تمهیدات، به زبان فارسى، از آثار عین القضات همدانى و یکى از بهترین آثار اهل تصوف در بیان اصول طریقت و اسرار عرفانى است.
مؤلف، کتاب را در حدود سى و یک سالگى، در اوج شوریدگى و شیفتگى عرفانى نوشته است.
برخی مورخان متقدم و متأخر دو اثر تمهیدات و زبده الحقایقِ عین القضاه را اشتباهاً یکی دانسته و یا تمهیدات را ترجمه فارسی زبده الحقایقِ قلمداد کرده اند، حال آنکه تمهیدات به فارسی است و زبده الحقایق به عربی و موضوعات و عناوین آنها نیز تفاوت دارند.
تمهیدات اطلاعات فراوانی در باره مباحث عرفانی و بسیاری از صوفیان در اختیار ما قرار میدهد که اگر این کتاب نبود نام و اقوال آن صوفیان ناشناخته میماند، از این حیث یکی از آثار مهم عرفان اسلامی و ایرانی پیش از ابن عربی به شمار میرود که بیش از هشتصد سال مورد مطالعه و مداقه اهل تصوف در ایران و هند و دیگر نواحی جنوب آسیا بوده است (رحیم فرمنش، احوال و آثار عین القضاة، ج۱، ص۱۲۳ـ۱۲۴، تهران ۱۳۳۸ ش).
تاریخ تألیف تمهیدات را بعد از مرگ احمد غزالی (متوفی ۵۲۰) استاد عین القضاه، و نزدیک به سال کشته شدن مؤلف دانسته اند، زیرا وی در تمهیدات بعد از ذکر نام احمد غزالی عبارت دعایی قدِّس سِرُّه را آورده است. همچنین عفیف عسیران به استناد تعبیر عین القضاه در پایان کتاب (عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ج۱، ص۳۵۳ـ۳۵۴، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش)) و بررسی تقویمی آن، تاریخ تألیف تمهیدات را ۵۲۱ ذکر کرده است .
عین القضاه در این اثر مطالب پیچیده و مشکل عرفانی را با مثالهای ساده توضیح داده و از اشعار فارسی و عربی و تشبیهات و تمثیلات بسیاری استفاده کرده است. همچنین تقریباً بعد از هر چند جمله، آیاتی از قرآن و روایاتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آورده است.
ساختار
کتاب، در ده اصل تدوین شده است.
نثر فارسى عین القضات، در عین زیبایى و شیوایى و رسایى، ساده و بىتکلف و سرشار از سوز و گداز شاعرانه است؛ بهطور خلاصه، براى بیان روشن اندیشههاى ژرف و عرفانى، قدرت قلم و تعبیر و نحوه تفهیم او بىبدیل مىباشد.
هر چند، عین القضات، سعى کرده ترتیب مباحث بر اساس موضوعات حفظ شود، اما روح پرشور و جان عاشق و مستى و شیدایى او مانع از این شده است که مباحث، بهطور منطقى نوشته شوند. البته این پریشانى سبب زیبایى و جذابیت اثر گشته است.
گزارش محتوا
مؤلف، از بیان تجربههاى خاص عرفانى و اسرار طریقت دریغ نکرده و نکاتى را عنوان کرده که به نظر اکثر مشایخ صوفیه، افشاى اسرار کفر بوده است، اما عین القضات، خود، این قاعده را نپذیرفته و خود را از بند مصلحتاندیشى و بیان اسرار رهانیده و بىباکانه اسرار هویدا مىکرده است. از نحوه کلام و بیان او کاملاً پیداست که اکثر نوشتههایش در حالت جذبه و بىخودى و الهام شاعرانه نوشته شدهاند و گویا او خود را کاملاً به زبان حال مىسپرده و کاشف معانى الهامى مىگشته است.
وى، در جاى جاى کتاب، گفتههاى عرفانى صوفیان پیشین را نقل مىکند و به شرح و تأویل آنها مىپردازد و به همین ترتیب آیات قرآنى را از دیدگاه صوفیانه خویش تأویل و تفسیر مىکند. همچنین در چند جاى این اثر، وقایع و رؤیتها و حالات عرفانى خود را بازگو مىکند و این، از حیث شناخت حالات شخصى صوفیانه ارزشى مضاعف به کتاب بخشیده است. او، اشعار مختلفى را از خود و شاعران عارف پیش از خود متناسب با موضوع نقل مىکند که به شاعرانهتر شدن زبانش کمک مىکند و براى خواننده نیز لطیفتر و شنیدنىتر است.
