عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عامل نخست آن است که اقتضای قهری سیر و سلوک و لازمه طبیعی عرفان عملی و نیل عارفان به مقامات نهایی سلوکی مانند فنا و بقای بعد فنا مشاهده حقایق عالم و ترجمه و تعبیر آن ها برای سالکان مشتاق است. از همین رو در لا به لای کتاب های عرفان عملی؛ همچون منازل السائرین به معارف مهمی از عرفان نظری بر می خوریم. برخی از مشایخ چند سده اوّل نیز به معارف و حقایق نهایی توحیدی دست یافتند و طبیعتاً رگه های مباحث عرفان نظری در سخنان این عدّه بیش تر مشاهده می گردد. چنانچه گفته شد شخصیت هایی مانند: معروف کرخی (م 200 ق) ، ذوالنون مصری (م 245 ق) ، بایزید بسطامی (م 261 ق) ، ابو سعید خرّاز (م 279 ق)، جنید بغدادی (م 297 ق)، حسین بن منصور حلاج (م 306 ف یا 311 ق)، شبلی (م 334 ق)، ابو طالب مکّی (م 383 یا 386 ق)، ابو العبّاس قصّاب آملی (م حدود 424 ق)، و ... در این زمره قرار می گیرند.

مراحل سیر سلوک در عرفان عملی چنان تنظیم شده اند که سرانجام به مکاشفه هایی با بار معرفتی بالا در عارف می انجامند به عبارت دیگر سیر عارفان در طریقت صوفیانه آنها را در نقطه نهایی به مقام فناء فی الله و بقاء بعد الفناء و تجربه وحدت وجود می رساند که آشکارا دارای درون مایه و لوازم متعدد هستی شناختی است.

به عبارت دیگر روند طبیعی عرفان عملی این است که ما را به عرفان نظری برساند. زیرا مراحل پایانی عرفان عملی یعنی بحث شهود، فنا، کشف، بقاء و ... باعث می‌شوند آموزه‌های عرفان نظری شکل بگیرد و با بیان آنها علم عرفان نظری بوجود آید. برای توضیح بیشتر شواهدی را از کتب دوره نخستین ذکر می‌کنیم:

(منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری با شرح ملا عبد الرزاق کاشانی، ص 781)

و بقاء ما لم یزل حقاً باسقاط مالم یکن مَحواً

کتاب منازل السائرین کتاب مستقل در عرفان عملی است اما مراحل نهائی عرفان عملی یعنی مباحث فناء، کشف، بقاء، جمع و ... عارف را به سمت عرفان نظری سوق می‌دهد. در این متن خواجه عبدالله مرحله و درجه سوم از بقاء را مطرح می‌کند که یکی از مباحث عرفان نظری است. (یعنی آنکه ما لم یزل حقا (خدا) باید باقی بماند به اسقاط ما لم یکن محواً یعنی به اسقاط چیزی که موجود نبود و محو می‌شد). این گزاره یعنی اینکه حق بود و مخلوق نبود.

(همان، ص 820، بحث توحید) «والذی یُشارَ به الیه علی السُنِ المشیرین انه اسقاط الحدث و اثبات القدم...

(همان، ص 804، بحث جمع) «الجمع ما اسقط‌َ التفرقه و قطع الاشاره ... [ش] (در شرح اینگونه آمده) ای ما افنی الرسوم و أزال مسمی السوی و لم یجد صاحبُه الاّ الحق بالحق لا یری غیره و «التفرقه» اعتبار الفرق بین الوجود و الموجود و اسقاطها وجود الحق بال خلق و «قطع الاشاره» لاقتضاء الاشاره مشیراً و مشاراً الیه فاذا زالت التفرقه لم یبق رسمُ المشیر.

(همان، ص 808، درجه سوم جمع) «فهو تلاشی (ای تفانی) کل ما تقلّه الاشاره فی ذات الحق حقّاً». یعنی تلاشی بالحقیقه.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 32 تا 34
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 63تا 64