عارفان در یک تقسیم بندی، موجودات متعلق به عالم عقل را به دو دسته می کنند:
دسته نخست کروبیان هستند که ویژگی آنها تعلق نداشتن به بدن است.
کروبیان خود بر دو گونه اند؛ نخست ملائکه مهیمه و دیگر، ملائکه ای که در مجاری فیض قرار می گیرند.
دسته دیگر در مقابل کروبیان، روحانیان یا نفوس ناطقه اند که ویژگی آنها تعلق و تدبیر بدن در عین تجرد عقلانی آنهاست.
به ساحت و مرتبه ای که کروبیان در آن قرار دارند، جبروت و به ساحت و مرتبه دوم ملکوت اطلاق می شود.
روحانیان نیز خود بر دو دسته اند؛ نخست، نفوس ناطقه فلکی است که اهل ملکوت اعلی هستند ، نفس فلکی عبارت از نفس ناطقهای است که به بدن فلکی و آسمانی تعلق یافته است، چراکه بر اساس باورهای حکیمان و عارفان هر موجود فلکی اعم از خود فلک و سیارات و ستارگان موجود در آن، دارای نفس مجرد و ناطقه است. و دیگری، ملائکه موکل بر امور تحت فلک قمر است که آنها را اهل ملکوت اسفل گویند، همانند نفوس ناطقه انسانها و جنیان و پریان. (جامی، نقدالنصوص،صص 49-50)
تفاوت روحانیان و کروبیان، همان فرقی است که در فلسفه میان عقل و نفس گذاشته اند. در فلسفه آمده است که عقل، بدن مادی ندارد و ویژگی تدبیر بدن خاص در او نیست، ولی نفس به بدن خاص تعلق تدبیری دارد و به وسیله بدن استکمال می یابد. با بیان دیگر، نفس تعلق استکمالی به بدن دارد، ولی برای عقل تعلق استکمالی به بدن مطرح نیست و اگر تعلقی هم به ماده داشته باشد ، تعلق تکمیلی است.
به عبارت دیگر عالم عقل، به دو مرحلة کوچکتر با نامهای «جبروت» و «ملکوت» تقسیم میشود. در مرحلة جبروت که مرحلة بالایی عالم عقل است، «عقول» یا «کروبیان» وجود دارند. کروبیان موجودات مجردیاند که به هیچ بدن خاصی تعلق ندارند، همانند: ملایکة مهیّمه، عقل اول، جبرائیل. اما در مرحلة دوم و زیرین عالم عقل یعنی «ملکوت»، نفوس ناطقه حضور دارند. نفوس ناطقه موجودات مجردی هستند که به بدن خاص تعلق گرفتهاند. همین مرحله از عالم عقل یعنی ملکوت، خود به دو بخش «ملکوت اعلا» و «ملکوت اسفل» تقسیم میشود. در ملکوت اعلا، نفوس فلکی قرار دارند. نفس فلکی، نفس ناطقهای است که به بدن فلکی تعلق یافته است؛ چرا که براساس باور حکیمان و عارفان، هر موجود فلکی اعم از خود فلک، سیارات و ستارگان موجود در آن، دارای نفس مجرد و ناطقه است. اما در ملکوت اسفل، نفوس ناطقة غیرفلکی؛ یعنی همة نفسهای ناطقه و مجردی که از فلک قمر پایینتر قرار دارند، جای میگیرند، همانند: نفوس ناطقة انسانها و یا جنیان.
جامی در این باب با تفصیل بیشتری سخن گفته است، وی در فصل چهارم از مقدمات خود بر شرح نقش الفصوص میگوید:
و بعد از تنزل به مرتبه تعین ثانی، تنزل است به مرتبه ارواح (عالم عقل)، که آن را «عالم غیب» و «عالم أمر» و «عالم علوی» و «عالم ملکوت» گویند. و آن عبارت از عالمی است که اشارت حسی بدان راه نیابد؛ چنانکه عالم شهادت عبارت از عالمی است که اشارت حسی بدان راه یابد و آن را «عالم خلق» و «عالم سفلی» و «عالم مُلک» نیز گویند. «فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ»(حاقه: 38) اشارت به عالم خلق است و به «وَمَا لَا تُبْصِرُونَ» اشارت به عالم امر.
