عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

پس از توضیح حدیث قدسی «گنج پنهان» به احادیث «قرب نوافل و فرایض» می‌پردازیم. این احادیث عناصر محوری عرفان اسلامی‌اند.

ولایت الهی مراتبی دارد و اگر مراتب عالیه آن از دسترس افراد عادی خارج‌اند و کسی را به آن مراتب والا دعوت نکرده‌اند، برای وصول به مراتب دیگر آن راه باز است؛ یعنی اگر کسی نمی‌تواند به مقام پیامبر اکرم‌صلی الله علیه و آله و سلم برسد سلمان و ابوذر شدن یا فضّه شدن برای او ممکن است.

حدیث قرب نوافل که در کافی و دیگر جوامع روایی امامیه و نیز در جوامع روایی اهل‌سنت نقل شده حدیثی مسند، صحیح و معتبر است. ذات اقدس اله در این حدیث قدسی می‌فرماید:

... ما تَقَرَّب عبد إلیَّ بشی‌ء أحبَّ إلیَّ ممّا افترضتُ عَلیه و إنّهُ لیتقرّبُ إلیَّ بالنّافلةِ حتّی اُحبَّهُ فإذا أحببتُه کنتُ سَمْعَهُ الّذی یَسمعُ بهِ و بصرَهُ الّذی یُبصُر بها و لسانهُ الذی ینطقُ به ویده التی یَبطشُ بها...(بحارالانوار، ج۶۶، ص۲۴)؛

همواره بنده مؤمن به من نزدیک می‌شود تا آنکه من او را دوست می‌دارم؛ یعنی اگر تا کنون او محبّ و من محبوب بودم اکنون من محبّ او و او محبوبِ من می‌شود و چون من محبّ او شدم، من در مقام فعل، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و دیده او که با آن می‌بیند و زبان او که با آن سخن می‌گوید و دست او که با آن حمله می‌کند؛ یعنی او با گوش، چشم، زبان و دست الهی می‌شنود و می‌بیند و سخن می‌گوید و کار می‌کند.

نزدیکی به خداوند همان قرب معنوی‌ای است که انسان در سلوک عملی خود با قصد قربت تحصیل می‌کند و عملی که بنده را به خدا نزدیک می‌کند «قربان» یعنی نزدیک کننده او نامیده می‌شود؛ مانند نماز که درباره آن آمده است: «الصلاه قربان کل تقی»( نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۶)؛ نماز عامل تقرّب و در نتیجه نزدیک‌کننده هر انسان پرهیزگار به خداست و چنین عبارتی درباره زکات نیز وارد شده است: «إن الزکاة جعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام».(همان، خطبه ۱۹۹)

روایتی نظیر «لا تنقض الیقین أبداً بالشک»(  وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۴۵) متعدد نیست و تلاش شیخ انصاری(قدس‌سره) و دیگران در ذکر نقل‌های متعدد آن، چنان‌که در رسائل آمده، برای آن است که با تظافر و تظاهر آن‌ها، سند آن را تأمین کنند. اگر این روایت می‌تواند زمینه چند سال کار مستمر حوزوی برای دریافت و فهم قاعده اصولی استصحاب را تأمین کند، چنان‌که محصّل پژوهنده برای شناخت احکام و تنبیهات استصحاب در دوران تحصیل سطح و خارج حوزه نیازمند به تلاش مذکور است، پس روایاتی نظیر قرب نوافل که اندک هم نیست، اگر مدار کاوش‌های عمیق حوزوی قرار گیرند، چندین سال از آموزش‌های حوزوی را برای فهم معنای سلوک و فنای فی الله و نظایر آن تأمین می‌کنند.

اگر معنای «لسانه الذی ینطق به» یعنی «من عهده‌دار زبانی می‌شوم که با آن سخن می‌گوید» روشن شود، مراد آن ولی عارفی که می‌گوید: «همچو منصور خریدار سر دار شدم» (دیوان اشعار امام خمینی(قدس‌سره)) معلوم می‌گردد و دانسته می‌شود که آن زید یا عمرو نیست که «أنا الحق» می‌گوید، بلکه زبان همان خداوندی است که عهده‌دار گفتاری می‌شود که در وادی مقدس طور از درختی مبارک شنیده شد.

روا باشد انا الحق از درختی            چرا نبود روا از نیک بختی

(گلشن راز، ص۵۰.)

سخن بر سر این نیست که چه کسی داعیه دروغین یا راستین دارد و چه فردی مجاز و چه فردی ممنوع و از چه فردی مسموع و از چه فردی نامسموع است، بلکه ادراک و اظهار این حقیقت است که وصول به این مقام ممکن، و وجود آن حق و ثابت است و اگر به کنه معنای این روایات و مانند آن برسیم مسائلی چون فنای فی الله و وحدت شخصی وجود که «یکی هست و نیست جز او»، امری موهوم، دور از ذهن یا صعب جلوه نمی‌کند، بلکه امری می‌شود که انسان صالح سالک با تمامی وجود آن را در می‌یابد و خلاف آن یعنی کثرت وجود، وهمی بودن خود را نمایان می‌سازد. البته در کثرت اشیای جهان تردیدی نیست؛ لیکن هیچ یک از این‌ها غیر از آیت، مظهر و تجلّی خالق خود چیزی نیست.

