عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

با توجه به آنچه گذشت در پاسخ به این پرسش که آیا تعینات و کثرات را می توان در مقام اطلاقی ذات حق یافت یا نه ، بی گمان پاسخ منفی خواهیم داد، زیرا در مقام اطلاقی ذات مطلق، نمی توان او را مقید به هیچ قیدی و متعین به هیچ تعینی تصور کرد.

مقام ذات از هر گونه قید و تعین مطلق است. این مقام حتی به اسماء و صفات نیز مقید نمی باشد، زیرا اسماء و صفات الهی از هم دیگر متمایزند، مثلا اسم ظاهر غیر از اسم باطن و بلکه در مقابل آن است. به همین دلیل آنجا که با مصداق اسم الباطن سروکار داریم مصداق اسم ظاهرنخواهد بود و برعکس. اسم ظاهر جلوه گاه تعین و تقید ظهوری و اسم باطن جلوه گاه و تعین بطونی حق است.

از همین رو این اسماء همانند اسماء دیگر حق از جمله سمیع، علیم، بصیر، قدیر و ... تعیناتی هستند که باید مقام ذات را مطلق از آنها دانست. در غیر این صورت نمی توان گفت که حق هم در موطن اسم ظاهر و هم در موطن اسم باطن حضور دارد، زیرا اگر در موطن اسم ظاهر باشد در موطن اسم باطن نیست و بالعکس و این ویژگی با اطلاق ذات حق که بر تمامی کثرات گستردگی دارد ناسازگار است.

از این رو گفته می شود که اطلاق مقسمی حق تعالی مستلزم آن است که ذات مقدس هیچگونه تعینی را نپذیرد، هیچ کدام از این تعینات نباید در مرتبه ذات حضور داشته باشند، به گونه ای که ذات را محدود و منحصر مقید به خود کنند، زیرا این به معنای تنزل از مقام اطلاقی به مقام تعین و تقید است.

بنابراین باید گفت که ذات حق از هر گونه تعین حتی تعینات مربوط به اسماء حسنایش مبراست، این نه به معنای تعطیل صفات بلکه به معنای نفی تمایز این صفات در مقام ذات از یکدیگر است، به گونه ای که به ایجاد تمایز و تعین در ذات حق بینجامد. به عبارت دیگر سخن از نفی غلبه اسمی در برابر اسم دیگر در مقام ذات است.. آنچه تعین اسمی را پدید می آورد غلبه اسمی در موطن خاص است به گونه ای که در میان تمام اسماء این اسم خود را نشان می دهد . چنین تعین اسمی در مقام ذات منتفی است و با مقام اطلاقی ذات سازگار نیست. برای مثال اگر گفته شود که تعین علم ، ویژگی اصلی آن ذات متعالی است، آن گونه که اگر بخواهید به آن ذات اشاره کنید باید با عنوان علیم بدان اشاره کنید ، صحیح نیست . بنابراین هیچ یک از این اسماء را نباید به عنوان هویت اصلی ذات حق دانست. لازمه مقید و متعین شدن حق تعالی ، محدود بودن و نزول از مقام عدم تناهی است که با ویژگی اساسی ذات مخالف است.

البته ذات حق می تواند تمام صفات و ویژگی های پیش گفته را به نحو اندماجی در خود داشته باشد. زیرا این به معنای تمایز این ویژگی ها در آن مقام نیست و از این رو به معنای مقید و معین شدن ذات نیست.

ویژگی اطلاق مقسمی حق باعث می شود که بگوئیم تنها مصداق بالذات موجود، حق است و این وجود یگانه اوست که تمام هستی را پر کرده است. اما در مورد کثرات امکانی ، هر کدام مقید به قیدی و متعین به تعینی هستند.

برای نمونه در مورد یک پیامبر الهی می توان گفت او مظهر اسم هادی است، ولی دیگر نمی‌توان او را مظهر اسم مضل دانست. یا در مورد عالم ماده می‌توان آن را مظهر اسم الظاهر دانست و عالم ملکوت را مظهر اسم الباطن، در این موارد اسم الظاهر تمام حقیقت عالم ماده و اسم الباطن تمام حقیقت عالم ملکوت را تشکیل می دهد، اما حق تعالی با ویژگی اطلاق مقسمی ، هم مصداق اسم ظاهر است و هم مصداق اسم باطن و هم اسم هادی و هم اسم مضل و این همه در حالی است که مقید محصور به هیچ کدام از آنها نیست.

منابع :

  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 208 تا 216
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص253 تا 257