دیدگاه عرفا در وحدت شخصی حاوی دقتهای فراوانی است که اندکی غفلت، انسان را از مقصود اصلی دور میسازد و چه بسا آدمی را در مسیر برداشتهای بسیار نادرست از کلام عرفا قرار میدهد. وحدت شخصیه وجود را باید آن گونه آموخت که در عین پذیرش وحدت اطلاقی وجود و اینکه یک وجودْ کران تا کران هستی را پر کرده است، واقعیت کثرات و نفسالامری بیآنها را نیز بدون هیچ گونه مجاملهای پذیرا باشیم، و در عین واقعی دانستن موجودات و کثرات عالم، هیچ بهره و حظی از وجود حقیقی برای آنها قایل نباشیم.
طبیعی است که جمع این امور تا حدی دشوار به نظر میرسد، تا آنجا که بسیاری از کسانی که کوشیدهاند مسئله را دریابند ـ به علت ضعف بنیادهای عقلی و فقدان تفکر و زبان فلسفی غنی و دوری از آموزههای حکمت صدراییـ هرگز در این کار موفق نشدهاند و یا به طور کلی دیدگاه عرفا را تخطئه کردهاند و یا اگر حسن ظنی به ایشان داشتهاند و کلام آنان را مطابق با واقع میانگاشتهاند، تسلیم نظریة خودمتناقض بودن قضایای عرفانی شده و حداکثر آن ساحت را فراتر از ساحت منطق و قواعد و قوانین عقلی شمردهاند.
به هر حال فهم عمیق و دقیق نظریه وحدت شخصیه وجود بسیار دشوار است و عرفا خود نیز به این صعوبت آگاه بودهاند و از همین رو، برای آنکه مقصود خود را دربارة وحدت شخصیه و چگونگی ارتباط حق و خلق روشنتر سازند، از تمثیل نیز بهره بردهاند. اما در این تشبیه و تمثیلها همواره میباید به وجه شبه یا جنبههایی که تمثیل بر اساس آنها صورت پذیرفته، توجه داشت، وگرنه جریان همة احکام و جوانب مثال بر ممثّل، افزون بر آنکه مثال را از مثال بودن خارج میسازد، موجب کجفهمی و سوءبرداشت نیز میشود و خلاف غرض طراح مثال، حاصل خواهد شد.