عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

این لفظ در اصطلاحات فلسفی به دو معنا به کار رفته است؛

·        گاهی مراد از «کون» تنها در عالم ماده و در مقابل واژه «فساد» به کار می‌رود، لذا عالم ماده را عالم «کون و فساد» می‌نامند.

·        لکن اصطلاح دیگر «کون» مساوی با مطلق وجود است و شامل واجب و ممکنات می‌شود.

اما در واژگان عرفانی، اصطلاح «کون» تنها در حیطه‌های تعینی و آن هم منحصراً در تعینات خلقی به کار رفته است. عرفا همه آنچه را که به قول «کُنْ» تحقق می‌یابد، «کون» می‌گویند، بنابراین همه ماسوای حق‌تعالی در تعابیر عرفا «کون» است، اما ذات حق و تعین اول و ثانی که ماسوای حق، محسوب نمی‌شوند، «کون» نمی‌باشند. از همین رو واژه «کون» در مقایسه با اصطلاح اول فلسفی اعم است و همه مراتب تعین‌های خلقی اعم از ماده و مثال و عقل را شامل می‌شود، ولی در مقایسه با اصطلاح دوم فلسفی اخص آن است و شامل واجب‌الوجود نمی‌شود.

به بیان دیگر در اصطلاح عرفانی مقصود از کون، ماسوی الله است، به عبارتی عالم است ازآن جهت که در مقابل حق تعالی قرار می گیرد، یعنی آنچه به کن وجودی حق کائن گردیده است که همان تعینات خلقی می باشد. بنابراین تعین اول و تعین ثانی که در صقع ربوبی قرار دارندو جزء ماسوی الله نیستند، در دایره مصادیق این مفهوم قرار ندارند و به عبارت دیگر آنها با کن وجودی حق ایجاد نشده اند.

محقق قیصری در این رابطه می‌گوید:

الکون فی اصطلاح هذه الطایفه عباره عن وجود العالم من حیث هو عالم لا من حیث أنّه حق وان کان مرادفاً للوجود المطلق عند اهل النظر.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 329)

«کون» در اصطلاح عرفا، عبارت است از وجود عالم از آن جهت که عالم است نه از آن حیث که حق است، گرچه همین واژه از نظر فلاسفه مرادف با وجود مطلق باشد.

مرحوم آشتیانی در توضیح این امر می فرمایند:

لفظ کون باصطلاح محققان از عرفا، غیر کون باصطلاح حکما است. بیان این مطلب توقف بر ذکر مقدمه ‏اى دارد، که براى توضیح و تحقیق مطالب موجود در این کتاب بسیار نافع است.

وحدت دو اعتبار دارد، یکى وحدت ذاتیه که از آن به وحدت حقیقیه و مطلقه تعبیر نموده‏اند. این وحدت، وحدتى است که در آن مفهومى که مشعر بتعدد و غیریت و دوئیت باشد اعتبار نشود، حتى باید ملاحظه عدم کثرت و تقابل با کثرت و بشرطلائیت آن از کثرت، لحاظ نشود. چنین وحدتى نه تقابل با مفهومى دارد، و نه مفهوم دیگر در مقابل آن بنحو تقابل و غیریت لحاظ می شود. این وحدت عددى نیست، بلکه وحدت اطلاقى و انبساطى است. اطلاق وحدت بحق تعالى در مثل «اللّه واحد» اشاره باین معنى است این وحدت را وحدت ذاتى مى‏گویند و امرى است که زائد بر ذات واحد نمی ‏باشد.

یک قسم دیگر از وحدت وحدت نسبى است که زائد بر ذات واحد است این وحدت را تعریف کرده ‏اند «کون الشى‏ء بحیث لا ینقسم فى ذاته الى الامور المتعدده من حیث هو کذلک».

این وحدت با کثرت و کثیر تقابل دارد ولى تقابل عرضى. کثرت نیز دو معنى دارد. کثرت ذاتى و کثرت حقیقى این کثرت در اشیائى که بین آنها جهت وحدت و یا امرى که مشعر بجهت وحدت اشتراک باشد موجود نباشد حتى عدم اعتبار وحدت هم در آن ملحوظ نیست چون این اعتبار مشعر بجهت وحدت است.

دوم کثرت اضافى و نسبى کثرت نسبى را تعریف نموده‏اند «کون الشی‏ء بحیث ینقسم الى الامور المتعدده من هو حیث هو کذلک».

بعد از وضوح این مقدمه گفته می ‏شود: حقیقت وجود حق ظاهر بنور ذاتى که باعتبار ذات متصف به وحدت اطلاقى سعى انبساطى محیط بجمیع کثراتست و آنچه که از سنخ حقیقت وجود است بحسب اصل ذات واجد است و مشتمل است بر جمیع مراتب از احدیت و واحدیت و جبروت و ملکوت و برازخ چنین حقیقتى باین قید اگر ملاحظه شود به ‏نحوى که جمیع کثراتى را که در موطن ذات به یک وجود موجودند و در مقام فعل متکثر و متعددند جامع باشد و به عبارت دیگر اصل حقیقت وجود «حق» که در مرتبه تجلى و فعل داراى تعینات متکثره است که از آن تعینات تعبیر به نسب و روابط نموده‏اند و آن نسب را حکما اضافه اشراقیه دانسته ‏اند اگر لحاظ بشود باعتبار این کثرات «اسمائى و صفاتى و کثرات فعلى و خلقى» متشتته در مقام فعل و متوحده در مقام ذات واحدیت وجود به وحدت حقیقیه جمعیه به‏نحوى که شوب کثرت در آن وجود نداشته باشد در دو موطن خلق و کثرت حق است باعتبار استجنان در غیب هویت و در حضرت شهود چون خلق باین لحاظ عارى از تعین خلقى و کثرت ماهوى می باشد و اگر حقیقت وجود بنحو وحدت نسبى لحاظ شود به‏نحوى که کثرات بامر واحد و وجود واحد رجوع نماید در دو موطن اسماء و افعال و صفات حق است اگر کثرات بنحو کثرت حقیقى و واقعى ملحوظ گردد و مقام خلق است چون کثرت حقیقى باصل واحد رجوع نمى‏نماید ولى اگر کثرات بنحو نسبت لحاظ شود به‏نحوى که کثرات بامر جامع و واحد برگردد (یعنى انتساب داخل و منتسب الیه خارج از کثرات باشد در موطن ذات و موطن کثرات منسوب باصل واحد و سنخ فارد) مقام کون و اعیان ثابته است.

به عبارت واضح‏تر اعیان ثابته و ماهیات امکانیه اگر بنحو وحدت حقیقى لحاظ شود به ‏نحوى که شوب کثرات در آن نباشد و کثرات و اعیان مستهلک در غیب هویت وجود باشد مقام غیب وجود و شهود هستى هر دو مقام حق است و اگر اعیان و مفاهیم بنحو کثرت حقیقى لحاظ شود هر دو موطن مقام خلق و مظاهر و شئون است چون وحدت در کثرت حقیقى ملحوظ نیست.

اگر اعیان و ماهیات بنحو کثرت نسبى لحاظ شود موطن غیب و شهادت مقام و مرتبه کون و اعیان است.

بنا بر آنچه که ذکر شد کون باصطلاح فلاسفه اعم از کون باصطلاح محققان از عرفا است چون کون باصطلاح حکما بر حق تعالى و موجودات امکانى صادق است ولى باصطلاح محققین بر حق تعالى و ممکنات صادق نمی ‏باشد.

 منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  507 تا 508 و 544 و 545
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 5
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 151 تا 153