عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

آخرین عارف برجسته این دوره دارای آثار فراوانی است از جمله نفحات الانس من حضرات القدس و ...  (یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))

جامی، نورالدین عبدالرحمان بن احمد، شاعر ، ادیب و صوفی نامدار قرن نهم است.

وی در۲۳ شعبان ۸۱۷ در خرگِرد، واقع در منطقه جام، به دنیا آمد.

از طرف پدر نسبش به محمدبن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی قرن دوم، می‌رسد.

پدرش اهل دشت (شهری در نزدیکی اصفهان) بود که در قرن هشتم به خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضا یافت و ماندگار شد. (علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۲۳۳ـ۲۳۴، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش)

فخرالدین صفی (همان ص 233) و لاری (رضی الدین عبدالغفور لاری، تکمله حواشی نفحات الانس: شرح حال مولانا جامی قدس سره، ج۱، ص۳۹، چاپ علی اصغر بشیر هروی، (کابل) ۱۳۴۳ ش) لقب اصلی جامی را عمادالدین دانسته، هر چند لقب مشهور او را نورالدین ثبت کرده‌اند.

ایام کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، در کنار پدرش، سپری شد. (علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۲۳۵، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش)

در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آن‌جا اقامت گزید و از آن زمان به جامی شهرت یافت. (همان ص 233)

وی در شعر ابتدا دشتی تخلص می‌کرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود (عبدالرحمان بن احمد جامی، دیوان، ج۱، ص۵، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۸۰ ش) علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمدِ جام ذکر کرده است. (لی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۲۳۳، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش)

جامی در آغاز ورود به هرات در مدرسه بازار خوش و سپس مدرسه نظامیه به آموختن علوم ادبی پرداخت. (همان ص 235)

ابتدا در حلقه درس متکلم عصر، مولانا جنید اصولی ، حاضر شد و با وجود کمی سن، شرح مفتاح العلوم سکاکی و مطوّل تفتازانی را با حواشی آن نزد او خواند.

در مجلس درس جاجرمی و خواجه علی سمرقندی نیز دقایقی حاضر می‌شد و نقد و نظرهای ادبی و کلامی و شبهه‌های علمی را مطرح می‌ساخت و سپس مجلس درس را ترک می‌کرد. (همان ص 237)

جامی در باره این ایام گفته است که خواجه علی سمرقندی و دیگر همانندهای او در مطالعه و آگاهی بی‌نظیر بودند اما من در چهل روز به درجه آنان رسیدم. (همان ص 235 - 236)

وی سپس، احتمالاً در بیست سالگی، برای فراگیری بیش‌تر به سمرقند رفت و در درس هیئت قاضی‌زاده رومی حاضر شد.

در سمرقند در رشته‌های علوم اسلامی نظیر تفسیر و حدیث و سیره، و نیز در موسیقی و فن معما تبحر یافت.(همان ج1 ص 238)

او چند سال در آن‌جا ماند و بعد از ۸۵۰ به هرات بازگشت. (همان)

جامی در میان سالی، شاید حدود پنجاه سالگی، با نوه مرادش، سعدالدین کاشغری، ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد. (همان ج1 صص 282-283)

هوش سرشار، حافظه قوی، وارستگی، عزت نفس ، استغنا، ساده زیستی ، خیرخواهی، ظرافت طبع و بذله گویی از صفات برجسته جامی بود. (عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان، ج۱، ص۹، چاپ اسماعیل حاکمی، تهران ۱۳۶۷ ش)

وی، بر خلاف صوفیه دیگر، با طبقات گوناگون مردم نشست و برخاست می‌کرد، هرچند به تنهایی و تنهانشینی نیز بسیار خو کرده بود و حتی از هم نشینی با مشایخ خانقاهی اجتناب می‌نمود.

خود او بار‌ها به نظم و نثر به این گرایش اشاره کرده است.

گوشه نشینی جامی با کسب دانش همراه بود و پدید آوردن ده‌ها اثر را در پی داشت.

