عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

از جمله مثال‌های دقیقی که عرفا دربارة ارتباط حق و خلق و چگونگی تحقق کثرت در کنار وحدت اطلاقی وجود حق، با الهام از متون شریعت، ارائه کرده‌اند، مثال سایه و صاحب آن است. سایه در مقایسه با صاحب آن، صرفاً وجودی خیالی و نمودی بسیار ضعیف است؛ چنان‌که گرچه نمی‌توان آن را معدوم انگاشت و اصل تحقق و واقعیت آن انکارناپذیر است، وجود آن نیز حقیقتاً وجود شخص نیست و هیچ سهمی از متن وجودی او را تشکیل نمی‌دهد. همة عالم در مقایسه با وجود حق‌تعالی سایة او شمرده می‌شوند؛ در عین آنکه هستند، هیچ بخشی از متن واقع را سامان نمی‌بخشند و وجود حقیقی از آنِ خداست، و عالم، وجودِ سایه‌ای و ظلّی و خیالی دارد.

این مثال را در قالب نسبت سایه و شاخص نیز بیان کرده اند مثال دیگری که در مبحث تجلی حق مورد استفاده قرار می‌گیرد مثال شاخص و سایه آن است. شاخص، وجود فی نفسه دارد و در اثر تابش نور بر آن سایه‌ای از آن تشکیل می‌شود. ماسوای خداوند و آنچه عالم نامیده می‌شود، در نسبت با خداوند مانند سایه نسبت به شاخص است؛ از این رو عالم دربیان بسیاری از عرفا، «ظل الله» نامیده شده است. ظل و سایه الهی همه عالم را فرا گرفته است.

تمثیل سایه و شخص درآثار عرفا

ملا علی نوری همین مثال را در روایتی از امام باقر(ع) نقل می‌کند :

الم تر الی ظلّک، شیئ و لیس بشیئ. (آشتیانی: 1363، 4/569)

آیا به سایه خود نمی نگری ، چیزی هست و چیزی نیست.

ابن‌عربی در فص یوسفیِ فصوص الحکم در معرفی حقیقت عالم از این مثال بهره می‌برد و می‌گوید:

اِعْلَم انّ المقول علیه سوی الحق او مسمّی العالم هو بالنسبته الی الحق کالظّلّ للشخص؛

بدان آنچه که به او ماسوای حق می‌گویند یا همانچه نام عالم دارد در مقایسه با حق‌تعالی همانند سایة شخص (در مقایسه با او) است.

محقق قیصری در شرح کلام او می‌گوید:

کل ما یطلق علیه اسم الغیریه او یقال علیه انّه مسمّی العالم فهو بالنسبة الی الحق تعالی کالظّل للشخص وذلک لانّ الظلّ لا وجود له الا بالشخص کذلک العالم لا وجود له الاّ بالحق... والمقصود اثبات أنّ العالم کلّه خیالٌ...؛ (داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۲۳۰)

آنچه نام غیریت دارد و یا بدان مسمای عالم می‌گویند، در مقایسة با حق‌تعالی همانند سایة شخص است؛ زیرا سایه هیچ گونه تحققی ندارد، مگر به شخصِ صاحب سایه و عالم نیز وجود و تحققی ندارد، مگر به حق‌تعالی...، و مقصود از این مثال اثبات آن است که عالم یک‌سره خیال است...

«سایه» حقیقتی جدا از صاحب سایه ندارد، بلکه در ذات سایه، اشاره به این­که «کسی هست که من سایه‌اش هستم» وجود دارد.بنابر تفاوت نورهایی که به صاحب سایه می‌تابد، سایه‌های متنوعی به وجود می‌آید :

فما أوجد الحق، الظّلال... إلاّ دلایل لک علیک و علیه لتعرف من أنت و ما نسبتک الیه و ما نسبته الیک . (ابن عربی:1370، 105)

سایه» حکمی از خود ندارد، بلکه احکام صاحب سایه در موطن سایه ارائه می شود.

ملاصدرا نیز این تمثیل را در آثار خویش آورده است و در قسمت هایی عین عبارات محی الدین عربی را نقل کرده است.

شمس مغربی :

هیچ دانی که ما که ایم و شما           سایه ی آفتاب نور خدا

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200