عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

کنیت وی ابوحامد است و لقب وی زین الدین است و انتساب وی در تصوف به شیخ ابو علی فارمدیست». در اوائل حال در طوس و نیشابور به تحصیل علوم و تکمیل آن اشتغال نمود. بعد از آن با نظام الملک ملاقات کرد و قبول تمام یافت و با جماعتی از افاضل که در محبت نظام الملک بودند در مجالس متعدد مناظره و مجادله کرده و بر ایشان غالب شد و تدریس نظامیه بغداد را به وی تفویض کردند در سنه اربعه و ثمانی و اربعمائة به بغداد رفت... بعد از آن همه را به اختیار ترک کرد و طریق زهد و انقطاع پیش گرفت... و کتب مفیده تصنیف کرد چون: کتاب احیاء العلوم و جواهر القرآن و تفسیر یاقوت التأویل چهل مجلد و مشکاة الانوار و غیر آن از کتب مشهوره... تا آن زمان که به جوار رحمت حق پیوست. در رابعة عشر جمادی الاخری، سنة خمس و خمسمائة» (نفحات الانس، ص ۳۷۶) (به نقل از یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))

حجت الاسلام محمد غزالی، فرزند محمد، فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگ‌ترین مردان تصوف سده پنجم هجری است. نام کامل وی، ابی‌حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی، ملقب به حجت الاسلام زین‌الدین الطوسی است.

او در سال ۴۵۰ یا ۴۵۱ هـ در «طابران» (یکی از شهرهای طوس) به دنیا آمد.

پدرش مرد فقیری بود که شغل پشم‌فروشی در بازار داشت و شاید به همین خاطر او را "غزالی" نامیدند. (ابی‌نصر السبکی، تاج‌الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ج۶، ص۱۹۳، بی‌جا، دار احیاء الکتب العربیه، چاپ پنجم).

پدرش اهل تقوی بود و زمان زیادی در مجالس فقیهان حاضر می شد. دو پسر داشت: محمد و احمد. این دو هنوز خردسال بودند که او از دنیا رفت. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که ابوحامد احمد بن محمد الراذکانی نام داشت و صوفی مسلک بود سپردند.

"غزالی" علوم دینی و ادبی را نزد احمد الراذکانی فراگرفت و سپس مدتی در یکی از مدارس طوس به تحصیل پرداخت. آنگاه به گرگان نزد ابونصر اسماعیل رفت. بعد از مدتی دوباره به زادگاه خود، طوس برگشت و مدت سه سال در طوس به مطالعه و تکرار دروس پرداخت.

غزالی در سال ۴۷۰ هجری قمری به نیشابور رفت و در آنجا با امام‌الحرمین جوینی آشنا شد و تا وفاتش که در سال ۴۷۸ هجری قمری بود، شاگردش بود.

بعد از وفات استادش الجوینی، ابوحامد غزالی برای دیدن خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی پسر آلب ارسلان از نیشابور بیرون آمد. نظام‌الملک از غزالی که هم شهریش نیز بود خوشش آمد، اکرامش کرد و غزالی مدت شش ماه در حمایت او زندگی کرد. غزالی در سال ۴۸۳ هجری وارد بغداد شد و با موفقیت زیاد به کار پرداخت و سخت مورد توجه دانش پژوهان قرار گرفت. وی در مجالس مناظره که در حضور خواجه تشکیل می‌یافت، به طور فعالانه شرکت و به منازعه با بزرگان می‌پرداخت؛ به طوری که مشهور و سرشناس گشت و "نظام الملک" تدریس مدرسه نظامیه بغداد را به او واگذار کرد.