تبحر جامی در علوم و فنون گوناگون، سبب کثرت و تنوع آثار منظوم و منثور او شد و باعث گردید که وی معروف‌ترین شاعر قرن نهم و از جامع‌ترین شخصیتهای حیطه ادب و علوم اسلامی این قرن به شمار آید. (عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی هفت اورنگ،اورنگ ۱: سلسله الذهب، ص ۷۵ـ۷۶، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی سعدی)

جامی خط زیبایی داشت و آثار خود، مانند شواهدالنبوه و سلسله الذهب و سبحه الابرار ، را استنساخ می‌کرد.

نسخه‌ای از سبحه الابرار به خط خود او در موزه کابل موجود است.( اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۳، تهران ۱۳۷۸ ش)

همچنین نسخه‌ای کامل از کلیات جامی به خط خود او در مؤسسه زبانهای شرقی سن پترزبورگ (لنینگراد)، موجود است که در مجموعه انتخابی ویکتور روزن معرفی شده است.

جامی به جدّ حامی هنرمندان، به ویژه جوانان هنرمند، بود و همین امر، اعتبار بسیاری به او بخشید و هنرمندانی را در اطراف وی گرد آورد.

برخی از این هنرمندان فقط به سبب حمایت او امکان گذران زندگی یافته بودند. (همان صص 134 135)

جامی برای رسیدن به ثروت کوشش نمی‌کرد و چون از معتقدان وفادار نقشبندیه بود، گرایشی به تجمل نداشت، لباسی به تن می‌کرد که آن را پلاس می‌خواند و‌گاه ناآشنایان او را از خادم خانه تشخیص نمی‌دادند.

اوسرمایه خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه ، تأمین رفاه شاگردان، نشر فرهنگ ، ( نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۸۴، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش) کمک به نیازمندان و رفع نیازهای خانقاه‌ها می‌کرد.

شواهد این امور را در نامه‌های او می‌توان دید. (عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی سلامان و ابسال، ج۱، ص۱۴ـ ۱۵، چاپ زهرا مهاجری، تهران ۱۳۷۶ ش)

ظاهراً وضع سلامتی جامی بعد از شصت سالگی چندان خوب نبوده، چون در آثارش (عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی هفت اورنگ،اورنگ ۵: یوسف و زلیخا، ص ۷۳۹ـ۷۴۰ و ص 735-736، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی سعدی.) از ضعف و پیری و ناتوانی شکوه کرده است. ( اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۶، تهران ۱۳۷۸ ش)

وی در پی یک بیماری چهار روزه، در ۱۷ یا ۱۸ محرّم ۸۹۸ درگذشت. (همان صص 137-138)

سلطان حسین بایقرا ، امیرعلیشیرنوائی و امرا و دانشیان و عامه مردم هرات در تشییع جنازه و مجالس سوگ او شرکت کردند و وی را نزدیک مزار شیخ سعدالدین کاشغری به خاک سپردند. (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۶۱، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

امیر علیشیرنوائی بر تربت جامی عمارتی باشکوه بر پا کرد اما بعد‌ها شاه اسماعیل اول صفوی (حک: ح ۹۰۶ـ۹۳۰) هنگام استیلا بر هرات، مقبره او را سوزاند.

البته فرزند جامی، ضیاءالدین یوسف، و گروهی از ارادتمندان جامی، با آگاهی از این سوءقصد، جسد او را به جای دیگری منتقل کردند و بعد‌ها آن را به جای خود برگرداندند، از این رو، سنگ نبشته قبر او تازه‌تر از جای قبر است.

مقبره جامی به «تخت مزار» مشهور است. (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹، تهران ۱۳۷۸ ش)

بعضی مستشرقان، مرگ جامی را نقطه پایان عصر طلایی ادبیات کلاسیک فارسی دانسته‌اند، (آرتورجان آربری، ادبیات کلاسیک فارسی، ج۱، ص۴۰۶، ترجمه اسداللّه آزاد، مشهد ۱۳۷۱ ش) لقب خاتم الشعراء برای جامی هم از همین دیدگاه حکایت می‌کند.

