ابن عربی، مؤسس عرفان نظری (م 638)
همانطور که گفتیم ابن عربی کاری کرد که ما او را به عنوان آغازگر دوره دوم یا به تعبیری عصر طلائی عرفان نظری بنامیم. عمده کار ابن عربی در قرن هفتم است که عمدتاً با دو کتاب فصوص الحکم و فتوحات مکیه شروع میشود. ابن عربی حیات مستقل و جدا به عرفان نظری بخشید و همین باعث میشود که این دوره را دورهای مستقل از دوره اول به حساب آوریم.
با آمدن ابن عربی نه تنها یک ارتقاء بلکه یک جهش بزرگ در عرفان نظری پدید آمد به طوری که سطح کار ایشان با قبل از خودش قابل مقایسه نیست. آنقدر مباحثش با حساسیت عرفان نظری و دغدغههای حکمت صوفیانه همراه است که یک دستگاه سازوار هستیشناختی بوجود میآورد و با کتب مستقل در عرفان نظری روبرو میشویم. ایشان نه تنها بحث وحدت شخصیه را مطرح میکند بلکه پیامدها و نتایج آن را نیز دنبال میکند. و تقریباً تمام آنچه که در عرفان نظری سراغ داریم را ابن عربی به صورت ثبوتی بیان کرده است، هر چند به لحاظ اثباتی دیگران به خصوص شاگردش قونوی نقش مهمی رابر عهده داشتند.
در این دستگاه سازوار نیاز به اصطلاحات جدید پیدا شد و اصطلاحات گذشته صوفیه کافی نبود، لذا در قرون بعدی کتبی در این زمینه تألیف شد؛ مثل اصطلاحات صوفیه کاشانی که گزارشی ازاصطلاحات برساخته عرفا در این دوره است. و این اصطلاحات جدید یا از شریعت گرفته شد یا از فلسفه و کلام یا از زبان عرفی و یا از زبان عرفانی گذشته با غنای تازه و نو. مثلا برای اینکه نشان دهند حضرت حق تنها وجود هستی است و مطلق به اطلاق مقسمی است از لفظ (وجود من حیث هو) که فلاسفه به کار میبردند، استفاده کردند. یا مثلا اصطلاح (عین ثابت) را از کلام معتزله اخذ کردند هر چند که بین اعیان ثابته در عرفان و کلام معتزله تفاوت بسیاری است. یا لفظ (عماء) را از متون روائی استفاده کردند و ... اما این اصطلاحات در اوائل اصطلاحات مستقر نیستند وبه مرور ایام تبدیل به اصطلاحات مستقر میشوند.
نقش قونوی و شاگردانش و متأخرین از او در مکتب ابن عربی
حرفهای ابن عربی به قدری بکر و تازه و بدیع بود که برای دیگران قابل فهم نبود و بعضی از تعابیر گزنده بود و اگر واقعا ابن عربی خودش بود و خودش، معلوم نبود تا چند قرن بتوان حرف او را فهمید. اما قونوی حرفهای استاد را هم به لحاظ عقلی و هم شرعی دقیقا توضیح داد، لذا نقش قونوی در فهم گفتار استاد بسیار پر اهمیت است. ایشان دستگاه سازوار هستیشناختی ثبوتی را در مقام اثبات نشان میدهد. کار دیگری که قونوی انجام داد، پرورش شاگردانی بود که راه را برای عرفان هموار کردند زیرا حرفهای خود قونوی هم سنگین است و اگر این شاگردان نبودند، معلوم نبود حرفهای ایشان هم خوب فهمیده شود.
از این میان فرغانی و جندی نقشی مهم را در عرفان نظری ایفاء کرده اند.
باآمدن این شاگردان، تقریبا تمام آنچه ابن عربی گفته بود، روشن شد بعد از این انقطاع استاد و شاگرد میشود، تا قرن هشتم که شخصیت بارزی به نام ملا عبدالرزاق کاشانی پیدا میشود. او بعد از تحیّر و کشف فصوص را میپسندد و در عصر خویش بزرگ مفسر و بزرگ شارح مکتب ابن عربی میشود. ایشان هم دغدغههای فیلسوفانه دارد (بعد از ابن عربی نوع شاگردان دغدغه فیلسوفانه دارند) و کتبی از جمله: شرح فصوص، شرح منازل السائرین، اصطلاحات صوفیه، تأویلات و ... را تألیف میکند. بعد از او شاگردش قیصری ادامهدهند راه استاد میشود و شرحی بر فصوص مینویسد؛ همچنین مقدمهای در دوازده فصل که یک دوره نظام عرفانی را سامان میدهد، تألیف میکند.
با آمدن سیدحیدر آملی مکتب ابن عربی به شیعه منتقل میشود و ایشان حلقه واسطه مکتب ابن عربی به شیعی میشوند و تفسیر محیط اعظم و شرحی بر فصوص مینویسند. ابو حامد ترکه که از فلسفه مشاء گریزان میشود و به سمت عرفان متمایل میشود، با نوشتن قواعد التوحید و نوهاش صائنالدین ترکه با نوشتن تمهید القواعد که شرحی بر کتاب جد بزرگوارش میباشد، مکتب ابن عربی را گسترش میدهند. فناری هم با نوشتن مصباح الانس قصد میکند بین فلسفه و عرفان انس برقرار کند و سعی میکند حرفهای قونوی و فرغانی را به صورت منسجم بیان کند و در آخر جامی (م 898) باتحقیقات ارزشمند خود و با نوشتن کتبی چون، شرح فصوص، نقد الفصوص و ... به عنوان آخرین محقق دوره دوم در حل و فصل مکتب ابن عربی میکوشد. (البته علمائی چون شعرانی، نابُلسی، شبستری و ... هم وجود دارند، ولی در گسترش این مکتب نقش زیادی ندارند.)
منابع :
- یزدان پناه - سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)