عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

کنیت وی ابو محمد است. علوی بود حسنی. جز عرفای مورد اعتناء حتی نزد اهل سنت بوده و بغداد دوم با ایشان شکل گرفته است. (یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))

وى، در سنه ۴۷۱ ق، در گیلان، چشم به جهان گشود و تا هجده سالگى در آن سامان به سر برد و در سنه ۴۸۸ق، به بغداد مهاجرت کرد و تا پایان عمر در آن‌جا اقامت گزید و در باب ازج بغداد به خاک سپرده شد.

«عبدالقادر گیلانى»، (۴۷۱ - ۵۶۱ق / ۱۰۷۸ - ۱۱۶۶م)، عارف و شاعر ایرانى است. کنیه وى، ابومحمد و لقبش، محى‌الدین مى‌باشد.

به شهادت اسناد معتبر تاریخى، نسبت ایشان بدون شک از جانب پدر به امام حسن(علیه السلام) و از جانب مادر به امام رضا(علیه السلام) مى‌رسد.

وى، در بغداد، ابتدا علوم ادبى را از محضر ابوزکریا تبریزى استفاده کرد و علم حدیث را از ابوبکر، محمد بن احمد و ابوالقاسم، على بن احمد بن بیان و ابوطالب بن یوسف فراگرفت، سپس از محضر على بن ابى سعید مخرمى، فقه آموخت و فنون طریقت را در مصاحبت شیخ احمد (یا حماد) دباس فراگرفت.

وى، در یادداشت‌بردارى مطالب علمى کوشش فراوان کرد و ملازم سیاحت و ریاضت و تفکر و عزلت شد.

عبدالقادر از خود آثار متعددى در سیر و سلوک به جاى گذاشت. این کتاب‌ها در قالب مناجات و اذکار و مواعظ و شعر به رشته تحریر درآمده‌اند و بعضى از آنها عبارتند از:

· آداب السلوک و التوصل الى منازل الملوک؛

· تحفه المتقین و سبیل العارفین؛

· جلاء الخاطر فى الباطن و الظاهر؛

· حزب الرجاء و الانتهاء؛

· یواقیت الحکم؛

· معراج لطیف المعانى؛

· الفتح الربانى و الفیض الرحمانى؛

· دیوان عبدالقادر الجیلانى.

برخى از آنها، تقریر مجالس وعظ اوست، مثل«فتح الغیب» که مشتمل بر ۷۸ مجلس اوست که پس از وفات وى، به دست فرزندش قلمى شده است.

· طرح ضرورت شریعت در تصوف: تأکید بر اینکه شریعت، رکن معرفت است و آنان که عرفان را بدون شریعت مى‌خواهند، خواهان حذف معرفتند، یکى از فعالیت‌هاى ارزنده او بود. وى، در این جهاد تا بدان‌جا موفق شد که کسى که فقیه مى‌شد، فقه و تصوف را با هم داشت و کمال را در جمع بین این دو مى‌دید. ایشان، خود، به این دو کمال آراسته بود تا آن‌جا که امام در فقه و پیر در تصوف به شمار آمده است.

· بازگرداندن تصوف به تعلیم و تربیت که رسالت اصلى این مکتب الهى است.

· جداسازى صوفیه از متصوفه: حمله به آنانى که از راه تصوف منحرف گشته بودند و آن را وسیله ظاهرسازى خود قرار داده و معنایش را تغییر داده بودند. وى، بدون آنکه از طایفه‌هاى صوفیه نام ببرد آنها را دسته‌بندى کرد تا خصوصیاتى را که باعث پاى‌بندى تصوف به کتاب و سنت است، بنمایاند و هم بدون برانگیختن دشمنى یا ناراحتى، امکان اصلاح منحرفان را فراهم سازد.

· جهاد: بنا به فرموده پیامبر(ص) که رهبانیت دین ما جهاد است، وقتى خطر صلیبیون در شام متوجه اسلام شد، وارد میدان شده و آماده‌سازى نیروها را براى مقابله با آن تهدید بر عهده گرفت.

· ایجاد ارتباط و وحدت بین سالکان و پرهیز از فرقه‌گرایى: او، بدین منظور دعوت‌هایى براى گردهم‌آیى از مشایخ صوفیه کرد که نخستین گردهم‌آیى آنان در رباط(کائن)، واقع در منطقه حلب بغداد انجام گرفت که در آن، پنجاه شیخ عراق و کشورهاى دیگر شرکت کردند. گام بعد، ایجاد ارتباط با مشایخ طریقت بیرون از عراق بود که بدین منظور گردهم‌آیى شیخ عبدالقادر در ایام حج، با حضور شیخ عثمان بن منصور قرشى که تربیت مریدان در مصر بر عهده او بود و شیخ ابومدین مغربى که عهده‌دار توسعه تصوف در مغرب‌زمین بود و شیخ ارسلان دمشقى که تربیت مریدان و ریاست پیروان طریقت در شام را عهده‌دار بود و نیز شیوخ یمن و شمار زیادى از مشایخ طریقت‌هاى تصوف اسلامى صورت پذیرفت. از مهم‌ترین نتایج این گردهم‌آیى، ایجاد اتحاد میان طریقت‌هاى صوفیه تحت رهبرى واحد بود.

برخى، وى را بنیان‌گذار سلسله قادریه که امروز در نقاط گوناگون جهان پیرو دارد، مى‌دانند، اما اینکه خود وى و یا اولاد او چنین داعیه‌اى را داشته باشند محل نظر است.


منابع :

  • یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

  • جیلانى، عبدالقادر، منظومه أسماء الله الحسنى، تحقیق عبدالرحیم، محمد، لبنان، چاپ دوم، مؤسسه الکتب الثقافیه

  • زرین‌کوب، عبدالحسین، جست‌وجو در تصوف ایران، چاپ هشتم، امیر کبیر

  • شعرانى، عبدالوهاب، الطبقات الکبرى، مصر