اگر نوری مثل، نور خورشید را در نظر آوریم که در برابر آن شبکهها و پنجرههایی از شیشه با رنگهای مختلف قرار داشته باشد، چه روی خواهد داد؟ نور خورشید خود دو ویژگی دارد:
نخست آنکه بیرنگ است و دیگر آنکه یک نور است و تکثری ندارد. این نور وقتی به شیشهها میرسد آن دو ویژگی را به لحاظ حال شیشههای مقابل، از دست خواهد داد و خصوصیت دیگری به خود میگیرد. نورهایی که پشت شیشهها پدیدارند، اولاً، متکثرند، و ثانیاً، رنگهای گوناگونی (سبز و سرخ و آبی و زرد و...) دارند: یک نور بیرنگ و جلوههای متکثر و رنگارنگ. نورهای متکثر و رنگارنگِ پشت شیشهها از جهتی عین همان نور واحد بیرنگ است و اساساً همان است، و از جهتی دیگر غیر آناند.
نوری که به شیشههای رنگی میخورد، منکسر و متکثر میشود، ولی نور زرد همان است که به زردی رنگ یافته و از رنگ آبی، جدا شده است. «نور» اصلی، همه این رنگ ها را به گونه اندماجی در خود دارد و حقیقت رنگ های متفرق، همان نور اصلی به شمار می رود که به رنگ خاصی درآمده است .
وجود مانند نور است و ممکنات مانند شیشه های رنگارنگ، چون نور از شیشه های مختلف رنگارنگ متجلی شود،با آن که حقیقت نور،واحد است،بیننده نوری را که از شیشه های رنگارنگ می تابد،متفاوت و به رنگ های متعدد میبیند.
وقتی شیشه هایی با رنگ ها، اشکال و اندازه های مختلف داشته باشیم و این شیشه ها را در مقابل نور قرار دهیم، نور تابیده شده، به رنگ، شکل و اندازه شیشه ها در میآید.
در این تمثیل، شیشه ها در حکم اعیان ثابته و رنگ، شکل و اندازه آنها به منزله آثار و احکام آن اعیان ثابته و نور مانند حقیقت وجود یا تجلی وجود حق و بالاخره نورهای رنگین که با اشکال واندازه های مختلف بر روی دیوار مقابل تابیده میشود، همچون موجودات خارجی دانسته شده است.
تمثیل مذکور، هم بیانگر چگونگی اصل خلق و ایجاد است، و هم کثرت ظاهری موجودات را توجیه میکند.
جامی در نقد النصوص درباره نکته اول، چنین میگوید : «الایجاد عباره من تجلیه - سبحانه - فی الماهیات الممکنه الغیر المجعوله التی کانت مرایا لظهوره و سببا لانبساط اشعه نوره.»
و درباره نکته دوم پس از ذکر مثال نور و شیشه های رنگین، میگوید : «پس اوست -تعالی و تقدس- که واحد حقیقی است ومنزه از صورت و صفت و لون و شکل در حضرت احدیت. و هم اوست که در مظاهر متکثره به صور مختلفه ظهور کرده به حسب اسماء و صفات به تجلی اسمایی و صفاتی و افعالی، خود را برخود جلوه داده. و هذا بعینه کما انک لو قلت: ان النور اخضر لخضره الزجاج، صدقت، و شاهدک الحس. وان قلت: لیس بأخضر ولا ذی لون، لما اعطاه لک الدلیل، صدقت، و شاهدک النظر العقلی الصحیح.»
از جمله نکاتی که عرفا از تمثیل فوق استفاده کرده اند، این است که وجود خارجی مانند نوری است که پس از عبور از شیشه ها، بر دیوار مقابل افتاده و به رنگ های گوناگون ظاهر شده است. لذا، فقط وقوع نور بر دیوار محقق است، و رنگ ها و اشکال ظاهر شده در وی، معدوم موجودنما میباشد. نوریت، جهت وجوب، و لونیت، جهت امکان است، و موجود خارجی میان این دو؛ یعنی در برزخ وجوب و امکان، است. جاهلان میان نور و لون و میان مبدأ وجود و ماهیت فرق نمی گذارند و آنها را یکی می پندارند، اما عارفان نور را نور و لون را لون، مبدأ را مبدأ و ماهیت را ماهیت میشناسند. در نتیجه،آنان کثرت را در احکام میبینند، نه در ذات.
پس وجود حقتعالی نیز یک نور واحد بیرنگ است (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ) که به اقتضای ذوات و شبکههای اعیان ثابتة اشیا، به جلوهها و تجلیات متکثر، خود را نشان میدهد. این جلوههای متکثر و رنگارنگ از یک جهت همان نور واحدند و از جهت دیگر غیر آناند.
عبدالرحمن جامی در یک وصل مستقل از فصل هشتم از مقدماتی که در کتاب نقد النصوص آورده است، این تمثیل را بهتفصیل توضیح داده است:
وصلٌ: نور وجود حق سبحانه و تعالی ـ ولله المثل الأعلی ـ به مثابة نور محسوس است و حقایق و اعیان ثابته به منزلة زجاجات متنوعة متلونه، و تنوعات ظهور حق سبحانه در آن حقایق و اعیان چون الوان مختلفه. همچنانکه نمایندگی الوان نور به حسب الوان زجاج است، که حجاب اوست و فی نفسالامر او را لونی نیست، تا اگر زجاجْ صافی است و سفید، نور در وی صافی و سفید نماید، و اگر زجاج کدر است و ملوّن، نور در وی کدر و ملوّن نماید؛ مع أنّ النور فی حدّ ذاته واحدٌ بسیطٌ محیط، لیس له لونٌ ولا شکل. همچنین نور وجود حق را، سبحانه و تعالی، با هر یک از حقایق و اعیان ظهوری است. اگر آن حقیقت و عینْ، قریب است به بساطت و نوریت و صفاـ چون اعیان عقول و نفوس مجردهـ نور وجود در آن مظهر در غایت صفا و نوریت و بساطت نماید؛ و اگر بعید است ـ چون اعیان جسمانیاتـ نور وجود در آن کثیف نماید، با آنکه فینفسه نه کثیف است و نه لطیف. پس اوست تعالی و تقدس که واحد حقیقی است منزه از صورت و صفت و لون و شکل در حضرت احدیت؛ و هم اوست که در مظاهر متکثره به صور مختلفه ظهور کرده به حسب اسما و صفات، و به تجلی اسمایی و صفاتی و افعالیْ خود بر خود جلوه داده.
وهذا بعینه کما أنّک قلتَ «إنّ النور اخضر لخضره الزجاج»، صدقتَ، وشاهدُک الحسّ. وإن قلتَ «لیس بأخضر ولا ذی لون»، لما اعطاه لک الدلیل، صدقتَ وشاهدک النظر العقلی الصحیح.
تمثیل نور و شیشه ها در ادبیات عرفانی
جامی :
اعیان همه شیشههای گوناگون بود کافتاد در آن پرتو خورشید وجود
هر شیشه که بود سرخ یا زرد و کبود خورشید در آن هم به همان رنگ نمود
(نقد النصوص، ص۷۱، ۷۲)
گلشن راز :
من و تو عارض ذات وجودیم مشبک های مشکات وجودیم
عراقی :
آفتابی در هزاران آبگینه تافته پس به رنگ هر یکی تابی عیان انداخته
جمله یک نورست لیکن رنگ های مختلف اختلافی در میان این و آن انداخته
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200