از جمله اساتید برجسته او علاوه بر "جوینی" می‌توان به "قاضی ابوالفتح" حاکم طوسی، "محمد بن احمد خواری" و "ابوسهیل محمد بن عبیدالله حفصی" (الذهبی، شمس‌الدین محمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، ج۳۵، ص۱۱۵، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۵ ه، چاپ اول) و از شاگردانش می‌توان به "ابوالخطاب" و "ابن عقیل" که از بزرگان اهل حنابله بودند، (ابن کثیر، ابی‌الفداء اسماعیل، ج۱۲، ص۲۱۴، البدایة والنهایة، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ه، چاپ اول) اشاره کرد.

"ابوحامد" آثار زیادی از خود به جای گذاشته است که از آن جمله می‌توان به «نصیحة الملوک، فضایل الانام، فارس‌نامه، کیمیای سعادت، (تفصلی، آذر و فضایلی جوان، مهین، فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص۵۷۳، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، چاپ اول) احیاء علوم‌ الدین، تهافت الفلاسفه، الوجیر فی فروع الفقه، المستصفی، (کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۱۱، ص۲۲۶، بیروت، دار احیاء التراث العربی) سرالعالمین و کشف ما فی الدارین و المظنون به علی غیر اهله (الذهبی، شمس‌الدین محمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۲، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۰۶ ه، چاپ چهارم) اشاره نمود.

سرانجام، پس از حدود نیم قرن زندگی، روز دوشنبه، جمادی الاخره سال ۵۰۵ هـ در اقامت‌گاهش دار فانی را وداع گفت.( ابن اثیر، عزالدین ابی‌الحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۴۹۱، بیروت، دار صادر و دار بیروت، ۱۳۸۶ ه) او علیه فلسفه خصوصا فلسفه یونان نظر داشته و فارابی و ابن سینا واخوان الصفا را به عنوان عرضه دارندگان این فلسفه در تمدن اسلام مورد توجه خاص قرار داده است. وی بر آن بود که باید بر مدارک نظری خصم احاطه کامل یافت و سپس آنرا انتقاد کرد، وبه همین منظور غزالی نخست کتاب «مقاصد الفلاسفه » را به عنوان تدارک نقادی خود می‌نویسند و در آن نظریات آنها را بیان می‌کند.

این کتاب توسط گوند سیالووس به لاتین ترجمه و به عنوان یک اثر مشایی اصیل، شمرده شد؛ به طوری که آلبرت کبیر، آکویناس، بیکن، نام غزالی را به همراه ابن‌سینا و ابن‌رشد بارها ذکر کردند.

اما کتاب «تهافت الفلاسفه» مانند مقاصد الفلاسفه تنها یک بررسی نیست، بلکه دیگر یک کتاب ردیه است. در این کتاب غزالی، انتقاد از فلاسفه را تا حد در تکفیر آنان اوج میدهد و از الهیات متکلمین در قبال فلاسفه مشاء دفاع می کند.

در پاسخ همین کتاب غزالی است که ابن رشد اندلسی فیلسوف مشایی مشهور کتاب «تهافت التهافت» خود را نوشت و در آن از ارسطو و افکارش با سرسختی دفاع نموده است.

همچنین در کم‌تر از صد سال، یک متکلم ترک (خواجه‌زاده) نیز به او پاسخ داد.

به هرحال، روش نقادانه ابوحامد غزالی در کلام و فلسفه که در اثر دیگرش «المنقذ من الضلال» بیان شده، یک نوع سرآغاز فلسفه «نقد و سنجش» است که قرن ها بعد در اروپا به وسیله بیکن و دکارت به کمال رسید.

غزالی در طول زندگی خود چندین بار به تحول روحی و انقلاب فکری مواجه شده است. او نخست در اوایل جوانی، به تحصیل فقه و حدیث، اخبار وعلوم دینی پرداخت و بعد فلسفه را فرا گرفت. سپس از فلسفه و علم جدل ملول شد و به کلام پرداخت و در آخر زندگی نیزهمه را بجا گذاشت و به تصوف گرایید.