جامی اگر چه در دوران حیات خویش نامی نیک داشت، پس از مرگش از شهرت وی تا اندازه‌ای کاسته شد، شاید به علت تعصب او در عقاید مذهبی‌اش و نیز روی کار آمدن صفویه که پس از گذشت بیست سال از مرگ جامی، وی را بد اعتقاد دانستند و مورد طعن قرار دادند.

معروف است که صفویه هر جا نام «جامی» بوده آن را به «خامی» تبدیل کرده‌اند (یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۴۲۰، ترجمه عیسی شهابی، تهران ۱۳۷۰ ش) ازاین رو، در حدود سه ـ چهار قرن آثار جامی در ایران رواج چندانی نیافت و از میان همه آثار او تنها چند اثر از فراموشی در امان ماند.(همان)

هرات در دوران جامی از چنان آرامش و رفاهی برخوردار بود که مأوای شاعران و هنرمندان شده بود.

در این دوره بسیاری از شاهان و شاهزادگان تیموری و رجال درباری و عده کثیری از زنان شعر می‌سرودند، اگرچه شعر شکوه قرون گذشته را نداشت، شاعران نام آوری چون خود جامی، قاسم انوار و دیگران پدید آمدند که با وجود شهرت، غالباً مقلد هنر گذشتگان، به ویژه پیرو نظامی و امیرخسرو و متابعان آن‌ها در قرن هفتم و هشتم، بودند. (ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۱۷۸ـ۱۸۲، تهران ۱۳۶۳ ش)

ورود جامی به دربار هرات مقارن حکومت ابوالقاسم بابر بود.

جامی او را مدح و کتاب حِلیه حُلَل را به نام او تألیف کرده است. (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۱۸ و 39 و86، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

نفوذ و قدرت جامی در دربار به تدریج بیش‌تر می‌شد تا این‌که در ۸۷۰ ـ۸۷۷ در مرکز قدرت رسمی و دیوانی عصر قرار گرفت و ضمن حفظ زندگی خانقاهی و ارشاد مریدان، دولتمردان را هم زیرنفوذ آورد و با توصیه به حاکمان و امیران، به حل و فصل مشکلات مردم کمک کرد.

نفوذ و تأثیر جامی در دربار تیموریان چنان بود که در هنگام سفر حج و زیارت عتبات، سلطان حسین بایقرا وی را از پرداخت هرگونه مالیات معاف کرد و نامه‌هایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و تأکید کرد که در همه جا از جامی و همراهانش استقبال کنند و همیشه عده‌ای را برای بدرقه و محافظت از او همراهش نمایند.(همان صص 43 و 44)

پیوستگی جامی به دربار آنگاه عمیق‌تر شد که امیر علیشیرنوائی دستِ ارادت به او داد و در زمره مریدان نقشبندیه در آمد.

از این پس مردم جامی را «مخدوم» می‌خواندند و وزیر هم از او به عنوان «مولانانورا» یاد می‌کرد. (امیرعلیشیر نوائی، تذکرة مجالس النفائس، ج۱، ص۲۳ و 34 و 41 و 301 و 302، چاپ علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۳ ش)

گرایش جامی به تصوف از سالهای تحصیلش در سمرقند آغاز شد.

در این دوره او با تعلیمات نقشبندیه آشنا گردید و پس از بازگشت به هرات، سعدالدین کاشغری را به عنوان مرشد خود برگزید.

زمانی که جامی به او دست ارادت داد، نه شهرت سیاسی و اجتماعی داشت نه در حوزه معارف صوفیه فردی توانمند و مسلط شمرده می‌شد. (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۲۲۲، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

جامی خصوصاً در زمان ابوالقاسم بابر طریقه سلوک را در پیش گرفت. (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۰، تهران ۱۳۷۸ ش)

 اساتید

پس از مرگ کاشغری، در زمان ابوسعید بهادر، جامی با خواجه عبیداللّهِ احرار آشنایی و قرابت یافت. (همان ص 130)

به نوشته شاگرد و مریدش، رضی الدین عبدالغفور لاری، (ضی الدین عبدالغفور لاری، تکمله حواشی نفحات الانس: شرح حال مولانا جامی قدس سره، ج۱، ص۲۳ـ۲۶، چاپ علی اصغر بشیر هروی، (کابل) ۱۳۴۳ ش) جامی در حدود ۶۸ سالگی (یعنی در ۸۸۵) به رأی شیخ قدرتمندش، خواجه عبیداللّه احرار، مطالعه و مباحثه را ترک گفت و به تصوف روی آورد. وی مدتی طولانی مرید خواجه احرار بود.