وى، در اصول دهگانه کتاب از این مسائل سخن گفته است:
فرق علم مکتسب با علم لدنى؛
شرطهاى سالک در راه خدا؛
آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند؛
خود را بشناس تا خدا را بشناسى؛
شرح ارکان پنجگانه اسلام؛
حقیقت و حالات عشق؛
حقیقت روح و دل؛
اسرار قرآن و حکمت خلقت انسان؛
بیان حقیقت ایمان و کفر؛
اصل و حقیقت آسمان و زمین، نور محمد و ابلیس آمد.
چکیده پارهاى از اصول مزبور:
اصل اول: فرق علم مکتسب با علم لدنى
خلق، از محمد، صورتى و تنى و شخصى دیدند و بشر و بشریتى به بینندگان مىنمودند که: «قل انما انا بشر مثلکم یوحى الى»، اما او را به اهل بصیرت و حقیقت نمودند تا به جان و دل حقیقت او بدیدند. اگر در این حالت و در این مقام ولایت، او را بشر خوانند کافر شوند.
حقیقت قرآن، مقرون و منوط دلهاى انبیاء و اهل ولایت است و هر آیهاى از آیات قرآن ظاهرى دارد و باطنى تا هفت باطن.
علمها بر سه قسمند: علم بنى آدم و علم فرشتگان و علم مخلوقات. قرآن مجید، خطاب به یک گروه یا صد طایفه یا صد هزار نفر نیست، بلکه هر آیه و حرفى، خطاب است به شخصى، بلکه عالمى. انسان، در کارهاى خود باید دل را مفتى قرار دهد؛ اگر دل، فتوى دهد، آن امر خدا باشد و انسان باید آن را انجام دهد و اگر دل، فتوى ندهد، باید ترک شود. فقط مشکل اینجاست که مفتى ما نفس اماره است، نه دل.
دلها بر دو قسمند: قسمى خود، در مقابله قلم الله است که بر وى نوشته شده است، پس هر چه نداند، چون به دل خود رجوع کند، بدین سبب بداند و قسم دوم، هنوز نارسیده و خام است. او خود نمىداند، بلکه به واسطه پیر که دلش لوح قلم الله است مىداند. انسان، اگر بخواهد جمال اسرار الهى بر او جلوه کند، باید از عادتپرستى دست بردارد که عادتپرستى، بت پرستى است.
براى سالک پیرى لازم است که طبیب حاذق باشد و مرید را معالجه کند؛ از اینجاست که گفتهاند: «من لا شیخ له لا دین له». حضرت عیسى(ع)، فرمود: به ملکوت عالم نرسد، کسى که دوبار زاییده نشود؛ به نظر عین القضات، هر که از عالم شکم مادر بیرون آید، این جهان را ببیند و هر که از خود به در آید، آن جهان را بیند. سالک اگر ملون باشد، متوقف مىشود و به جایى نمىرسد و سخن گفتن براى او حجاب است.
اصل دوم: شرطهاى سالک در راه خدا
مهمترین شرط سلوک، طلب است و سالک باید پیوسته در راه طلب باشد تا طلب به او روى نماید. طالبان از روى صورت بر دو قسمند: طالبان و مطلوبان؛ طالب آن باشد که حقیقت را مىجوید تا بیابد و مطلوب آن است که حقیقت، وى را مىجوید تا بدان انس یابد. انبیاء با جماعتى از سالکان، طالب خدا بودند و رهبران ایشان، ابراهیم خلیل و موسى کلیم بودند، ولى گروه مطلوبان، رهبر ایشان مصطفى است و امت وى، به تبعیت وى هستند، چون محمد اصل وجود ایشان است.
