در بسیارى از مؤلّفات بزرگان علم، اعمّ از کتب عرفان و فلسفه و کلام مىبینیم که در اثبات عالم مثال تمسّک به مکاشفات ارباب ریاضات کردهاند که فلانى از خلع بدن چنان دید، و فلانى در خلوت چنین دید، و این مکاشافات را دلیل بر وجود عالم مثال منفصل گرفتهاند، امّا هیچیک نفرمودهاند که اشباح مرئیّه آنان، چرا از عالم برزخ که خیال منفصل و مثال مطلق است مىباشد، و چرا این اشباح قائم به نفس و از منشئات و مبدعات او در موطن خیال متصل که شأنى از شئون نفس است، نبوده باشند؟! هرچند معانى و حقایق آن اشباح از عالم مثل، که عالم عقل محض و علم صرف است مىباشند.
ولى در این فرض، سخن در تصویر و تلبّس آن معانى به قوالب مثالى است که از مبدعات نفس است؛ مثلا رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله جبرئیل را به صورت دحیه کلى دیده است؛ آیا واقعا جبرئیل به صورت دحیه کلبى در عالم مثال اکبر از مثل معلّقه قائم به ذات خود لا محلّى و لا مکانى است، و یا آن حقیقت جبرئیل در وعاى خیال رسول بدان صورت متمثّل شده است؟
شیخ اکبر محیى الدین را در فصّ شیثى فصوص راجع به این موضوع، اعنى تمثل معانى و حقایق، تحقیقى انیق است که به اختصار آن را بیان مىکنیم؛ شاید براى مستعدّى ارائه طریق گردد:
کتاب مذکور بیست و هفت فصّ است و هرفصّ بنام یک اسم از برگزیدگان اله عالم که أول آنها آدم علیه السّلام، و خاتم آنها خاتم صلّى اللّه علیه و اله و سلّم است مىباشد، ولى بحث از آدم نوعى است نه شخصى، و همچنین در بیست و شش اسم دیگر، رساله ما به نام رتق و فتق را در این مقام اهمیّت بسزاست.
از فصّ شیثى مستفاد است که هرنیکبختى قرب به اقتضاى جبلّى هریک از آن اسماء حسنى و کلمات علیا داشته باشد، بر وفق این قرب، عطایا و مواهب الهى به او افاضه مىشود و به اقتضاى آن خصوصیّت اسم، معانى فائضه به صورتى در صقع نفس ناطقه در موطن خیال متمثّل مىگردد.
و به همین ملاک، آن جناب در کتاب درّ مکنون و سرّ مخزون در علم حروف، که در خود آن کتاب آن را کتاب سهل ممتنع در جفر جامع خوانده است، پس از ذکر آدم صفى علیه السّلام مطلبى دارد که خلاصه آن این است:
ثم ورث علم الحروف من بعده ابنه شیث و هو نبیّ مرسل و أنزل اللّه علیه خمسین صحیفه و هو وصّی آدم و ولیّ عهده، و هو الذی بنى الکعبه بالطین و الحجر، و له سفر جلیل الشأن فی علم الحروف، اجتمعت به و قرأته علیه و رأیته بمکّه و حلّ لی ما أودعه فی سفره و هو رابع کتاب فی الدنیا فی علم الحروف- إلى أن قال:
ثم ادریس علیه السّلام و هو نبیّ مرسل و انزل اللّه تعالى علیه ثلاثین صحیفه، و إلیه انتهت الریاسه فی العلوم الحروفیّه و الأسرار الحکمیّه و اللطّائف العددیّه و الإشارات الفلکیه؛ و قد صنّف کتاب کنز الأسرار و ذخائر الأبرار و قد شرحه تنکلوشاه البابلى، و کذلک ثابت بن قره الحرانى، و لمّا اطلّعنى اللّه على العوالم الماضیه سألته عن شرحیهما. فقال:
انهما لم یعلما إلّا ظاهره و أنه إلى الآن مقفّل فحلّه لی. فرأیت فیه أسرارا غریبه لا یهتدی إلیها إلّا فحول من الأفراد، و هو خامس کتاب کان فی الدنیا فی علم الحروف.
و در موضع دیگر آن گوید:
و لمّا کنت بسنجابه اجتمعت، بإدریس علیه السّلام حللت (عرضت- خ ل) علیه کتاب الثمانیه و عشرین سفرا و أهدى إلى علمه على أحسن حال. فهذا الذی حملنى على إخراج کتاب السهل الممتنع.
و از این گونه مکاشفات در کتابهایش بخصوص در فتوحات مکیه بسیار دارد. و ارزندهترین رهآورد و هدیهاى که این بزرگ مرد از سفر مراقبات و مکاشفاتش آورده است، کتاب فصوص الحکم اوست که در دهه آخر محرّم سنه ۶۲۷ در دمشق در رؤیاى مبشرهاى از دست رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و سلّم به اخذ آن تشرّف حاصل کرده است، و این کتابى است در موضوع خود سهل ممتنع، فهم آن را باید أوحدى فردى بر عهده گیرد فیضلّ اللّه من یشاء و یهدى من یشاء و هو العزیز الحکیم.
سخن به درازا کشید. غرض در بیان نحوه نزول معانى و حقایق از ماوراى طبیعت تمثّل آنهاست که این صور و اشباح مثالى در نفس تمثّل مىیابد، و قوّه خیال و صورت خیالیّه را تجرّد برزخى است، و اثبات عالم مثال منفصل چگونه خواهد بود؟ اعنى عالم مثال منفصل بدان اثبات نمىشود.
این تمثّل یافتن نیز به ایجاد و انشاء اشباح و صور اشیاء در صقع نفس است که آنها قائم به نفساند، نحو قیام فعل به فاعل نه مقبول به قابل که نفس قابل آن صور باشد و آن صور در وى منطبع گردند تا از انطباع و انعکاس آنها منفعل شود؛ زیرا على التحقیق، نفس در ذات و صفات و افعالش، مثال بارئ خود است؛ بلکه آیت عظمى و مثل اعلاى الهى است. همچنان که بارى تعالى خلق اعیان در خارج مىکند، نفس نیز کار خدایى اعنى خلق اشباح و مثل معلّقه و صور علمیه به اذن اللّه، در کشور هستى خود مىنماید؛ بنگر که خداوند متعال فرمود: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ، ولى به هوش باش که با ذات غیر متناهى غیر دیدن، دیدن أغیار است، چه این که غیرتش غیر در جهان نگذاشت. باز درست بنگر که خداوند (تعالى) فرمود: هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ. این مطلب را در درس نهم کتاب دروس اتحاد عاقل به معقول، به تفصیل عنوان کردهایم.
منابع :
- علامه حسن زاده آملی، هزار و یک کلمه - ج 6 - کلمه 591