و موجودات عالم امر بر دو قسماند:
قسمی آناند که به عالم اجسام به وجهی از وجوه تعلق ندارند به حسب تصرف و تدبیر، و ایشان را «کروبیان» خوانند
و ایشان دو قسماند:
قسمی آناند که از عالم و عالمیان به هیچ وجه خبر ندارند. هاموا فی جلال الله وجماله منذ خلقهم، و ایشان را «ملائکه مهیّمه» خوانند. و مصطفی از ایشان خبر چنین میدهد: «إنّ لله تعالی أرضاً بیضاء مشحونّه خلقاً، مسیره الشمس فیها ثلاثون یوماً، هی مثل أیام الدنیا ثلاثین مرّه، وهم لا یعلمون انّ فی الارض خلقاً یعصونه وإنهم لا یعلمون انّ الله خلق آدم وابلیس. »
(برای خداوند سرزمین سپیدی است پر از خلایق، به اندازه سی روز راه که هر روز آن سی مرتبه روزهای دنیاست و این خلایق نمیدانند که کسانی در زمیناند که معصیت خدا میکنند و اساساً هیچ اطلاعی از آنکه خداوند آدم و ابلیسی را خلق کرده، ندارند.)
و قسمی دیگر آناند که اگرچه به عالم اجسام تعلق ندارند و در شهود قیومیت، شیفته و متحیرند، اما ایشان حُجّاب بارگاه الوهیتاند و وسائط فیض ربوبیت. و رئیس ایشان فرشتهای است که آن را «روح اعظم» خوانند، و در آنجا از او عظیمتر فرشتهای نیست و به اعتبار دیگر او را «قلم اعلی» خوانند، که «اول ما خلق الله القلم» و به اعتبار دیگر «عقل اول» گویند که «اول ما خلق الله العقل» و این روح اعظم صلوات الله علیه در صف اول این طایفه است و روحالقدس که او را «جبرئیل» گویند در صف آخر. «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ». (صافات/ ۱۶۴)
و قسمی دیگر آناند که به عالم اجسام تعلق دارند به تدبیر و تصرف، و ایشان را روحانیان گویند.
و ایشان نیز بر دو قسماند:
قسمی ارواحیاند که در سماویات تصرف میکنند و ایشان را «اهل ملکوت اعلی» خوانند
و قسمی دیگر آناند که در ارضیات تصرف میکنند و ایشان «اهل ملکوت اسفل»اند. و چندین هزار از ایشان بر نوع انسان موکَّلاند و چندین هزار بر معادن و نبات و حیوان. لا بل بر هر چیزی یکی موکَّل است. و در کلمات انبیاء علیهم السلام آمده است که «إنّ لکل شیءٍ ملکاً». و از صاحب شریعت ما صلی الله علیه و سلم وارد شده است، «ینزل مع کل قطره ملک». (با هر قطره بارانی، فرشتهای فرود میآید) و اهل کشف چنین گویند که تا هفت فرشته نباشد، برگی از شاخ بیرون نیاید. هکذا جرت سنهالله «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً».(فاطر/۴۳) و همچنین در حدیث دیگر «ملک الجبال» و «ملک الریح» و «ملک الرعد» و «ملک البرق» و «ملک السحاب» آمده است. و تا جمال «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ»(یس/ ۸۳) نقاب برنیندازد، این معنا به تحقیق نتوان دانست.
جسم را چون سایه دان و شخص را چون جان شمر
سایه را بیشخص هرگز کی بود هستی پدید
و تا موجودی نبود ملکوتی، جسم را خود وجود متصور نشود. و این از اسرار بزرگ است و قلَّ علی وجه الأرض من یحیط بفهمه.
و همچنین ارواح ناری، که ایشان را «جن» و «شیاطین» خوانند، از جنس ملکوت اسفلاند.
و بعضی از ایشان را بر نوع انسان مسلط کردهاند و ابلیس سید و رئیس ایشان است. و دانستن سرّ تسلیط ایشان بر جنس انس از شعب سرّ قدر است. و بعضی از ایشان قابل تکلیفاند و مخاطب به وحی، کما نطقت به الشریعه الحقه. و علی الجمله پیش ائمه طریق و سادات تحقیق در حقیقت و ماهیت ایشان اختلاف بسیار است، و هر یکی از مقام خود خبری دادهاند و شرح آن دراز است و در این مختصر نگنجد. «اللهم ارنا الاشیاء کما هی وسدّدنا واشغلنا بک عمّن سواک»
(جامی، نقد النصوص ، ص 49-51)
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 497 تا 501
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 525
- امینی نژاد – علی، بابائی-مهدی، کرمانی-علی رضا، مبانی و فلسفه عرفان نظری، صص 246 تا 248