از یک منظر میتوان صرفاً جانب وجود واحد حقیقی را بدون لحاظ کثرات شأنی ملاحظه کرد. این معنا را، که لحاظ وحدت صرف و محض یا وحدت حقیقی میخوانیم، هم میتوان به قدرت و نیروی تفکر و پس از تصویر وحدت شخصیه وجود، به دست آورد، و هم میتوان چنان ساحتی را به شهود و علم حضوری در فنای ذاتی به نظاره نشست؛ در این لحاظ باید کثرت مستهلک گردد و چنان به متن واقع نگریسته شود که که گویا هیچ کثرتی درآن وجود ندارد ، لحاظ کوچکترین کثرتی با خروج از این لحاظ برابر خواهد بود. در این لحاظ تنها به اصل هستی یعنی تنها مصداق بالذات موجودیت اشاره داریم.
البته این وحدت حقیقی با کثرت منافی نیست ، بلکه کثرات را در خود هضم می کند . اما هر چند کثرات در دل این وحدت حضور دارند ، در چنین لحاظی تنها جنبه وحدانی را در نظر می گیریم به این صورت که تنها به آن وجود وحدانی نظر می کنیم ، بدون این که به کثرات نظری داشته باشیم. عارفی که در این مقام قرار می گیرد تنها آن حقیقتی را می بیند که کل هستی را فرا گرفته است.
مثال چنین لحاظی را می توان در نگاه به نفس به عنوان حقیقتی واحد یافت، بدون این که به کثرت و تعدد قوای آن نظری داشته باشیم.به هنگام گفتن "من" گوینده به حقیقت وحدانی نفس خویش با حذف کثرات نظر دارد، در عین حال که نفس حقیقتی دارای کثرات شأنی هست. ولی در این لحاظ نفس بدون لحاظ مراتبش در نظر می آید که ازآن به مقام جمع نیز تعبیر می شود.
معمولا مقامی که از آن به فناء ذاتی تعبیر می شود با این لحاظ همراه است، مقامی که در آن هیچ گونه کثرتی دیده نمی شود و تنها وجود یگانه حق است که مشهود است. همانگونه که گفتیم این لحاظ در واقعیت نفس الامر ریشه دارد و مصحح انتزاع آن، همین نکته است که عالم هستی را تنها یک وجود مطلق پرکرده است. این همان مقامی است که عرفا از آن با تعبیر یا هو یا من لا هو الا هو یاد می کنند . ناظر و شاهدی باشد یا نباشد ، متن واقع تنها یک حقیقت وحدانی است که کثرات را در خود مستهلک کرده است. مقام اصلی در وحدت شخصی نیز همین مقام است که درآن وقتی به حق تعالی اشاره می شود ، چیزی به جز او دیده نمی شود.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 241 تا 244
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، ص 272