درباره حالت برزخی و بینابینی عالم مثال نسبت به عوالم مادون عالم ارواح، متن ذیل راه گشاست:
ان العالم المثالی هو عالم روحانى من جوهر نورانى شبیه بالجوهر الجسمانی فی کونه محسوساً مقداریاً، و بالجوهر المجرد العقلی فی کونه نورانیاً. و لیس بجسم مرکب مادى و لا جوهر مجرد عقلی لأنه برزخ و حد فاصل بینهما. و کل ما هو برزخ بین الشیئین لا بد و ان یکون غیرهما، بل له جهتان یشبه بکل منهما ما یناسب عالمه.
اللهم الا ان یقال انه جسم نورى فی غایه ما یمکن من اللطافه فیکون حداً فاصلًا بین الجواهر المجوده اللطیفه و بین الجواهر الجسمانیه المادیه الکثیفه و ان کان بعض هذه الأجسام ایضاً الطف من البعض کالسماوات بالنسبه إلى غیرها. فلیس بعالم عرضى کما زعم بعضهم لزعمه ان الصور المثالیه منفکه عن حقائقها، کما زعم فی الصور العقلیه. و الحق ان الحقائق الجوهریه موجوده فی کل من العوالم الروحانیه و العقلیه و الخیالیه و لها صور بحسب عوالمها
عالم مثال عالمی روحانی از جوهری نورانی است که از جهت محسوس و دارای مقدار بودن، شبیه جوهر جسمانی است و از جهت نورانی بودن و به جوهر مجرد عقلی شبیه است. عالم مثال ، جسم مرکب مادی و یا جوهر مجرد عقلی نیست ، زیرا برزخ و و حد فاصلی میان آن دو (عالم عل و عالم ماده) می باشد و هر چیزی که برزخ میان دو چیز است ، ناگزیر باید غیز از آن دو باشد، بلکه برای عالم مثال دو جهت است که به وسیله هر یک ازآنها به آن چیزی که مناسب عالم مربوط است ، مشابهت دارد . بلی می توان گفت جوهر عالم مثال ، جسمی نوری در نهایت لطافت است و به این ترتیب حد فاصلی میان جواهر مجرد لطیف و جواهر جسمانی کدر و کثیف است ، هر چند برخی از اجسام ، در همین عالم نیز از برخی دیگر لطیف ترند، همانند اجسام سماوی در مقایسه با دیگر اجسام ، بنابراین عالم مثال آن گونه که برخی فیلسوفان مشاء گمان کرده اند ، حالت عَرَضی ندارد (فیلسوفان مشاء بر این گمان بودن که صورت های خیالی ، اعراضی منطبع بر جوهر مادی اند) ، زیرا گمان آنها بر این است که صورت های مثالی از حقایقشان جدا هستند، همان گونه که در مورد صورت های عقلی نیز همین گمان را برده اند و حقیقت این است که حقایق جوهری در هر کدام از این عوالم روحانی و عقلی و خیالی موجودند و به حسب هر عالم صورتی در آن دارند.
از این عالم به عالم مثال نیز یاد می شود. سر این نام گذاری آن است که این عالم در بر دارنده صور اشیای مادی است و می توان گفت عکس و مثال اشیای مادی است . از سویی آنچه در اعیان ثابته در تعین ثانی و حضرات علمی موجود است ، نخستین بار در عالم مثال تقدر جزئی می پذیرد و نخستین مثال صوری جزیی برای اعیان ثابته می باشد.
نام دیگر عالم مثال عالم خیال منفصل است ، زیرا همان گونه که ماانسان ها خیال مرتبط و متصل بر خودداریم ، عالم هم دارای خیال است. از این رو برای تشبیه به خیال متصل ما ، از این عالم هم به خیال یاد می شود، ولی منفصل از ما.
انما یسمى بالعالم المثالی لکونه مشتملًا على صور ما فی العالم الجسمانی، و لکونه اول مثال صورى لما فی الحضره العلمیه الإلهیه من صور الأعیان و الحقائق، و یسمى ایضاً بالخیال المنفصل لکونه غیر مادى تشبیهاً بالخیال المتصل. فلیس معنى من المعانی و لا روح من الأرواح الا و له صوره مثالیه مطابقه بکمالاته،
آن عالم عالم مثال خوانده می شود ، از این جهت که دربردارنده صورت اموری است که در عالم جسمانی هستند و از این جهت که اولین مثال صوری برای صورت های اعیان و حقایق در حضرت علمی الهی (یعنی تعین ثانی) است و آن را عالم خیال منفصل نیز خوانند ، زیرا غیر مادی است و به عالم خیال متصل شباهت دارد . پس هیچ معنایی از معانی (یعنی اعیان ثابته ممکن) و هیچ روحی از ارواح نیست که صورتی مثالی مطابق کمالاتش در این عالم نداشته باشد.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 501 تا 507
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 529 تا 538