شرطهاى طالب بسیار است؛ یکى از آنها، مذاهب هفتاد و سه گروه در دیده او یکى باشد و اگر فرق گذارد، فارق باشد، نه طالب و این فرق گذاشتن براى وى حجاب است و هیچ مذهب در ابتداى راه بهتر از ترک عادت نیست و چون به آخر طلب مىرسد، هیچ مذهب جز مذهب مطلوب ندارد. اگر مذهبى مرد را به خدا مىرساند، آن مذهب، اسلام است. طالب نباید خدا را در دنیا و آخرت جستوجو کند، بلکه راه طالب در درون اوست و او باید در درون خود سیر کند تا به خدا برسد و هیچ راهى براى رسیدن به خدا بهتر از راه دل نیست.
عین القضات، در این اصل، همچنین به آداب مریدان اشاره کرده و بیان مىکند که مرید نباید به چشم سر پیر را ببیند، بلکه به چشم دل حقیقت و معنویت وى را ببیند، زیرا که مرید در مشاهده پیر، صد هزار فایده یابد. ادب دیگر آن است که تمام احوال خود را به پیر بگوید تا مرید را عجبى نیاید. ادب دیگر آن است که مرید مبتدى، حضور و غیبت پیر را نگاه دارد، اما مرید منتهى را حضور و غیبت یکسان باشد. هر کارى که پیر به مرید مىفرماید، در واقع، خلعتى باشد الهى که به او مىدهند و فرمان پیر، فرمان خدا باشد.
پیر، اورادى را به مریدان تجویز مىکند؛ نخست، تلقین لا اله الا الله به وى مىکند، چون از این مقام درگذرد، تلقین «الله» مىکند؛ بهطورى که سالک نفى و فناى جمله را در «لا» بگذارد و رخت در خیمهی «الا الله» زند، چون بدین مقام رسد پیر به او تلقین «هوهوهو» مىکند.
اصل سوم: آدمیان، بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند
خلق جهان، سه قسمند: قسم اول، صورت و شکل آدمى دارند، اما از حقیقت و معنى آدمى خالى هستند، چون این گروه غافلند، لذا از حیوانات هم پستترند. قسمت دوم، هم صورت و شکل آدمى دارند و هم حقیقت آدمى را دارا هستند. طائفه اول، در دنیا خود در دوزخند و امروز در حجاب معرفت و فردا به حسرت از رؤیت و مشاهدت خدا محروم باشند، اما طایفه دوم، امروز با حقیقت و معرفت باشند و در قیامت با رؤیت و وصلت باشند.
قسم سوم طایفهاى باشند که به لب دین رسیده باشند و حقیقت یقین چشیده و در حمایت غیرت الهى باشند. این جماعت، یک لحظه از حضور و مشاهده حق خالى نباشند و منزلت ایشان قابل وصف نیست.
رسالت را سه خاصیت است: یکى آنکه بر چیزى قادر باشد که دیگرى نباشد، چون شقّ القمر و سایر معجزات و خاصیت دوم آن است که احوالات آخرت به طریق مشاهده و معاینه بر وى معلوم باشد و خاصیت سوم آن است که هر چه عموم عالمیان را در خواب از ادراک عالم غیب مبذول است، او را در بیدارى آن ادراک حاصل باشد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) مىفرماید: بنى آدم سه قسم شدهاند: بعضى مانند بهایم باشند و همه همت ایشان اکل و شرب و خواب و آسایش است؛ «اولئک کالانعام بل هم اضل» و بعضى مانند فرشتگان و تمامى همت ایشان تسبیح و تهلیل و نماز و روزه باشد و بعضى مانند پیامبران و شبه رسولانند و همت ایشان عشق و محبت و شوق و رضا و تسلیم باشد.
اصل چهارم: خود را بشناس تا خدا را بشناسى
به نظر عین القضات چون مرد بدان مقام رسد که از شراب معرفت مست شود، چون به کمال رسد، نفس محمد(صلی الله علیه و آله) بر وى جلوه کند و هر که معرفت نفس محمد(صلی الله علیه و آله) براى او حاصل شود، پاى همت در معرفت ذات الله نهد، چون «من رآنى فقد رأى الحق».
عین القضات بیان مىکند که معرفت در دنیا، تخم لقاء الله است در آخرت؛ یعنى امروز بامعرفت است، فردا بارؤیت. هر که معرفت خود را فراموش کند، او را فراموش کرده است و هر که نفس خود را به یادآورد، او را به یاد آورده است.
