ابو عبد الرحمن محمد بن موسی ازدی سلمی نیشابوری (۴۱۲- ۳۲۵ ه. ق.) صوفی و مفسر سده چهارم و اوایل سده پنجم هجری است.
سلمی برای کسب حدیث و تصوف سفرهای بسیاری کرد، و به عراق ، ری ، همدان ، مرو ، حجاز ، و شهرهای دیگر جهان اسلامی رفت، و سرانجام در نیشابور رحل اقامت افکند. از شیوخ او ابو الحسن دار قطنی در حدیث و تفسیر ، و ابو نصر سراج طوسی صاحب اللمع ، و ابو القاسم نصر آبادی (وفات، ۳۷۲ ه. ق.) و ابو عمرو اسمعیل بن نجید ، در تصوف نامبردارند.
سلمی از دودمانی مشهور و متمکن در نیشابور بوده است و گفتهاند او را کتب خانه یی بزرگ بوده که در آنجا کتابهای زیاد و نادری جمع کرده بوده که برخی از آنها کمیاب بوده، و دانشمندان نیشابور و شیوخ آن شهر از نفایس کتب آن عاریه میگرفتند.
شهرت و محبوبیت سلمی و آثار او، که تقریبا از زمان حیات او آغاز گردید، بیشتر به واسطه شاگردان او بوده است که سخنان استاد و اخباری را که از وی شنیده بودند در کتابهای خود نقل کردهاند. معروفترین شاگرد او ابو القاسم قشیری (متوفی ۴۶۵) است که سخنان فراوانی از قول استاد خود در رساله قشیریه نقل کرده است.
ابو نعیم اصفهانی (متوفی ۴۳۰) نیز، که سفری به نیشابور کرده و به ملاقات با سلمی نایل شده بود، به اهمیت مقام سلمی به عنوان مورخ و راوی بزرگ صوفیه اشاره کرده است. خطیب بغدادی (متوفی ۴۶۳) نیز اخبار فراوانی از قول سلمی در تاریخ بغداد نقل کرده است.
یکى از ویژگى هاى آثار سلمى این است که او به حق «نقّال طریقت و کلام مشایخ» است. سلمى خود کمتر درباره مسائل مختلف اظهارنظر مىکند و تلاش اولیه او این است که سخنان مشایخ گذشته را به نسل هاى بعدى برساند. ما در آثار او با دریایى از اقوال مشایخ گذشته مواجه مى شویم که اگر آثار سلمى نبود همگى در طول تاریخ نابود شده بود.هیچ یک ازآثار صوفیه از سده پنجم به بعد خالى از ذکر سلمى نیست، چون کم و بیش، همه بزرگان صوفیه به نحوى شاگرد یا شاگرد شاگردان او به شمار میآیند. (شهین اعوانى، ص159 و 160)
از آثار مهم او نخست باید از حقایق التفسیر نام برد که با نوشتن آن از همان زمان حیات مخالفان و موافقان بسیاری پیدا کرد. ابن جوزی و ابن تیمیه و واحدی و ذهبی و سیوطی بر او حمله کردهاند. اتهام مخالفان او از دو جهت بود:
الف:سلمی حقایق التفسیر را برای صوفیان تالیف کرده.
ب: احادیثی برای صوفیان وضع کرده است.
واحدی میگفت «اگر آنچه را که سلمی در این کتاب گرد آورده تفسیر بداند، کافر شده است». ذهبی میگفت «در حقایق التفسیر مطالبی هست که اصلا درست نمینماید، برخی از پیشوایان آنها را از جمله زندقه باطنیه ، و برخی عرفان و حقیقت میشمارند، به خدا پناه میبریم از ضلالت و از سخن گفتن به هوای نفس و جهالت». و سیوطی (وفات، ۹۱۱ ه. ق.) آن را تفسیری «ناپسندیده» قلمداد کرده است.