مباحثات جامی بیش‌تر در باره عقاید نقشبندیه ، طرز سیر و سلوک و نیز افکار محیی الدین ابن عربی بوده است و از نظر فکری، بیش از همه تحت تأثیر شخصیت و نگاه خواجه احرار بوده، به طوری که بیش‌تر آثار جامی حاکی از پیوند عمیق او با عبیداللّه احرار است. (عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۹ ـ ۱۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش)

مجموعه آثار جامی نشان می‌دهد که او روش سلوک در طریقت نقشبندیه را پیوسته تأیید و تبلیغ می‌کرده و رساله‌ای هم در باره سلسله انتساب نقشبندیه نوشته است . (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۲۳۰ـ۲۳۱، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

جامی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شارحان تصوف، آثار بسیاری در زمینه معرفی و شرح موضوعات تصوف از خود به جا گذاشته است.

ظاهراً او در ابتدای امر، سخنان صوفیان را درست درنمی یافت و به همین سبب نذر کرد که اگر اقوال و احوال آنان را درست در یابد و این باب بر او مفتوح گردد، به شرح و بیان مقاصد آنان بپردازد به طوری که مردم هم به سهولت آن‌ها را بفهمند. (عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی سلامان و ابسال، ج۱، ص۱۸ـ۱۹، چاپ زهرا مهاجری، تهران ۱۳۷۶ ش)

شاید نگارش نفحات الانس و شرحهای متعددی که او بر آثار اهل تصوف نوشته است، برخاسته از همین دید باشد.

او از باب قدرتی که در شرح معضِلات تصوف و عرفان به نظم و نثر داشت، عرفان ایرانی را که در عهد وی رو به ابتذال می‌رفت، در پایه و اساسی عالمانه نگاه داشت و از این راه توانست در صف بزرگ‌ترین مؤلفان و شاعران صوفی مشرب پارسی گوی جای گیرد، (ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۵۳، تهران ۱۳۶۳ ش) هرچند جامی در این شرح‌ها کمتر خلاقیت و نکته‌های نویافته از خود دارد و بیش‌تر شارح و مفسر آرای دیگران است. (محمدرضا شفیعی کدکنی، «ادبیات ایران از روزگار جامی تا به امروز»، ج۱، ص۴۰۸ـ۴۰۹، در ادبیات ایران از آغاز تا امروز، نویسندگان: جرج موریسن و دیگران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر گستره، ۱۳۸۰ ش)

مثلاً نقدالنصوص جامی در شناخت آرای ابن عربی به عنوان یک اثر درسی بسیار مفید و غنی است و جامی بهترین و برگزیده‌ترین شرح‌ها را در آن آورده است اما در سراسر آن کتاب کمتر نقد و نظری از خود او دیده می‌شود. (عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، ج۱، ص۴ ـ ۶، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ش)

جامی همچنین نقش عمده‌ای در شناساندن مشایخ تصوف به جامعه فارسی زبان داشت، چنان که مأخذ اصلی کتاب نفحات الانس را که به زبان عربی بود و با نامی دیگر به همت سُلَمی نیشابوری تدوین شده بود، به فارسی ترجمه کرد و سرگذشت بسیاری از مشایخ و عرفا را بدان افزود.

در سراسر این کتاب خواننده با راوی‌ای مواجه است که هیچ گونه نظر انتقادی در باب عرفان ندارد . (م.ا.بخیرنیا، سیری در شعر جامی، ص ۲۵ـ۲۶، تهران ۱۳۵۲ ش)

جامی به چند شیخ صوفی علاقه وافر داشت که یکی از آن‌ها ابن عربی بود.