محمد غزالی در جوانی با محافل تصوف حشر و نشر داشت. او در عصری زندگی می‌کرد که خراسان مهمترین مرکزی فکری جهان اسلام بشمار می‌رفت، غزالی در سن ۳۸ سالگی، پس ازماه ها کشمکش و بحران روحی در اوج شهرت و شوکت وعزت تدریس را ترک گفت وهر چه خواجه نظام الملک در دوام تدریس در نظامیه بغداد پا فشاری کرد، نپذیرفت.

او در سال( ۴۸۸) هجری سفر کعبه در پیش گرفت، سفری که برای وی “تولد دیگر” محسوب شد. به گفته خودش “از بغداد بیرون رفت و شکوه وغرور و علم فروشی آن دیار را به کودکان عراق وانهاد“.

وی چند سالی در گمنامی و دربدری به جهانگردی پرداخت وسالها در شام، حجاز، فلسطین و شهرهای عراق گشت وگذار کرد و به سیر آفاقی و انفسی پرداخت. در این سال ها او با مزد رونویسی قرآن کریم و یا از دستمزد کار بدنی امرار معاش می‌کرد.

او بیشتر از ۱۱سال عزلت گزینی اختیار کرد، و بعد به درخواست سلطان سنجر و الزام وزیرش فخرالملک بن نظام الملک (متوفی ۵۰۰ هجری) از طوس به نیشاپور رفت ودر نظامیه آ ن شهر به تدریس پرداخت و تا سال ( ۵۰۰ هجری قمری) به تدریس اشتغال داشت و در آن سال دوباره به به زادگاهش طوس بازگشت و در خانقاهی که در نزدیک خانه اش قرار داشت به ارشاد و تعلیم مشغول شد و دیگر دعوت سلاطین و رجال بزرگ را برای تدریس در نظامیه نیشاپور و بغداد نپذیرفت و به دربار سلاطین نرفت و تا آخر عمر در زهد و قناعت زیست.

به غزالی اشعاری نیز نسبت داده اند و از آن جمله این رباعی مشهور است:

ما جامه نمازی بسر خم کردیم

وز خاک خرابات تیمم کردیم

شاید که در این میکده ها دریابیم 

آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

او در کتاب «المنقذ من الضلال» سلوک فکری و روحانی خود از کلام و فلسفه تا تصوف را شرح می دهد:

این نکته بر من آشکار شد علم آنگاه حقیقی و اطمینان بخش است که شک و شبه و غلط و پندار به هیچوجه درآن راه نباشد و به تشکیک هیچ مشکک در ارکان آن راه نیابد و گرنه آن علم که به شک و شبهه و تردید و احتمال خلل پذیر باشد، حقیقت علم نیست، بلکه گمان و پنداری است ...

بنیاد دانش یقینی به شک و تردید هرگز متزلزل نخواهد شد. تردید و احتمال چه معجزه و کرامت نیز اساس علم یقینی را سست نخواهد کرد. مثلا علم به اینکه ده بزرگتر از سه است علم یقینی است که هیچ احتمال و تردید در آن راه ندارد، حال اگر یکی منکر این معنی خانه شود و برابر صدق دعوی خویش از در معجزه و کرامت برابر چشم ما عصایی را اژدها کند و آن گاه بگوید که سه بزرگتر از ده است به هیچوجه سخن او را باور نخواهد کرد . باری در حقیقت علم به این اساسی که شنیده پی بردم و سپس دانستم که هر چه در معلومات من به این درجه از قطع و یقین نرسیده در خور وثوق و اطمینان نیست، پس از اینکه دانستم علم یقینی چیست و من باید علم یقینی پیدا کنم در دانش ها وعلوم خود وارسی کردم تا ببینم که آیا سرمایه هایی از علم یقینی دارم … چون بازرسی کردم خود را از این سرمایه تهیدست یافتم، دیدم غیر از یقین باشد در دست من نیست، از چیز غیر از این دو سرمایه امیدم بریده شد …» باری غزالی با تردید در همه چیز بالاخره تصوف وعرفان را مفید یقین دانست.

