تحقق را داراست و گرچه متن وجودی مستقل و منحازی ندارد، چون موج دریاست، موجود و متحقق در خارج است. باز تکرار میکنیم، چون «موجِ دریا» است، به حیث تقییدیِ دریا تحقق دارد و هیچوپوچ نیست.
عرفا میگویند نسبت حق و خلق نیز شبیه نسبت موج و دریاست؛ زیرا همة موجودات و تجلیات و تعینات، امواج دریای بیکران وجود حقتعالی هستند و حقیقت خلق همان حقیقت موجی است که نه در مرحلة مقام ذات حق، بلکه در مرحلة ظهور و بروز ذات و با مقید شدن آن پدید میآید. این امواج خلایق، از جهتی غیر حقتعالی، و از جهتی عین اویند، و با آنکه وجودی در کنار وجود حق نیستند، چون شأن حق و موج آن دریا هستند، متحققاند و به حیثیت تقییدیه شأنیه وجود خداوند موجودند.
امام خمینی در تفسیر سوره حمد در این زمینه می فرمایند :
اصلًا به حسب واقع، غیر حق تعالى چیزى نیست، هر چه هست، اوست. جلوه هم جلوه اوست. نمىتوانیم یک مثال منطبق پیدا بکنیم، «ظلّ» و «ذى ظلّ» ناقص است. شاید نزدیکتر از همه مثال ها، موج دریا باشد، موج نسبت به دریا. موج از دریا خارج نیست. موجِ دریاست؛ نه دریا، موج دریا. این موج هایى که حاصل مىشود، دریاست که متموّج مىشود؛ اما وقتى ما به حسب ادراکمان تصور بکنیم کأنَّه به نظر ما مىآید که دریا و موج [دو چیزند، در حالى که] موج یک معناى عارضى است براى آن. واقع مطلب [این است که] غیر دریا چیزى نیست، موج دریا همان دریاست، عالم یک موجى است. البته مثال باز هم همان طور است که قائل گفته است که: «خاک بر فرق من و تمثیل من»، مثال ندارد.» (تفسیر سوره حمد، متن، ص: ۱۵۷)
تمثیل موج و دریا در ادبیات عرفانی
این تشبیه و تمثیل در آثار عرفا، بهویژه ادبیات عرفانی، فراوان به چشم میآید
مولانا عبدالرحمن جامی، در یک «وصل» مستقل از مقدماتی که در کتاب نقد النصوص آورده است، دربارة تمثیل مزبور سخن گفته است. وی با اشاره به ظرایف ارتباط موج و دریا و تبیین چگونگی عینیت و غیریت آنها میگوید اگر کسی در کنار دریای وجود بایستد و فقط به امواج بنگرد و تعینات و ممکنات و حوادث را مشاهده کند و از دریای وجودی که به موّاج شدنش این امواج را پدید آورده غافل شود، خلق ممتاز و جدای از حقتعالی را ثابت دانسته و غیر خدا را به معنای غیر حقیقی اثبات میکند و حتی گاه ممکن است اصلاً خدا نبیند و فقط غیر خدا نظرش را پر کند. اما اگر به دریا بنگرد و این امواج را امواجِ آن دریا ببیند، درخواهد یافت که این امواج موجودات فی حد نفسهم عدمهایی هستند که به حیث تقییدیىِ دریای وجود، بوی هستی یافتهاند و به صحنة ظهور و بروز رسیدهاند. بنابراین متحقق حقیقی و مصداق بالذات وجود و موجود، وجود حقتعالی است و همة امواجِ موجودات عالم، به وجود خیالی محض که هیچ گونه بهرهای از وجود حقیقی ندارد، متحقق و موجودند.
عبارت جامی در نقد النصوص، (ص۶۶) این گونه است:
«وصلٌ»: لیس حال ما یطلق علیه «السوی» و «الغیر» إلاّ کحال الأمواج علی البحر الزخّار، فانّ الموج لا شکّ أنّه غیر الماء عند العقل من حیث أنّه عرضٌ قائمٌ بالماء؛ وامّا من حیث الوجود، فلیس شیءٌ غیر الماء. فمن وقف عند الأمواج ـ التی هی وجودات الحوادث وصورهاـ وغفل عن البحر الزخّار، الذی بتموّجه یظهر من غیبه الی شهادته ومن باطنه الی ظاهره هذه الأمواج، یقول بالامتیاز بینهما ویُثبت الغیر والسوی. ومن نظر علی البحر وعرف انّها أمواجها والأمواج لا تحقّق لها بأنفسها، قائل بأنها اعدامٌ ظهرت بالوجود، فلیس عنده الاّ الحق سبحانه وما سواه عدمٌ یُخیّل أنّه موجود متحقق (به خیال میاندازد که موجود و متحقق حقیقی است، که این خود نوعی از تحقق است که به آن تحقق مجازی و خیالی گفته میشود) فوجوده خیالٌ محض والمتحقّق هو الحق لا غیر. لذلک قال الجنید: «الآن کما کان» عند سماعه حدیث رسول الله…، کان الله، ولم یکن معه شیءٌ».