جامی وی را عزیز می‌شمرد و او را «قُدوه عرفان، قطب حق، پیر توحید و آفتاب سپهر کشف و یقین» می‌خواند و فصوص الحکم و فتوحات مکیه او را همیشه پیش چشم داشت (عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۱۰ ـ ۱۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش) و دوبار فصوص الحکم را شرح کرد، یک بار خود فصوص الحکم را و دیگر بار خلاصه آن را با نام نقش الفصوص.(عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، ج۱، ص۵، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ش)

جامی در باب تصوف ، بیشتر به مسائل تاریخی و توضیح مبانی نظری تصوف پرداخته و در عین حال در توضیح و تفسیر اصول و ارکان تصوف نیز کوتاهی نکرده و تقریباً همه مباحث اصلی تصوف را شرح داده است.

رساله نقدالنصوص گواه آن است که جامی عمیقاً مباحث عرفان را می‌شناخته است.

می‌توان گفت زیربنای عقاید صوفیانه جامی، عقیده وحدت وجود ابن عربی است.

جامی به کرامات شیوخ و کارهای خارق عادت صوفیه چندان اعتقادی نداشته و «هیچ کرامت را به از آن نمی‌دانسته که فقیری را در صحبت دولتمندی تأثر و جذبه‌ای دست دهد و از خود زمانی وارهد.» (عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی سلامان و ابسال، ج۱، ص۲۲، چاپ زهرا مهاجری، تهران ۱۳۷۶ ش)

در باب اجرای مراسم و آداب تصوف، جامی‌ گاه سماع می‌کرده (مثلاً هنگام به نظم کشیدن یوسف و زلیخا) اما اهل آداب دیگر، مثل چله نشینی ، نبوده است اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۰، تهران ۱۳۷۸ ش.( اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۳۰، تهران ۱۳۷۸ ش)

جامی هیچ‌گاه به منزله پیر طریقت و شیخ شناخته نشد.

از خلال آثار نقشبندیه در سده نهم و دهم برمی آید که اشخاص بسیاری به نیت سلوک خانقاهی نزد جامی می‌آمدند اما او آنان را نمی‌پذیرفت و پیوسته می‌گفت: «تحمل بار شیخی ندارم.» (علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۲۵۲، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش)

شخصیت جامی از لحاظ نقش وی در بسط عرفان نظری در مشرق جهان اسلام شایان تأمل است.

تصوف در خراسان بزرگ با مشایخی مثل بایزید و ابوسعید ابوالخیر و بعد‌ها عطار و مولانا ، بیشتر مبتنی بر وجد و ذوق بود، حال آن‌که با ظهور جامی تصوف مکتبی مبتنی بر بحثهای دقیق نظری و تأملات عالمانه شد، هر چند جامی خود مبدع این بحث‌ها نبود و صرفاً ناقل و شارح افکار مشایخ غرب جهان اسلام، به ویژه محیی الدین ابن عربی و صدرالدین قونیوی ، بود.

در واقع، جامی به عرفان و تصوف ایرانی صبغه‌ای کاملاً نظری بخشید و آن را با مباحث پیچیده درآمیخت. (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۲۵۲ـ۲۵۳، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

از خدمات مهم جامی به تصوف، طبقه بندی نسبتاً جامع و دقیق او از بزرگان تصوف است که از سُلَمی شروع می‌شود و به او ختم می‌گردد.

وی در نفحات الانس نمونه‌ای ممتاز از این طبقه بندی مشایخ را نشان داده است.

جامی پیرو مذهب اهل سنّت و در فروع فقهی حنفی مذهب بود.

