با همه تأکیدات و اصرارهای صدرا بر شهود و برتر دانستن آن، فلسفه صدرا، فلسفه ای بحثی نمی باشد. ملاصدرا هرچند، روح حکمت را یافتن حقائق آن گونه که هست و رسیدن به واقع می داند، ولی تنها به دنبال کشف نیست، و ضوابط بحثی و برهانی را نیز به خوبی مراعات می کند؛ چرا که او معتقد است در کار فلسفی، باید روش و طریق را نیز مراعات کرد. (مفاتیح الغیب، ص 493)دانش فلسفه، منوط به راهی مخصوص است و برای اثبات گزاره های خود روش خاص عقلانی دارد. به بیان دیگر، فلسفه تنها با محتوایی هستی شناسانه متحقّق نمی شود و چنین محتوایی در هستی شناسی دینی و عرفانی نیز در فلسفه اخذ شده اند، یعنی اگر از ابزارهای عقلانی همگانی – مانند : عقل اوّلی، عقل تحلیلی، عقل توصیفی، عقل استدلالی انتقالی، عقل انسجام بخش ، عقل شهودی استفاده نموده و فعالیتی عقلی با محتوای هستی شناختی را سامان دهیم، فعالیتی فلسفی نموده ایم و صدرا به این مسأله کاملا ً پایبند است؛ چنانچه در اسفار می نویسد:
و لا یحمل کلامنا علی مجرد المکاشفه و الذوق أو تقلید الشریعه من غیر ممارسه الحجج و البراهین و التزام القوانین فإنّ مجرّد الکشف غیر کاف فی السلوک من غیر برهان کما أن مجرّد البحث من غیر مکاشفه نقصان عظیم فی السیر ...؛ (الحکمه المتعالیه، ج 7 ، ص 326) و سخن ما بر مجرّد مکاشفه و ذوق یا تقلید شریعت بدون ممارست حجّت ها و براهین، حمل نشود؛ چرا که کشف تنها بدون برهان در سلوک کفایت نکند، همان گونه که مجرّد بحث بدون مکاشفه، کمبود بزرگی در سلوک است.
از دیدگاه صدرا، عقل غیر منور در وادی بحث، نتایجی چون مکتب مشّاء در پی دارد که دستش از بسیاری عرصه ها کوتاه است. از سوی دیگر، صرف شهود نیز فلسفه نیست و حتّی بیان شهودات نیز فلسفه نمی باشد. همان گونه که کار بحثی باید به مدد شهود و عقل ها یافته انجام شود، عقل ها یافته نیز باید در فضای قوانین عقلی – از جمله، مبانی و قواعد منطقی – حرکت کند.
خلاصه آنکه، روش فلسفی "حکمت متعالیه" را باید "جمع میان شهود و عقل دانست؛ چنانچه صدرا خود می گوید:
نحن قد جعلنا مکاشفاتهم الذوقیه مطابقه للقوانین البرهانیه (الحکمه المتعالیه، ج 6، ص 263 و نیز ر.ک: ج 8، ص 142-143) ما مکاشفات ذوقی عرفا که مطابق با قوانین برهانی قرار دادیم.
ملاصدرا در مبدأ و معاد با توضیح روش فلسفی خود، آن را منحصر به فرد می داند: أکثر من رزق فطنه أکثر من رزق فطنه زکیّه یقوى بها على المباحثه و الاستدلال، لا یکتفی بالتقلید …، بل یتشرّف على شیء فوقه و یکثر تعبه فی طلبه آناء اللّیل و أطراف النهار و یصرف عمره فی تزاید النظر فی المؤلّفات و تکریر التأمّل فیها، فالأولى لمثله إذا اشتاق إلى أن یفهم المطالب العلمیّه بالبرهان الیقینی بعد أن عاد النظر فی کتب القوم و استفاد کثیرا من فوائدهم و خصوصا وجد فی کتب الشیخین: (أبی نصر) و (أبی علیّ) فی طریقه المشاءین و کتب الشیخ الإلهی صاحب الإشراق، أن یرجع إلى طریقتنا فی المعارف و العلوم الحاصله لنا بالممازجه بین طریقه المتألّهین من الحکماء و الملّیین من العرفاء، فإنّ ما تیسّر لنا بفضل اللّه و رحمته و ما وصلنا إلیه بفضله وجوده... ممّا لست أظنّ أن قد وصل إلیه أحد ممّن أعرفه من شیعه المشّاءین و متأخّریهم ... و لا أزعم إن کان یقدر على إثباته بقوّه البحث و البرهان شخص من المعروفین بالمکاشفه و العرفان من مشایخ الصوفیّه من سابقیهم و لاحقیهم، و ظنّی أنّ هذه المزیّه إنّما حصلت لهذا العبد المرحوم من أمّه المرحومه عن الواهب العظیم و الجواد الرحیم....