معرفت حضرت حق بر سه نوع است: معرفت ذات، معرفت صفات و معرفت افعال و احکام خدا. معرفت افعال و احکام، از معرفت نفس حاصل مىشود. معرفت صفات، از معرفت نفس محمد(ص) آید.
اصل پنجم: شرح ارکان پنجگانه اسلام
شرح ارکان پنجگانه اسلام:
شهادت: هر که از ما دون الله سلامت و رستگارى یافت، مسلمان باشد و هر که از همه مراد و مقصودهاى خود ایمن گردید و در دو جهان امن یافت، او مؤمن است. جمال اسلام آنگاه ببینیم که رخت از معبود هوایى به معبود خدایى کشیم، چون عادتپرستى را با خداپرستى رابطهاى نیست.
نماز: شرط صحت نماز، موقوف بر طهارت است که بىطهارت نماز حاصل نمىشود. شرط دیگر نماز، نیت است و نیت از عالم کسب نباشد، از عالم عطا و خلعت الهى باشد.
زکات: در مشرب عین القضات، این جهان، اگرچه، از بهر اولیاى الهى آفریدند، اما ایشان خود را به دنیا و با کسب ندهند. از زکات خدا که اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ایشان ظاهر شد، نصیبى به هر یک باید دادن تا مدار و قرار قالب ایشان باشد. البته اولیاى الهى را مالى نباشد، بلکه ایشان را علم لدنى باشد که همصحبتان و مریدان را از آن زکات نصیبى دهند.
صوم: صوم، در شریعت عبارت است از امساک طعام و شراب که روزه قالب است، اما صوم در عالم حقیقت عبارت است از خوردن طعام و شراب، البته طعام «ابیت عند ربى» و شراب«و کلم الله موسى تکلیما» و این را صوم معنوى گویند و این صوم خدا باشد که «الصوم لی».
حج: عین القضات بیان مىکند که حج صورت، کار همه کس باشد، اما حج حقیقت، نه کار هر کسى باشد. در راه حج، زر و سیم باید فشاندن و در راه حق، جان و دل باید فشاندن. در مشرب عین القضات، در هر فصل و حرکتى در راه حج، سرّى و حقیقتى است که فقط اولیاى الهى قادر به درک آن هستند.
به عقیده او، «صورت بینان» و «ظاهرجویان» صرفاً به جنبه بشری حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم و صورت ظاهر او و قرآن نگریسته اند، اما حقیقت باطنی و روحانی آنها را در نیافته اند. به نظر عین القضاه، آنچه صورت بینان از آن بی بهره اند، بصیرت است، حال آنکه تنها با قوه بصیرت میتوان حقیقت عمیقتری را که در وجود پیامبر هست دریافت. از این نظر، حضرت محمد بشری نیست که بهطور اتفاقی از موهبت وحی برخوردار شده باشد، بلکه نور است. او در جای دیگری از این کتاب (همان ج۱، ص۲۵۴) نیز اصل آفرینش را نور محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم میداند.