تمایل او به سلسله نقشبندیه هم از خلال همین نگرش توجیه شدنی است ( ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۵۴، تهران ۱۳۶۳ ش) هر چند تمایلات و‌گاه تندروی‌های مجعول یا منتسب به او، برخی اعتراضات را بر وی بر انگیخته بود، چنان که در بغداد و حلّه و هرات از او انتقادهایی شد.( یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۴۱۸، ترجمه عیسی شهابی، تهران ۱۳۷۰ ش)

برخی محققان امروزی بر آن‌اند که او در طرفداری از اهل سنّت متعصب بوده و با دیگر مذاهب اسلامی، به ویژه تشیع، چندان مدارا نکرده است. (ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج۳، ص۷۵۶ـ۷۵۷، از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۵۷ ش)

این عقیده درست نیست چون جامی در آثار خود نه تنها با خاندان پیامبر اکرم و شیعیان علی علیه‌السلام خصومتی نشان نداده بلکه راه و روش خاندان رسول را تأیید کرده است.

یکی دو نمونه درخشان آن‌ها در شعر عربیِ «سلامٌ علی آل طه و یس» در منقبت امام هشتم و ترجمه منظوم فارسی قصیده معروف فرزدق در معرفی امام چهارم در برابر هشام بن عبدالملک، دیده می‌شود.

نهایتاً می‌توان گفت که جامی در برخورد با برخی حوادث عصر و دسته بندی‌های سیاسی و مذهبی، چنان که باید، پخته عمل نکرده است. (عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشه‌هایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، ج۱، ص۱۳، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۷۱ ش)

برخی، سخت‌گیری‌های جامی را در باب مذاهب دیگر، به ویژه تشیع ، به سبب وابستگی شدید وی به طریقت نقشبندیه و تأیید کامل آن می‌دانند و از نظر آن‌ها، جامی به این دلیل از بزرگان شیعی در نفحات الانس نام نبرده که مشایخ طریقت نقشبندیه و بزرگان سیاسی عصر، نظر مساعدی به آنان نداشته‌اند و این به اعتقادات مذهبی جامی ارتباطی ندارد. (علی اصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی، نامه محمد قزوینی، ص ۳۹۵ـ۴۰۷، تهران ۱۳۶۳ ش) (عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۹ ـ ۴۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش) (ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج۳، ص۷۵۶ـ۷۵۷، از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۵۷ ش)

اشعار و آثار

جامی تقریباً در همه قالب‌های منظوم و منثور ادب فارسی اثر خلق کرده است. ‌گاه به نثر مسجع نوشته‌، گاه به نثر التقاطی و بین بین و حتی ساده.

یکی از ویژگی‌های کار او در برخی آثار منثورش، تلفیق شعر و نثر است. (عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان، ج۱، ص۱۴، چاپ اسماعیل حاکمی، تهران ۱۳۶۷ ش)

شعر جامی دارای الفاظ و عبارات محکم است و در سخنش غث و سمین‌های معاصران او دیده نمی‌شود. (همان ص 11-12))

وی هم به عربی هم به فارسی اثر آفریده اما بیش‌تر تأملات او در زمینه‌های ادبی به فارسی است. (نجیب مایل هروی، جامی، ج۱، ص۱۳۲، تهران (۲۵) ۱۳۷۷ ش)

علت اشتهار جامی در عرصه ادبیات، بیش از هنر شاعری، دانش و مقام او بوده است.

مضمون اشعار او‌ همان مضامین اشعار کهن است، به ویژه در قصاید و غزلیات غالباً از انوری، امیرخسرو، سلمان ساوجی و حافظ تقلید کرده است.

بیان جامی به لحاظ روشنی و سادگی در مقایسه با آثار مغلق و تصنعی قرن نهم، شایان توجه است.

او توانست آثارش را با سلیقه و ذوق زمان خود هماهنگ سازد، هر چند توجه به صناعت ادبی و اصرار در اطناب، شعر او را غالباً ملال آور کرده است.

آثار عرفانی جامی عبارت‌اند از:

1 - نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص در شرح نقش الفصوص ابن عربی .

2 -  لوایح، که رساله‌ای است در بیان معارف و معانی عرفان .