(المبدأ و المعاد، ص 381-382) بیش تر کسانی که هوش تیزی روزی شان شده که با آن قادر به مباحثه و استدلالند، به تقلید ... اکتفا نمی کنند، بلکه به چیزی که برتر از آن است متشرّف شده و رنج خود را در لحظات شب و ساعات روز را می افزایند و عمر خود را به افزونی نظر در تألیفات و تکرار تأمّل در آن ها صرف می کنند؛ پس برای چنین شخصی – چنانچه به فهم مطالب علمی به طور یقینی تمایل دارد – شایسته تر است که پس از بررسی کتاب های فلاسفه و استفاده بسیار از فوائد ایشان – و به ویژه آنچه در کتب فارابی و بوعلی در طریقه مشّائیان ، و کتب شیخ الهی صاحب اشراق یافت می شود – به روش ما در معارف و به علوم حاصل برای ما از ترکیب بین روش حکمای متألّه و عرفای همکیش ما مراجعه کند، که آنچه به فضل و رحمت خدا برای ما فراهم شده و آنچه به فضل و جود او بدان رسیدیم ... گمان نکنم که هیچ کس از پیروان مشّاء و متأخران آن ها به آن رسیده باشد، و فکر نکنم که کسی از معروفین به مکاشفه و عرفان از مشایخ گذشته و آینده عرفان قادر به اثبات آن با قوّه بحث و برهان باشد. و به گمانم که این مزیت تنها برای این بنده مورد رحمت از امّت مرحومه، از جانب بخشنده عظیم و جواد رحیم حاصل شده است.
به سبب همین اهمیت کار عقلی در شیوه فلسفی صدرا، وی "تمرین و ممارست بحث فلسفی و یادگیری قوانین بحث و ملکه استدلال" (الحکمه المتعالیه، ج 6، ص 284) و آشنایی با مباحث مشّاء و مکتب اشراق (المبدأ و المعاد، ص 381 – 382) را برای کار جدّی فلسفی لازم و ضروری می داند. به همین جهت، گاه با این که صدرا مطلبی را می داند، برای رسیدن به برهان آن بسیار می کوشد و به تعبیر خودش التجاء می کند (الحکمه المتعالیه، ج 3، ص 336) و تا به برهان نرسد آن را در کتب فلسفی خود ذکر نمی کند.
و أما نحن فلا نعتمد کلّ الاعتماد علی ما لا برهان علیه قطعیاً و لا نذکره فی کتبنا الحکمیه (الحکمه المتعالیه، ج 9، ص 234) و اما ما هیچ اعتمادی ، به آنچه برهان بر آن نیست، نمی کنیم و آن را در کتاب های فلسفی خود ذکر نمی کنیم.
صدرا در اتخاذ این روش اختصاصی، یعنی جمع بین شهود و استدلال و ذوق و فکر در فلسفه خود، دارای مبانی ای است که بسط و شرح آن ها در این جا ممکن نیست؛ مانند: حجّیت ذاتی عقل و کشف (الحکمه المتعالیه، ج 2، ص 315) عدم مخالفت عقل و برهان با کشف و شهود، محدودیت ابتدایی عقل در برخی عرصه ها و نیاز آ« به مدد گرفتن از شهود برای مناسبت با عوالم برتر و ترتیب دادن صحیح به برهان های خود (الحکمه المتعالیه ج1، ص 87 و ج 2، ص 322-323؛ المظاهر الإلهیه، ص 58؛ المبدأ و المعاد، ص8) نیاز فلسفه به کار عقلانی ( با ابزارهای مختلف عقلی؛ مانند: عقل اوّلی ، تحلیلی، توصیفی، استدلالی ، انتقالی ، شهودی ، انسجام بخش)، (المبدأ و المعاد، ص 381-382) و ...
به لحاظ محتوایی نیز صدرا با اثبات و حدت شخصیه، (الحکمه المتعالیه ج 2، ص 299-301) به مدعای اصلی عرفا رسید و حلقه وصل فلسفه و عرفان نظری در محتوا گشت.
بدین ترتیب، صدرا رابطه بین فلسفه و عرفان را از گفت و گویی تاریخی خارج نمود و از هر دو در قالب یک روش منسجم جهت فهم مباحث هستی شناسانه توحیدی بهره گرفت. ضلع دیگر کار صدرا جهت تکمیل سه گانه "قرآن، عرفان و برهان" نحوه استفاده او از متون دینی بود که در پست های فرارو در مواضع متناسب، بدان خواهیم پرداخت.
از سوی دیگر، صدرا خود صاحب شهودات عالی بود و از عرفای محقق به شمار می آید ؛ هر چند تلاش می کرد تا شهودات خو د را برهانی کرده و در قالبی فلسفی به همگان عرضه نماید. از این رو، وی گاه می گوید که حقایق بسیاری از راه شهود بر وی منکشف گشته و آنچه وی از راه شهود یافته است، بیش از اموری است که از طریق فلسفی بدان معتقد بوده است. (الحکمه المتعالیه، ج1، ص8)
منابع :
- یزدان پناه - سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 125 تا 128