عنوان این تمهید (اصل دهم)، که طولانی ترین بخش کتاب نیز هست، (همان ج۱، ص۲۵۴ تا ص 354) چنین است : «اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد و ابلیس آمد». به گفته عین القضاه، نور ابلیس از نور عزت حق است و ابلیس عاشق خداوند است. (همان ج۱، ص۲۱۱،ص۲۲۸ ،ص۲۲۹) با آمدن حضرت محمد از جانب خدا به سوی خلق، «ازل» آغاز میشود و از بازگشت پیامبر به سوی خدا ، «ابد» به وجود میآید. در این تفسیر ، حقیقت باطنی حضرت محمد، یعنی نور محمدی، اصلی ازلی است که کاملاً از شخصیت تاریخی پیامبر اکرم متمایز است (همان ج۱، ص۲۵۴ـ ۲۶۵). بدین ترتیب، تمهیدات با تعبیر تازه ای از پیامبر به « نور محمدی » آغاز میشود و با آن خاتمه مییابد. به عقیده عین القضاه با استناد به قرآن («قدجاءکم من اللّه نورٌ و کتابٌ مبین) (مائده/سوره۵، آیه۱۵)، قرآن نیز نظیر حضرت محمد نور است، درحالی که اغلب کسانی که به قرآن مینگرند، چیزی جز حروف سیاه بر کاغذ سفید نمیبینند. (همان ج۱، ص۲۴۸) وی از قرآن باعنوان «قرآن قدیم» یاد میکند (ج۱، ص۲۶۷) و معتقد است قرآن از نظر معنایی لایه های متعددی دارد که بر همگان بهطور یکسان ظاهر نمیشود. او همچنین با استناد به آیه هفتم سوره آل عمران («... وَمَا یَعْلَمُ تَأویلَهُ اِلَّااللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فیِ الْعِلْمِ...») (آل عمران/سوره۳، آیه۷) صوفیه را همان راسخان در علم میداند که قادر به درک معانی باطنی قرآن اند. (همان ج۱، ص۴)
عین القضاه ضمن بر شمردن سه نوع علم: علم بنی آدم ، علم فرشتگان ، علم مخلوقات قدم فراتر میگذارد و علم چهارمی را نیز معرفی میکند که آن علم خداست و به تعبیر او «مکنون و مخزون» است و تنها عالِمِ الاهی از آن برخوردار است. (همان ج۱، ص5)
به نوشته عین القضاه در بخشهایی از کتاب، ادیان و مذاهب نردبان هایی هستند که انسان را به حقیقت میرسانند و هر کدام که انسان را به مقصد برساند حق است و همان اسلام است. (همان ج۱، ص258)
وی در جایی دیگر میگوید در عالم یک دین بیش نیست و آن اسلام است؛ راهی که انسان را به سوی خدا هدایت میکند، و هر چه غیر از آن، کفر است. (همان ج۱، ص22-23)
از مضامین اصلی و مهم تمهیدات، عشق است. وی با جسارت و خلاقیت این مضمون را با قرآن و حدیث و نوشته های صوفیان متقدم آمیخته است. پاره ای از مضامین سوانح العشاق احمد غزالی، که آن نیز در باره عشق است، در این کتاب آمده، به طوری که از جهات گوناگون میتوان آن را شرح نکات ظریف سوانح دانست، اگر چه نظر عین القضاه در باره عشق با نظر احمد غزالی همیشه یکسان نیست. به نظر عین القضاه، (همان ج۱، ص 96-97)
عشق ویژگی رابطه انسان و خدا و فریضه دینی همه انسانهاست. اگر انسان نتواند به مرتبه عشق به خالق برسد، دست کم باید برای عشق به مخلوق جهد کند.
از جمله کسانی که بر تمهیدات شرح نگاشته یا از آن به عنوان منبعی در تصوف و عرفان بهره برده اند، رکن الدین کاشانی (متوفی پس از ۷۳۷) است که با این کتاب آشنایی بسیار داشته و آن را سرمشق نوشته های خود قرار داده است. زین الدین شیرازی (متوفی ۷۷۰)، از صوفیان طریقت چشتیه ، نیز خواندن تمهیدات را به مریدان خود توصیه میکرد. گیسودراز (متوفی ۸۲۵)، از مشایخ طریقت چشتیه ، کتابی با عنوان شرح زبده الحقایق (چاپ دکن ۱۳۶۴)، معروف به شرح تمهیدات، بر آن نوشت. (محمدبن یوسف گیسودراز، شرح زبده الحقایق المعروف به شرح تمهیدات، چاپ حافظ سیدعطا حسین، حیدرآباد دکن ۱۳۶۴) با وجود این باید اضافه کرد که یا گیسودراز موفق به درک برخی از ظرایف اندیشه عین القضاه نشده یا دست کم کوشیده است از برخی تعالیم جسورانه تر این صوفی ایرانی فاصله بگیرد. (عبداللّه بن محمد عین القضاه، تمهیدات، ج۱، ص۴۱۱ـ۴۱۳، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش))
وضعیت کتاب
کتاب، با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تعلیق عفیف عُسَیران چاپ شده و منتخباتى از شرح گیسودراز نیز به آن الحاق شده است که از اهمیت زیادى برخوردار است.
منابع :
- موسسه کامپیوتری نور، نرم افزار عرفان 3