عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفا به دلایل گوناگونى، مانند میزان بودن و ذوق گرفتن، به گزاره‌هاى دین و هستى‌شناسى وحیانى تن مى‌دهند؛ لیکن تلاش عمده آنان بیان گزاره‌هاى هستى‌شناسانه از طریق شهود و به صورت مستقل است. با این حال، رسیدن به این حقایق از راه وحى نیز صورت مى‌گیرد و تعامل‌هاى میان عرفان و دین، بسیار جدى است. عارف، در این مقام دو کار را یک‌جا انجام مى‌دهد: اولاً، به منزله عالم دینى، به ویژه به برکت شهود، از متون دینى بهره مى‌گیرد؛ و ثانیاً، شهود مى‌کند و این دو کار را نیز مستقل از هم انجام مى‌دهد. ابن عربى، تفاوت عارف با مرتاض را در همین امر مى‌داند. وى در فتوحات مى‌گوید، مرتاض‌ها فقط راه شهود خود را طى مى‌کنند، ولى ما راه شریعت را نیز در نظر داریم. بنابراین ابن عربى دو راه را براى علم خود سراغ مى‌دهد: شریعت و شهود. اما راه سومى نیز براى عارف وجود دارد، و آن عقل، به معناى مدد گرفتن از علم و فن دیگرى براى کار خود، است. او حتى مى‌تواند براى وحدت شخصیه استدلال کند و در عین حال بگوید که آن را از راه استدلال نیافته، بلکه آنچه مى‌گوید از راه شهود به دست آورده است. و آن را به دقت نیز گزارش مى‌کند.

اما براى اثبات هماهنگى میان دین، عرفان و برهان باید دست‌کم از نظر محتوا و گزاره‌ها ـ و نه مسائل ـ با هم توافق داشته باشند. بخشى از مسائل فلسفه، در عرفان مطرح نمى‌شود و بسیارى مسائل عرفان نیز در فلسفه وجود ندارد؛ اما آنچه اهمیت دارد توافق در گزاره‌هاى اساسى و بنیادى است که اساس این ادعا بر آن استوار است؛ گزاره‌هاى مهمى که معمولاً در متون دینى نیز با آنها روبروییم، مانند بحث توحید، معاد، نبوت، انسان کامل و نفس. این گزاره‌هاى حساس و بنیادى را که عارف از راه شهود مى‌یابد و گزارش مى‌دهد، با گزارش‌هاى فیلسوف از راه عقلى، مطابقت داشته باشد، و با فهم منضبط از متون دینى نیز منطبق مى‌شود؛ مثلاً ما از متون دینى شعور موجودات را مى‌فهمیم. عارف مى‌گوید من در شهودم شعور موجودات را یافتم. فیلسوف نیز مى‌گوید با عقل، شعورِ همه موجودات حتى جمادات را اثبات مى‌کنم.

بنابر نظریه همدلى از جهت محتوا، توافق این سه، در ادعاهاى اصلى و عمده است، نه در مسائل. نمونه دیگر، در باب وحدت شخصیه است. ملاصدرا مى‌گوید من وحدت شخصیه را از راه عقل با دو دلیل اثبات کردم. در اواخر جلد دوم اسفار، تقریباً کار ملاصدرا این است که براى وحدت شخصیه دو دلیل ارائه دهد. عارف نیز مى‌گوید وحدت شخصیه را شهود کرده است. ادعاى بزرگان دین نیز همین است که اگر در متون دینى، فهمى منضبط صورت گیرد به وحدت شخصیه خواهیم رسید. اگر کسى مجموعه بیانات امیر مؤمنان(ع)، امام رضا(ع) و بیاناتى را که در قرآن کریم آمده است، گرد آوَرَد، به مسئله‌اى به نام تجلى مى‌رسد، نه علیت. در این صورت عرفان، قرآن و برهان به یک آموزه یعنى توافق در محتواى گزاره هستى‌شناسى دست مى‌یابند؛ ولى در روش رسیدن به آن از یکدیگر استقلال دارند. همان‌گونه که گذشت، توافق کامل در همه مسائل اصلاً معنا ندارد و ادعاى توافق، درباره عمده‌ترین مسائل نظیر وحدت شخصیه و معاد است. از سویى در برخى مسائل، عقل، خود، حکم مى‌کند که ناتوان است و نمى‌تواند به جزئیات دست یابد؛ مثلاً معاد را به صورت کلى مى‌فهمد ولى جزئیات آن را که مثلاً فلان عمل چه نتیجه‌اى در پى دارد شریعت بیان مى‌کند و عقل مى‌پذیرد. 