مشاهده خداوند در همه آیات و نشانه‌های او محصول قرب نوافل است که به تعبیر صدرالدین قونوی طلیعه ولایت است. ( جناب آقا میرزا هاشم اشکوری در تعلیقات خود بر رسالة النصوص قونوی (ص۱۰۱) این مطلب را از قونوی نقل می‌کند)

در قرب نوافل خدا عهده‌دار سمع و بصر و ابزار فعل و کار بنده خود می‌شود و بنده با سمع و بصر الهی شنیدن و دیدن و دیگر کارهای خود را انجام می‌دهد و بدیهی است، چشم و گوشی که به وجودی الهی موجود است جز حق نمی‌بیند و جز حق نمی‌شنود و زبانی که چنین باشد نیز جز صدق نمی‌گوید؛ یعنی در این مقام بیننده، شنونده و گوینده عبد سالک محبوبی است که خداوند به حسب تعینی از تعینات مقیده خود در او ظاهر شده است. شخصی که در این مقام است اگر فاقد جامعیت لازم باشد، ممکن است چون شجر به معرفی گوینده سخن، زبان بگشاید:

(فَلَمّا اَتها نودِی مِن شطِی‌ء الوادِ الاَ‌یمَنِ فِی البُقعَهِ المُبرَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ اَن یموسی اِنّی اَنَا اللهُ رَبُّ العلَمین) (قصص/30)

که در واقع زبان الهی این کلام را گفته و از خود خبر داده است نه درخت و منظور از ضمیر متکلم خود خداست نه درخت. چنین شخصی گرچه بر اثر عدم جامعیت، این سخن را گفته باشد؛ لیکن سخن از او نیست، زیرا همان‌گونه که حدیث قرب نوافل همین معنا را می‌رساند ابن‌فارض در قصیده بلند خود درباره این مقام می‌گوید:

و جاء حدیث فی اتحادی ثابت         روایته فی النقل غیر ضعیفه

و موضع تنبیه الإشاره ظاهر            بکنت له سمعا کنور لظهیره

(دیوان ابن فارض، ص۸۰)

برتر از قرب نوافل، قرب فرایض است که مفاد برخی از احادیث و از جمله خطبه البیان امیر مؤمنان، علی علیه‌السلام است:

«أنا الأول و أنا الآخر و أنا الباطن و أنا الظاهر و أنا بکل شی‌ء علیم و أنا عین الله و أنا جنب الله»(  المناقب، ج۲، ص۳۸۵) و در کتاب شریف توحید از علی(علیه‌السلام) چنین نقل شده است: «أنا علم الله و أنا قلب الله الواعی، و لسان الله الناطق، و عین الله». ( التوحید، ص۱۶۴)

صفاتی چون خالق یا رازق بودن از فعل خداوند انتزاع می‌شود و فعل خدا ممکن است و استناد آن‌ها به انسان کاملی که در قرب فرایض است غلوّ نیست. اگر در قرب نوافل، عبد کلام صحیح را با زبان خدا بیان می‌کند و دیدنی‌ها را با دیده‌ای الهی می‌بیند در قرب فرایض عبد عین‌الله، یدالله و قدره الله می‌شود.

هرچه غیر از حقیقت وجود است در ذات خود فاقد وجود و ظهور بوده و وجود و ظهور را از غیر خود دریافت می‌کند؛ به این معنا که آنچه به حقیقت مستند به ذات ماسواست همان خفا و عدم است. خفا و عدمی که به ما سوا استناد داده می‌شود خفا و عدمی مقیّد به وقت و یا زمان خاص نیست بلکه خفا و عدمی است که در ذات ماسوا نهفته است و هرگز از آن جدا نمی‌شود و این همان معنای بلند است که از معصوم(علیه‌السلام) در وصف آن رسیده است: «الفقر سواد الوجه فی الدارین»( بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۰) کسانی که به محصول قرب نوافل و فرایض یعنی مقام فنا و سواد اعظم بار می‌یابند، هلاک ذاتی ممکنات را هم‌اکنون می‌بینند» (همان) و وحدت وجود حقیقی و مظهر بودن اشیا چیزی جز این معنا نیست. «سواد اعظم» در اصطلاح اهل عرفان همان مشاهده فنای ماسوا و ظهور فراگیر حق تعالی است. شیخ محمود شبستری از عارفان قرن هشتم هجری در گلشن راز در بیان خفا و عدم ذاتی ممکنات کلام معصوم را بدین سان به نظم درآورده است:

سیه رویی ز ممکن در دو عالم              جدا هرگز نشد والله أعلم

(گلشن راز، ص۷۲)