جامی پس از این تمثیل، اشعاری از مؤیدالدین جندی ـ که به همین تمثیل اشاره داردـ ذکر میکند و خود نیز ابیاتی بر آن میافزاید و میگوید:
ولِلّه درّ الشیخ مؤیّد الدین الجندی حیث قال:
البحر بحرٌ علی ما کان فی قِدَم إنَّ الحوادث أمواج وأنهار
لا یحجبنّک أشکال تشاکلها عمّن تشکّل فیها فهی استار
دریای وجود، بر همان گونه که در ازل بوده است، دریای وجود است، و حوادث، موجها و نهرهای آن دریایند. بنابراین شکلهایی که این امواج و انهار را شکل میدهند، نباید تو را از آن کس (دریای وجود) که در این شکلها متعین و متشکّل شده است و این شکلها (اشکال امواج و انهار) پردهها و حجابهای آن شده است، بپوشاند و در حجاب افکند.
موجهایی که بحر هستی راست جمله مر آب را حباب بود
گرچه آب و حباب باشد دو در حقیقت حباب آب بود
پس از این روی هستی اشیا راست چون هستی سراب بود
البته، چنانکه پس از این در مقام تفکیک بین حقتعالی در مقام ذات و در مقام تجلی و ظهور خواهد آمد، در این تمثیل باید بین دریای وجود در مرحلة پیش از موّاج شدن و پس از آن فرق نهاد، و آنچه از ارتباط حق و خلق بیان میشود، در مقام دوم و پس از آن است که دریای وجود به تلاطم میافتد و امواج تعینات و موجودات را پدید میآورد. ملاعبدالرحمن جامی در اشعار زیبایی به این دو مرحله در بحر وجود اشاره میکند:
بود اعیان جهان بیچند و چون ز امتیاز علمی و عینی مصون
نی به لوح علمشان نقش ثبوت نی ز فیض خوان هستی خورده قوت
ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بیخود نمود
واجب و ممکن ز هم ممتاز شد رسم آیین دویی آغاز شد
(اسفار، ج ۲، ص ۳۱۱، پاورقی حاجی سبزواری)
فخر الدین عراقی(م 688 هـ)که شاگرد صدرالدین قونوی و داماد و خلیفه ی بهاء الدین زکریا مولتانی(از خلفای شهاب الدین عمر سهروردی صاحب عوارف المعارف)است، نیز چنین سروده است :
باز دریای جلالت ناگهان موجی زده
جمله را در قعر بحر بیکران انداخته
جمله یک چیز است موج و گوهر و دریا،و لیک
صورت هریک خلافی در میان انداخته
شمس مغربی :
چو بحر نامتناهیست دائما مواج
حجاب وحدت دریاست کثرت امواج
جهان و هرچه در او هست جنبش دریاست
زقعر بحر به ساحل همی کند اخراج
ماچو دریائیم و دریا عین ما بوده ولی مائی ما در میان ما و دریا حائل است
شرح گلشن راز :
گر دو چشم حقشناس آمد تو را غرق دریاییم اگر چه قطـرهایم
مولانا شمسالدّین کیشی :
هر نقش که بر تخته هستی پیداست آن صورت آنکس است که آن نقشآراست
دریای کهن چو بر زند موجی نو موجش خوانند و در حقیقت دریاست
امام خمینی رحمه الله علیه نیز در دیوان خویش، که به تعبیر شیرین استاد علامه حسنزاده «دیوان امام، امام دیوانهاست»، بهزیبایی از این تمثیل یاد کرده است:
سر زُلفت به کناری زن و رُخسار گشا
تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا
رسَم آیا به وصالِ تو که در جان منی؟
هجر روی تو که در جان مَنی، نیست روا
ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست
موجْ دریاست، عجب آنکه نباشد دریا
(امام خمینی (ره)، دیوان امام، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، خرداد ۱۳۷۲، ص۴۳)
حکیم متألّه نحریر آقا على مدرّس (رضوان اللّه علیه) چه نیکو فرموده است:
خاک چون عنقاء و آدم اوج اوست فعل حق دریا و عالم موج اوست
در حضیض فعل حق بس اوجهاست موج ها دریا و دریا موجهاست
(حسنزادة آملی- حسن ، هزار و یک کلمه، ج6، ص338)
همین تمثیل با ظرایفی افزونتر، در الهینامة استاد علامه حسنزاده آملی این گونه آمده است:
الهی موج از دریا خیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و از وی ناگزیر است: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ». (حسنزادة آملی- حسن ، الهینامه، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ سوم، زمستان ۱۳۶۷، ص۷۱)
مقایسه تمثیل موج و دریا در حکمت صدرائی و دیدگاه عرفانی
یک نکته استطرادی در پایان بحث قابل اشاره است و آن این که عرفان می گوید ما یک آب داریم و صد موج که جلوه های آن هستند و در واقع موج همان آب شکن خورده و محدود شده است و شکن آب چیزی ورای حقیقت خود آب نیست و آب را متعدد نمی کند. کثرت هست اما به اصل ذات بر نمی گردد.موج فقط وقتی است که آب را به لحاظ این شکن ها نگاه کنیم و اگر شکن ها را برداریم جز آب چیزی نمی ماند.
اما در دیدگاه صدرائی ما به ازای صد تا موج صد تا آب داریم که هر کدام مصداق بالذات آب هستند. در واقع در نگاه صدرائی هر موجی آبی است که از دریا جدا شده است.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200