بنابراین عقل به کلیات آن پى مى‌برد نه به جزئیاتش. پس ادعا این نیست که در تمام مسائل توافق وجود دارد، ولى نسبت به مدل‌هاى رقیب، مانند فهم متکلمان یا فهم اهل ظاهر از آیات و روایات یا برداشت برخى روشنفکران از دین و یا فهم‌هاى دیگر، بهتر و پیشرو است.

نکته دیگر اینکه افزون بر توافق و هماهنگى، گاهى این مجموعه سه‌ضلعى همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. ما چنین چیزى را در سنت معقول مى‌یابیم؛ مانند اینکه عقل عرفان را و عرفان عقل را پشتیبانى مى‌کند، و هر دو دین را پشتیبانى مى‌کنند. دین نیز عرفان و عقل را معاضدت مى‌کند. بنابراین خود عقل گاهى مى‌تواند از عرفان مدد گیرد و از سوى آن پشتیبانى شود؛ عرفان نیز از عقل مدد بگیرد؛ و به همین شکل، شریعت به اینها مدد رسانَد ـ که بسیار هم چنین مى‌کند ـ در عین حال که براى فهم بهتر شریعت از آن دو کمک بگیرند.

از این روى، در سنت معقول، احساس مى‌کنیم که کار و حرکتى از سوى سه‌ضلع در حال انجام است، و گاهى مسئله توافق، آهسته آهسته به تعاضد نیز مى‌رسد و همدلى به پشتیبانى تبدیل مى‌شود؛ یعنى فقط در حد یک هماهنگى نیست و در هر یک از این هستى‌شناسى‌هایِ مستقل (هستى‌شناسى شهودى، وحیانى و عقلانى)، چیزهایى پیدا مى‌شود که حتى راه را براى دیگرى باز مى‌کند. براى نمونه عقل و عرفان، بر روش هستى‌شناسى وحیانى صحه مى‌گذارند و بر حجیت آن صحه مى‌گذارند. مى‌گویند از راه عقل باید خدا را اثبات کرد و به مدد شهودْ شریعت را. به همین ترتیب، شریعت نیز بر روش عقلانى و شهودى صحه مى‌گذارد. از این روى، پشتیبانى‌هاى تو در تو، گاه به جایى مى‌رسد که احساس مى‌شود این مرزها از میان رفته است. هرچند مرز از بین نمى‌رود، لیکن آن‌قدر به هم نزدیک مى‌شوند که چنین به نظر مى‌آید.

همدلیِ آن سه ـ به معناى توافق در محتوا ـ بخشى از ادعاست. اما ادعا بالاتر از این است، و آن اینکه همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. محض نمونه، شریعت موجب مى‌شود عقل به راحتى در حوزه‌هایى که وارد نمى‌شد یا نمى‌توانست وارد شود، گام بگذارد. شریعت به عقل کمک کرد و این خودْ تعاضد ایجاد مى‌کند.

لیکن توافق نهایى در گزاره‌ها نیست، بلکه بیش از این است؛ یعنى به جایى مى‌رسیم که فقط یک حقیقت با جلوه‌هاى متعدد وجود دارد. پس در عین اینکه در محتواهاى اساسى با هم مشترک‌اند و هماهنگى و توافق دارند، حجیت همدیگر را بر مى‌تابند، و از سویى، به شکل‌هاى گوناگون یکدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. این نوع بحث‌ها را در چیستى فلسفه اسلامى و نیز در نسبت عرفان و دین توضیح مى‌دهند.

مى‌خواهیم و لزومى ندارد بگوییم فلسفه و عرفان اسلامى به تمام آنچه شریعت گفته رسیده‌اند؛ اما در مقایسه با مدل‌هاى رقیب، بهترین تفسیر و تلاش عقلانى براى رسیدن به حقایق دینى، چیزى است که فلاسفه در سنتِ مزبور به آن رسیده‌اند. متون دینى به لحاظ اصل دین، تا بى‌نهایت قدرت گسترش دارند. مثلاً همین قرآن را اگر به امیرالمؤمنین(ع) بدهید، از آن حقایق بى‌نهایتى مى‌فهمد. در متون دینى این‌همه جاى فهم هست، ولى قرار نیست متون عرفانى و فلسفى متعارف، همه چیزهایى را که در شریعت هست به ما بدهند، گرچه در مسائل اساسى بین آنها توافق به چشم مى‌خورد.

از سویى باید تذکر داد که در این سنت معقول، بزرگان و نخبگان ما عالم دینى نیز بوده‌اند. علامه طباطبایى، ملاصدرا و امام خمینی(ره) عالم دینى‌اند. این بزرگان در عین حال که عالم دینى‌اند و روش فهم متون دینى را اعمال مى‌کنند، با خواندن این معارف، این احساس همدلى را به‌جدّ مى‌یابند.

منابع :

  • دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)