اما از اهل ظاهر که بگذریم، بسیاری از عالمان دین و بویژه عارفان و صوفیان، آن را پسندیده، و برای مطالب آن محمل تراشیدهاند. مثلا سبکی گفته است «ابو عبد الرحمن به ذکر تاویلات صوفیه بسنده کرده. و قرآن حامل وجوه بسیار است، و سلمی راوی بوده، و نقل کننده کفر ، کافر نباشد». و نیز بر خلاف این مخالفتها، این تفسیر در زمان خود مؤلف از اقبال بزرگان و مردم برخوردار بوده، چنانکه ابو حامد اسفراینی آن را استماع کرده است. و امیر نصر بن سبکتگین آن را پسندیده، و ابو نعیم اصفهانی و ابو عبدالله حاکم (وفات، ۴۰۵ ه. ق.) هر دو سلمی را بسیار ستودهاند، و حتی حاکم نیشابوری گفته است «اگر ابو عبد الرحمن از ابدال نباشد، پس در روی زمین هیچ ولی وجود ندارد.».
یکی دیگر از آثار مهم او طبقات الصوفیه است. در این راه سلمی نخستین مؤلف نبود چه پیش از او مثلا ابو سعید ابن الاعرابی (وفات، ۳۴۱ ه. ق.) کتاب طبقات النساک ، و ابو بکر محمد بن داوود نیشابوری (وفات، ۳۴۲ ه. ق.) از شیوخ سلمی اخبار الصوفیه و الزهاد را تالیف کرده بودند. اما از زمانی که سلمی کتاب خود را نوشته، نوشته او مرجع بسیاری از مؤرخان و ترجمه نویسان قرار گرفته است. مثلا ابو نعیم اصفهانی و خطیب در تاریخ بغداد ، و ابو القاسم در رساله و عطار در تذکره الاولیاء (هر چند نامی از سلمی نبرده) و جامی در نفحات الانس از کتاب سلمی استفاده کردهاند و غالبا به تصریح یا تلویح از او نام بردهاند.
مؤلف در این کتاب، از صوفیه پنج طبقه، و از هر طبقه بیست تن از بزرگان این جماعت را یاد میکند و از هر یک بیست حکایت- یا بیشتر و کمتر- روایت میکند. با این شرط که آن حکایات را در آثار دیگر خود یاد نکرده باشد. و این نکته را هم در مقدمه و هم در مؤخره کتاب خود قید کرده است.
از آثار دیگر سلمی الاخوه و الاخوات ، آداب الصوفیه ، الاربعین در حدیث ، رساله ای در غلطات الصوفیه ، و رساله الملامتیه را نام میتوان برد.
ابن عربی (وفات، ۶۳۸ ه. ق.) در باب (۱۶۱) از کتاب فتوحات مکیه میگوید که: دچار وحشت و حیرتی شده بودم (در ماه محرم سال ۵۹۱ ه. ق.) و به خانه شخصی که میان من و او مؤانست بود فرود آمده بودم، و طالب فرج بودم، ناگهان سایه شخصی ظاهر شد من از جای برجستم، سایه آن شخص با من معانقه کرد! چون نیکو نگریستم شیخ ابو عبد الرحمن سلمی بود که روح وی در صورت جسدانی متمثل شده بود. مرا گفت: این حالت تو، حالت قبض است، و من نیز در این مقام از دنیا به عقبی رفتهام، قدر این مقام بدان و خرسند باش که با خضر علیهالسّلام در این مقام شریکی. گفتم: نام این مقام نمیدانم. گفت: نام این مقام قرب است در آن پایدار باش.
نخستین بار در سال 1369 و 1372 دکتر نصر اللّه پورجوادى به مناسبت هزارمین سال تولد سلمى، همتى کرد و آثار چاپ شده او را د ر یک مجموعه سه جلدی چاپ و منتشر کرد. (شهین اعوانى، ص159)