عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

آیا حقیقت واجب تعالى وجود بشرط لا است یا وجود لا بشرط؟

اصحاب سلوک و عرفان و مشایخ معرفت و صاحبان یقین اختلاف دارند در اینکه حقیقت واجب (جلّ سلطانه، و بهر برهانه) عبارت است از وجود به شرط آنکه اشیاء به همراه او نباشد که از آن تعبیر مى‌کنند به «بشرط لا» و مرتبه احدیت و تعین اول و هویت غیبیه و «مرتبه عماء» بنابر قولى. یا آنکه حقیقت واجب عبارت است از وجودى که نسبت به همراه بودن اشیاء با او شرطى در آن نباشد.

لا بشرط شى‌ء» یعنى طبیعت با حیثیت طبیعت بودن که از آن به وجود مطلق تعبیر مى‌شود، چنانکه مثنوى گفته است:

ما عدمهاییم هستى‌ها نما

تو وجود مطلق و هستى ما

و باز از آن تعبیر مى‌شود به هویت ساریه در غیب و شهود، و عنقاء مغرب که به دام اوهام حکماء در نیفتد، چنانکه گفته شده است:

عنقا شکار کس نشود دام باز گیر

کانجا همیشه باد به دست است دام را

و همین بزرگان در عین اختلافى که در حقیقت واجب از آن نظر که گفته شد دارند متفق‌اند در اینکه: «فیض اقدس و تجلى در مقام واحدیت و آنچه را که در غیب الغیوب بود از اعیان ثابته و اسماء الهیه در عالم غیب ظاهر ساختن» و «فیض مقدس و درخواست ظهور مفاتح غیب از حضرت علمى در عالم عین و از عالم غیب در عالم شهادت» هر دو این‌ها (یعنى فیض اقدس و فیض مقدس) سایه‌هاى آن وجود واجب‌اند، و سایه هر چیزى به اعتبارى خود اوست و به اعتبار دیگر غیر اوست. و نیز متفق‌اند در اینکه حقیقت وجود بلکه موجود حقیقى یکى بیش نیست.

و البته نظر بزرگان فن که هم با برهان مطابق است و هم با شهود و عیان موافق است، بر وجه دوم قرار گرفته یعنى آنکه «حقیقت آن ذات عبارت است از واجب الوجود بدون آنکه همراه بودن با چیزى شرط آن باشد و یا به تعین و حیثیتى مشروط باشد چه حیثیت تعلیلى و چه حیثیت تقییدى» زیرا حقیقت او عبارت است از وجود صرف و خیر محض و نور خالص بدون آنکه عدمى به او راه یافته و یا شرى به او آمیخته و یا غبار ظلمتى بر چهره او نشسته باشد. و در انتزاع مفهوم وجود از او عدم هیچ چیزى مدخلیت ندارد، بلکه به حسب ذات مصداق وجود است. و در نزد ارباب تحقیق و اصحاب تدقیق ثابت شده که مصداق ذاتى هر چیز عبارت از آن است که انتزاع آن مفهوم از آن چیز نیازى نداشته باشد که حیثیتى تعلیلى و یا تقییدى در آن دخالت داشته باشد بلکه با قطع نظر از همه چیز و همه حیثیات، آن مفهوم از آن چیز قابل انتزاع باشد، که اگر چنین نباشد آن مصداق، مصداق بالذات نخواهد بود. و فیض منبسطى که همه اشیاء را فراگیر است و با همه چیز همراه است سایه آن وجود «لا بشرط» است نه سایه وجود «بشرط لا».

براى درک این مطلب دقیق در آیه‌هاى ذیل دقت شود: (وَ هُوَ الَّذی فی السَّماءِ إِلهٌ وَ فی الأرْض إِله) «اوست که خداى در آسمان است و خداى در زمین»، (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ) «و او با شماست هر جا که باشید»، (هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ البَاطِن) «و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»، (ألَا إنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحیط) «آگاه باشید که او بر همه چیز احاطه دارد.»


منابع : 

  • امام خمینی، شرح دعاى سحر، ص: ۱۶۱.