تصوف محمد غزالی که آخرین مرحله عقیده اوست، نخستین بار از آنجا سرچشمه گرفته که پدرش و همچنین نخستین استادش – احمد رادکانی، صوفی بود. برادرش احمد غزالی در آغاز جوانی کار را یکسره کرده و رسما داخل رشته تصوف شد.

اما محمد غزالی، درجوانی غرق مسایل فقه و اصول و کلام و فن خلاف و مناظره بود و در حدود چهل سالگی متنبه گشت و آوارگی ها کشید تا آخرکار آئین تصوف را بر همه طریقه برگزید. بزرگترین راهنمایان وی در تصوف ابوعلی فارمدی و ابوبکر نساج بودند. او نخست برای فراگرفتن معارف صوفیه به خواندن کتاب «قوت القلوب» ابوالقاسم قشیری (متوفی ۴۶۶هجری) و نوشته‌های حارث محاسبی (متوفی ۲۴۳هجری) و ماثورات جنید (متوفی۲۹۸ هجری) و تعلیمات شبلی و بایزید و امثال آنها پرداخت و سپس خود دنباله کار و کوشش را از دست نداد تا به مرحله کشف و شهود حقایق عرفانی رسیده و تصوف را به گونه ای نو ظهور جلوه گر ساخت. غزالی از صوفی نماها مانند عالم نماها انتقاد نمود و مطالبی تازه بیش آورده که در کتب پیشینیان کم سابقه بود.

احمد غزالی را شاید دانشمندانی که از روح تصوف با خبرند در این مرحله از برادرش محمد رسیده تر دانند، چون سخن به مقایسه ما بین دو برادر رسید، مطلب را به این جمله تکمیل میکنیم که محمد غزالی «عالم صوفی » و احمد غزالی «صوفی عالم » است.

زندگی او در سال های آخر عمر در بین مدرسه و خانقاه طوس صرف تدریس طالبان علم و مجالست با صوفیه و ارباب قلوب می شد قسمت عمده اوقاتش مصروف عبادت و تفکر بود.

و این تحول قاطعی بود که وی را از یک فقیه متکلم مجادله جوی به یک عارف انزوا جوی وارسته تبدیل کرد اثر عمده امام غزالی کتاب «احیاء علوم الدین» است که مفصل‌ترین اثر او نیز هست. در این کتاب نویسنده معارف صوفیه را احیاء می‌کند و با پیوند بین طریقت و شریعت هم شریعت را قدرت و عمقی بیشتر می‌دهد و هم طریقت را رواج و مقبولیت می‌بخشد. احیاء العلوم مشتمل بر چهار ربع، و هر ربع هم مشتمل بر ده کتاب است مجموعا می شود چهل کتاب ربع اول در عبادات است، ربع دوم در عبادات، ربع سوم در مهلکات و ربع چهارم در منجیات است.

آنچه از «احیاء» باید انتظار داشت توجه به اعمال قلوب است اگر در باب عبادات و عادات هم بحث می کند تنها جنبه ظاهری آنها مورد نظر نیست معنی و روح آنها مطرح است.

احیاء العلوم نوعی کتاب اخلاق و تربیت است و تصوف او جمع و تلفیقی بود بین شریعت و طریقت.

گرایش او به طریقه صوفیه مانع از آن نبود که گاهی بر متصوفه عصر انتقاد کند. چنانکه در احیاء العلوم کسانی از متصوفه را که از کسب و کار دست می دارند و از خلق صدقه می گیرند به سختی انتقاد می کند و آنها را به ریاکاری و شهرت طلبی و تکدی منسوب می دارد و صوفیه راستین که وی آنها را عارف هم می‌خواند نزد وی عبارتند از کسانی که از ریا و فریب در امانند و دائما توجه به خدا دارند نه به خویش».