عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

انحصار عون در خدا: (واللهُ المُستَعان) (یوسف/18)

و منحصر شدن توکل کردن به او: (وعَلَیهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُتَوَکِّلون) (یوسف/67)

حصر وجودی را برای اهل تحقیق در پی‌دارد.

در تفسیر قیم المیزان چنین آمده است:

جمله (واللهُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون) که به راستی کلام عجیبی است در بیان توکل حضرت یعقوب علیه‌السلام است بر خدایش. یعقوب علیه‌السلام می‌فرماید:

من می‌دانم که شما در این قضیه مکر و حیله‌ای به کار برده‌اید و می‌دانم که یوسف را گرگ نخورده؛ لیکن در کشف دروغ شما و دستیابی به یوسف به اسباب ظاهری که بدون اذن خدا هیچ اثری ندارند دست نمی‌زنم و در میان این اسباب دست و پا نمی‌زنم، بلکه با صبر، ضبط نفس کرده و با توکل بر خدا حقیقت مطلب را از خدا می‌خواهم،

پس معلوم شد که جمله (واللهُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون) دعایی بود که یعقوب علیه‌السلام در مقام توکل کرده و معنایش این است:

پروردگارا! من در این گرفتاریم بر تو توکل کردم تو در آنچه که این فرزندانم می‌گویند یاریم کن

و این جمله توحید در فعل را می‌رساند. یعقوب خواست بگوید تنها و یگانه مستعان خداست و مرا جز او مستعانی نیست. آری او معتقد بود که هیچ حکم حقی نیست، مگر حکم خدا... و برای اینکه توحید در فعل را تکمیل کرده و به بالاتر از این مرحله برساند اصلاً اسمی از خود نبرد و نگفت «بزودی صبر خواهم کرد» و نیز نگفت «و من در آنچه شما می‌گویید به خدا استعانت می‌جویم»، بلکه خود را به کلی کنار گذاشت و فقط از خدا دم زد، تا برساند همه امور منوط به حکم خداست که تنها حکم او حق است، و این کمال توحید را می‌رساند....( المیزان، ج۱۱، ص۱۰۸)

در سوره «یوسف» آنجا که یعقوب علیه‌السلام بری دفع بلا از فرزندانش به آن‌ها سفارشی می‌کند برای دفع این توهم که عمل به سفارش او سبب اصیل و مستقلی برای دفع بلاست می‌فرماید:

(ما اُغنی عَنکُم مِنَ اللهِ مِن شی‌ء) (یوسف/67)، زیرا وی یافته است که هیچ مؤثر حقیقی در وجود جز خدای سبحان نیست، پس می‌گوید:

من با این سفارشم به هیچ وجه نمی‌توانم شما را از دستگیری خدا بی‌نیاز کنم؛

آن‌گاه همین معنا را چنین تعلیل کرده است (اِنِ الحُکمُ اِلاّلِلّه)(یوسف/۶۷)، پس به طور مطلق حکم جز برای خدای سبحان نیست...

به همین جهت یعقوب علیه‌السلام دنبال گفتار خود اضافه کرد:

(عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وعَلَیهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُتَوَکِّلون) (یوسف/۶۷)؛ یعنی در عین اینکه به شما توصیه کردم برای دفع بلایی که از آن بر شما می‌ترسم به سبب و روش خاص متوسّل شوید، در عین حال چه در این سبب و چه در سایر اسبابی که من در امورم اتخاذ می‌کنم توکّلم بر خداست و این سیره هر عاقل رشیدی است، زیرا اگر انسان گمراه نباشد می‌بیند و در خود می‌یابد که نه خودش مستقلاً می‌تواند امور خود را اداره کند و نه اسباب عادی که در اختیار اوست می‌توانند مستقلاً او را به مقصدش برسانند، بلکه باید در همه امورش به وکیلی پناه آورد که اصلاح امورش به دست اوست و اوست که به بهترین وجهی امورش را تدبیر می‌کند و آن وکیل همان خدای قاهری است که هیچ چیز بر او قاهر نیست و خدای غالبی است که هیچ چیز بر او غلبه ندارد؛ هر چه بخواهد می‌کند و هر حکمی که اراده کند انفاذ می‌نماید. ( المیزان، ج۱۱، ص۲۱۸)

علامه طباطبایی در نهایت می‌فرماید:

انّ ذاک السبب الذی یجب التوکّل علیه فی الاُمور هو الله سبحانه وحده لاشریک له فإنّه الله لا إله إلاّ هو ربّ کل شی‌ء و هذا هو المستفاد من الحصر الذی یدلّ علیه قوله (وعَلَی اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُتَوَکِّلون). ( همان، ص۲۱۹)

به راستی اگر عون منحصر در اوست، حکم منحصر در اوست و جز بر او نمی‌توان توکل کرد؛ یعنی هیچ صاحب اثری جز او نیست و آن را که اثری نیست وجودی نیست، مگر به صاحب اثر حقیقی که صاحب وجود بی‌همتاست.

منابع :

  • آیت الله جوادی آملی ، عین نضّاخ، جلد ۳ ، صص 377 تا 415