و گاهی ملاحظه میشود صرف حقیقت وجود بما هو جامع لحقایق الصِّفات بنجو الجمع و الاندماج، فهو مرتبه أحدیّه الجمع لانّ المفروض ملاحظه الذات علی ما هی علیه من استجماعه لحقایق الصِّفات بنحو الجمع و الوحده، من دون تمیّز صفه عن صفه،
و این مرتبه را بالذات اختلافی نباشد با مرتبۀ سابقه؛ بلکه اعتبارات مختلف است؛ و إلاّ ذات أقدس بذاته مصداق جمیع نعوت کمالیّه، و مطابق جمیع صفات جمالیّه و جلالیّه است به نحوی که بزرگان فرمودهاند: وجود کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدره کُلُّهُ. (این عبارت حکیم فارابی است و صدرالمتألّهین در «اسفار» طبع حروفی، ج 6، ص 120 و ص 121 آن را آورده است.)
و واضح است که تعدّد معانی و تکثّر مفاهیم اقتضای تعدّد مطابَق و تکثّر مصداق را ندارند؛ بلکه مفاهیم دو قسم است؛ بعضی از آنها برهان عقلی قائم است بر آنکه در واحد من جهه واحده مجتمع نشوند؛ چون علیّت و معلولیّت در ذات واحده بجهه واحده. و بعضی دیگر برهان قائم بر تعذّر نباشد؛ بلکه ممکن است که با تکثّر مفاهیم، مطابق واحد باشد؛ نظیر علم مثلاً نسبت به ذات أقدس تعالی و تقدّس، زیرا که حقیقت علم عین حضور است. و صرفِ وجودحاضرٌ لذاته بنفس وجوده، لا بحضور وراء حضور ذاته. و همین حضور ذاتی که عین حقیقت وجود است، مناط حضور ما عدای اوست. لانّ صرفَ الوجود لا یکون فاقداً لمرتبه من الوجود، و إلاّ لم یکن صرفَ الوجود.
پس کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته، بنفس حضورِ ذاته لذاته بنحو أعلی و أشرف کما هو مقتضی المقام المنیع الواجبی جلّ و عَلا.
و واضح است که: واجب الوجود بالذّات، واجب الوجود من جمیع الجهات. فهو کما أنَّه صرفُ الوجود، کذلک علمه صرف العلم، و قدرته صرف القدره، و إلاّ لم یکن علماً من کلّ جهه و قدره من کلّ جهه. بل علمٌ من جهه و جهلٌ من جهه أُخری، و قدره من جهه و عجزٌ من جهه اُخری، تعالی عن ذلک علوّاً کبیراً.
فلا وجه لدعوی أنّ حقایق الصفات محدوده و الذّات غیر محدود بل حقایق الصِّفات کنفس الموصوف بها لا حدّ لها بالبرهان القطعی. نعم مفاهیم الصِّفات محدوده؛ و لذا تکون متخالفه لا مترادفه.
و اینکه بزرگان از اهل عرفان فرمودهاند که: صفات أسماء فانیه فی الذات و مستهلکه فیها؛ غرض آنها این است که: در مقام ذات که مقام صرف حقیقت هستی است، و صرف الشی لا حدّ له، و لا ثانی له، حقایق صفات لا یمتاز بعضها عن بعضٍ. پس لا فرق فی هذه المرتبه بین الوجود، و الوجوب، و العلم، و القدره، و الحیوه، إلی غیر ذلک. نه اینکه حقایق آنها مانند موجودات عالم، محدود هستند؛ و در مقام ذات فانی و مستهلک؛ و نه اینکه این معانی را صِرف اسم و از ضیق تعبیر بدانیم. بل واجب الوجود فی مقام ذاته وجودٌ کلُّه، وجوبٌ کلُّهُ، علم کلّه، قدره کلّه، حیوه کلّه، مرجع جمیع این مطالب آن است که: هو صرف الوجود و صرفُ الشَّی کُلُّ الشَّی.
منابع :
- حسینی طهرانی (ره) - محمد حسین، توحید علمی و عینی، صص 64 تا 66