عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

 

تعریف "علم عرفان عملی" عبارتست از : "مجموعه دستورها و نیز آموزه های معطوف به اعمال و احوال قلبی در قالب منازل و مقامات، که پیروی از آن ها سبب دریدن حجاب ها و موانع و پیمودن منازل سلوکی شده و به حصول کمال نهایی انسان (لقاء الله و وصول به حق تعالی) می انجامد.

محقّق قیصری (م 751ق)، در تعریف علم عرفان عملی می نویسد.

معرفه طریق السلوک و المجاهده لتخلیص النفس عن مضایق القیود الجزئیه، و اتصالها إلی مبدئها و اتّصافها بنعت الإطلاق و الکلّیه؛ (رسائل قیصری، رساله التوحید و النبوه و الولایه، ص7) (علم عرفان عملی)، شناخت مسیر سلوک و مجاهدت برای رها ساختن نفس از تنگناهای قیدهای جزئی و اتّصالش به مبدأ خود و اتّصافش به صفت اطلاق و کلّیت، است.

موضوع عرفان عملی بر اساس تعریف ارائه شده، اعمال و احوال قلبی از آن جهت که رساننده و موجب وصول به حق تعالی هستند، می باشد و غایت این علم نیز رسیدن به کمال نهایی انسان، یعنی توحید است.

تعریف علم عرفان نظری نیز عبارت است از : مجموعه تعبیرات عارفان از حقایق و معارف توحیدی، یعنی وحدت شخصی وجود و لوازم آن که عارف در مراحل نهایی سلوکش آن ها را شهود و سپس ترجمه و تعبیر (به طور خلاصه ترجمه و تعبیر به معنای بازتاب مفهومی و زبانی و لفظی دادن به حاصل این شهودات است برای آشنایی بیشتر با ترجمه و تعبیر ر.ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص 74-75) نموده است می باشد.

قیصری، در تعریف علم عرفان نظری می نگارد:

هو العلم بالله سبحانه من حیث أسماءه و صفاته و مظاهره و أحوال المبدأ و المعاد. و بحقایق العالم و بکیفیه رجوعها إلی حقیقه واحده هی الذات الأحدیه؛ (عرفان نظری) همان علم به خداوند سبحان از جهت اسماء و صفات و مظاهرش، و احوال آغاز و انجام، و چگونگی رجوع آنها به حقیقتی واحد که همان ذات احدی است، می باشد.

 

بر این اساس، موضوع عرفان نظری ، "توحید و حقایق توحیدی" یا وحدت شخصی وجود است. به عبارت دقیق تر، موضوع آن، چیزی جز حق تعالی نیست؛ چرا که از دیدگاه عارف، عالم هستی چیزی جز حق تعالی و جلوه ها و شئون او نیست. صد الدین قونوی (م 673ق) در بیان موضوع عرفان می گوید:

فموضوعه الخصیص به وجود الحقّ سبحانه (مفاتیح الغیب، ص 6) پس موضوع خاص این علم؛ وجود حق سبحانه است.

قیصری با بسط این موضوع، معتقد است موضوع عرفان، حقّ و اسماء و صفات او است. (شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 715؛ رسائل قیصری، رساله التوحید و النبوه و الولایه ، ص 7)

از سویی، صائن الدین ترکه (م 835ق)، موضوع آن را "موجود بما هو موجود" می داند. (تمهید القواعد، ص 11) جمع این دو بیان، آن است که نزد عرفا "وجود بما هو موجود" یا "وجود صرف و مطلق به اطلاق مقسمی" همان حق تعالی است. (ر.ک: شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 13؛ الحکمه المتعالیه ، ج 2، ص 335).

مسائل عرفان نظری نیز مانند مسائل هر علمی "عوارض ذاتی" موضوع آن هستند که بر محور موضوع شکل می گیرند. از آن جا که موضوع عرفان نظری "حق تعالی" است، مسائل آن نیز اسماء و صفات و شئون او خواهند بود. مهم ترین مسائل این علم، چگونگی نشأت گرفتن کثرت از وحدت و پیدایش تعینات یعنی اسماء الهی و مظاهر علمی و خلقی آن ها (اعیان ثابته وخارجه)، چگونگی بازگشت کثرت به وحدت، چینش عوالم، انسان کامل، خلافت، نبوّت، و ولایت است، و به تعبیر محقّق قیصری:

و مسائله کیفیه صدور الکثره عنها و رجوعها إلیها و بیان مظاهر الأسماء الإلیهه و النعوت الرّبانیه؛ (رسائل قیصری، رساله التوحید و النبوّه و الولایه، ص6) و مسائل آن، کیفیت صدور کثرت از ذات و رجوع کثرت به آن و بیان مظاهر اسماء الهی و صفات ربّانی است.

در پایان، باید یادآوری نمود که میان علم عرفان عملی و علم اخلاق، و نیز بین علم عرفان نظری و دانش فلسفه، شباهت ها و تفاوت هایی وجود دارد که بررسی آن ها از ا هداف این نوشتار نیست. (ر. ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص 76-78 و 102-147)؛ درآمدی بر تاریخ عرفان اسلامی (جزوه)، حکمت عرفانی، ص 60-61 ، 64-66 و 79-101)تعریف علم عرفان عملی عبارت است از : مجموعه دستورها و نیز آموزه های معطوف به اعمال و احوال قلبی در قالب منازل و مقامات که پیروی از آنها سبب دریدن حجاب ها و موانع و پیمودن منازل سلوکی شده و به حصول کمال نهایی انسان ( لقاء الله و وصول به حق تعالی( می انجامد.

محقق قیصری (م 751 هـ ق) در تعریف علم عرفان عملی می نویسد: 

معرفه طریق السلوک و المجاهده لتخلیص النفس ن مضایق قیود الجزئیه و اتصالها الی مبدئها و اتصافها بنعت الاطلاق و الکلیه(رسائل قیصری، رساله التوحید و النبوه و الولایه، ص 7) ، (علم عرفان عملی ) شناخت مسیر سلوک و مجاهدت برای رها ساختن نفس از تنگناهای قیدهای جزئی و اتصالش به مبداء خود و اتصافش به صفت اطلاق و کلیت است.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 31 تا 33