برتری قرب فرایض بر قرب نوافل

روایات بیانگر قرب فرایض نشان می‌دهند که اگر عارفی به مقام شهود برسد که مشهود او خدای سبحان است همه نیروهای ادراکی و تحریکی وی مجاری اوصاف فعلی حق می‌گردد و خداوند در این مرحله به زبان او سخن می‌گوید و به چشم او می‌بیند. امام صادق علیه‌السلام از امیر مؤمنان، علی علیه‌السلام نقل می‌کنند که آن حضرت فرمود:

«أنا علم الله و أنا قلب الله الواعی و لسان الله الناطق و عین‌الله و جنب الله و أنا یدالله» (التوحید، ص۱۶۴)؛

من علم خدا هستم که همه حقایق را در خود جای می‌دهد. من لسان خدا هستم که خداوند با او سخن می‌گوید و عین‌الله هستم که خداوند با آن می‌بیند و جنب‌الله و یدالله هستم؛

یعنی خداوند در مقام فعل نه در مقام ذات هرگونه کاری را با مجاری علمی و عملی انسان کامل انجام می‌دهد.

در روایتی دیگر امام ششم علیه‌السلام فرموده‌اند که امیر مؤمنان علیه‌السلام در خطبه خود فرمودند:

«أنا الهادی و أنا المهتدی... و أنا عین‌الله و لسانه الصادق و یده و أنا جنب‌الله الذی یقول: (اَن تَقولَ نَفس یحَسرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فی جَنبِ الله) و أنا یدالله المبسوطه علی عباده بالرحمه و المغفره و أنا باب حطه. من عرفنی و عرف حقّی فقد عرف ربه لانّی وصی نبیّه فی أرضه و حجته علی خلقه لاینکر هذا إلاّ رادّ علی الله و رسوله». (همان)

اگر در قرب نوافل عبد صالح سالک به جایی می‌رسد که اوصاف فعلی خدای سبحان نه اسما و اوصاف ذاتی مجاری ادراکی و تحریکی وی می‌شود به طوری که انسان صالح با زبان حق سخن می‌گوید و با چشم او می‌بیند در قرب فرایض که برتر از قرب نوافل است صعود عبد صالح سالک را ارائه می‌دهد نه نزول فیض حق را،

گرچه این دو همواره هماهنگ‌اند؛ یعنی در قرب فرایض مجاری ادراکی و تحریکی انسان کامل مجرای ادراک کار حق قرار می‌گیرد، به طوری که خداوند سبحان با زبان انسان صالح سخن می‌گوید و با گوش او می‌شنود و ...

عصاره آن این است که همه آن کمالات از آنِ خدای سبحان است که در این آیینه تابیده شده است و عبد به منزله مرآتی است که خدا را نشان می‌دهد، از این رو در سخنان مولی الموحدین، امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است:

«ما لله آیة أکبر منّی» ( بحار الانوار، ج۳۶، ص۱)

یعنی برای خدای سبحان آیت و علامتی بزرگ‌تر از من نیست و چون حضرت امیرمؤمنان به منزله نفس حضرت ختمی نبوت است، چنان‌که انسان‌های کامل در قرب الهی یک نورند، حصر مستفاد از حدیث مزبور بی‌محذور است. غرض آنکه اگر انسان سالک مرآت شفاف شد نور خدای نیّر را به خوبی نشان می‌دهد، بی‌آنکه از خود چیزی داشته باشد.

پس چند نکته مهم روشن شد:

  • قرب نوافل و قرب فرایض که اوّلی را به تصریح و دومی را به تلویح از نصوص دینی می‌توان استنباط کرد.
  • همه کمال‌های یاد شده در این دو قرب بالاصاله از آنِ ذات اقدس خداست و به طور ظهور در آیینه جان بنده صالح می‌تابد.
  • عنصر محوری همه این مباحث مقام فعل خداست، نه مقام ذات و اسما و صفات ذاتی خداوند.
  • انسان صالح سالک و واصل فعلی از افعال حق است و هیچ فعلی به مقام ذات و کنه صفت ذاتی راه ندارد، بنابراین صدر و ساقه همه مطالب مطروح در این گفتار و نوشتار همانا مقام ظهور و تجلّی خداست که فعل او محسوب می‌شود نه برتر از آن.

خدا همان ذات مقدسی است که به حریم کبریائیش شک راه ندارد:

(اَفِی اللهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرض). (ابراهیم/10)

قرآن کریم خداوند را نور آسمان‌ها و زمین معرفی کرده است:

(اَللهُ نورُ السَّموتِ والاَرض). (نور/35)

نور حقیقتی است که به ذات خود ظاهر بوده و دیگر اشیا را نیز ظاهر می‌گرداند و نور آسمان‌ها و زمین آن است که در پرتو ظهور ذاتی خود امکان مشاهده و رؤیت آسمان‌ها و زمین را فراهم می‌آورد، از این رو قبل از مشاهده و رؤیت هر چیز ناچار از رؤیت او هستیم؛ یعنی ما حتی شک و تردید و انکار خود را نیز از طریق مشاهده او دریافت می‌کنیم.

منابع :

  • آیت الله جوادی آملی ، عین نضّاخ، جلد ۳ ، صص 377 تا 415