تمثیل جسم و جان
جسد انسان، طبق تبیین صدرایی نفس، شأن روح اوست. همین نکته که تبیینی متأخر دارد، در متون عرفانی مثالی برای بحث تجلی بکار رفته است:
فأنت له (حق) کالصورة الجسمیة لک، و هو لک کالروح المدبّر لصورة جسدک. (ابن عربی:1370،69)
«صورت» بمعنای «مظهر» است و قیصری تصریح میکند که همان طور که جسد تو مظهر توست (شأنی از شئون روح توست) ،تو هم مظهر حق هستی. (قیصری،506) بنابر این تفسیر از رابطه روح و بدن، جسم همان روح است در موطن اجسام و هویتی مستقل ولی مرتبط با روح، از ذات جسم انکار میشود.
در آثار عرفا، تشبیه جسم و روح میان خلق و حق مطرح شده و حقتعالی را جان جهان و جهان را همچون جسم او به شمار آوردهاند. محیالدینبنعربی در جلد سوم فتوحات مکیه در این باره میگوید:
... فالکون کلّه جسمٌ وروحٌ بهما قامت نشأة الوجود فالعالم للحق کالجسم للروح...؛ ... همة عالم جسم است و روح که به آن دو دار هستی شکل میگیرد. پس عالم برای حقتعالی مثل جسم برای روح است... . (محییالدینبنعربی، فتوحات مکیه، ج۳، ص۳۱۵.)
شبستری در گلشن راز آورده است :
عارف آن باشد که از عین العیان حق چو جان و جمله عالم چون تنست
هر چه بینـد حق درو بینـد عیان همچو خور درکائنات این روشنست
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200