3 -  لوامع (نام کامل آن: لوامع انوارالکشف والشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود) در شرح الفاظ و عبارات و کشف رموز و اشارات قصیده میمیه خمریه ابن فارض و در بیان حالات ارباب عرفان و اصحاب ذوق . (عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۱۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش)

4 - شرح قصیده تائیه ابن فارض، که جامی بنا بر اظهار خود، با استفاده از شروح عربی و فارسی آن را به فارسی شرح و در قالب رباعی عرضه کرده است. (علی اصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی، ج۱، ص۲۰۴، تهران ۱۳۶۳ ش)

5 - رساله نائیه یا شرح بیتین مثنوی، به نثر و نظم، در بیان معنای نی و حکایت شکایت وی در مثنوی معنوی . (همان)

6 -  شرح این بیت امیرخسرو دهلوی: «زدریای شهادت چون نهنگ لا برآرد سر/ تیمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش.»

7 - سخنان خواجه پارسا یا الحاشیه القدسیّه که شرح سخنان فارسی و عربی خواجه محمد پارساست.

8 -  اشعَّه اللَّمعات، که شرحِ فارسی لمعات عراقی است. (همان صص 177و 179|)

9 -  رساله شرایط ذکر در شرح یک رباعی عرفانی به زبان فارسی. (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۸۰، تهران ۱۳۷۸ ش)

10 -  رساله تحقیق مذهب صوفی که به الدره الفاخره هم مشهور است و در آن در باره مذاهب صوفیان، متکلمان و حکیمان بحث شده است . (عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، ج۱، ص۲۴ ـ ۲۵، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ش)

11 -  رساله فی الوجود که رساله‌ای است کوچک به زبان عربی در شرح معنای فلسفی و عرفانی وجود.

12 -  شرح مفتاح الغیبِ صدرالدین قونیوی.

13 - رساله سؤال و جواب هندوستان در پاسخ به برخی سؤالهای علمای هند در مسائل عرفانی. (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۸۲، تهران ۱۳۷۸ ش)

14 -  نقدالنصوص فی شرح الفصوص در شرح فصوص الحکم ابن عربی به زبان عربی. (علی اصغر حکمت، جامی: متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی، ج۱، ص۱۶۹، تهران ۱۳۶۳ ش)

15- نفحات الانس مِن حضرات القُدْس، به فارسی که بین ماه‌های محرّم و شعبان ۸۸۳، به خواهش امیرعلیشیر نوائی تألیف شده و در آن شرح زندگی عارفان و اولیا و نیز شاعرانی که در زمره عارفان به شمار می‌آیند آمده است. (عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۱۶، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش)

16 -  مناقب شیخ الاسلام خواجه عبداللّه انصاری که آربری انتساب آن را به جامی اثبات و آن را تصحیح و چاپ کرده است.

جامی در نجوم ، موسیقی ، شعر‌شناسی، زندگینامه نویسی، دبیری و موضوعات دیگر نیز آثاری دارد.

 آثار کلامی و حدیثی

او همچنین مباحث کلامی و حدیثی و قرآنی را از منظر تصوف و عرفان تحلیل کرده و در آن باب نکته‌های فراوانی گفته است . از زمره این آثار است:

1 -  شواهد النبوه لتقویه یقین اهل الفتوه، رساله‌ای در اثبات نبوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم و شرح سیره آن حضرت.

2 -  اعتقادنامه یا عقاید که مثنوی کوتاهی است در باب اصول عقاید اسلامی با مشرب عرفانی، که با بیان وحدت وجود آغاز می‌شود و با ذکر درجات بهشت تمام می‌گردد.

3 -  چهل حدیث یا اربعین، حاوی چهل حدیث از پیامبر اکرم همراه با ترجمه آن.

4 -  رساله مناسک حج و عمره، که مشهور به رساله صغیر حج است و برای صوفیان عصر به زبان فارسی و عربی نوشته شده است.

5 -  رساله کبیر مناسک حج که در آن بر وفق چهار مذهب اهل سنّت ، مناسک حج شرح و تفسیر شده است، اصل رساله امروزه در دست نیست . (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲، تهران ۱۳۷۸ ش)

6 - رساله تهلیلیه در شرح لااله الااللّه. (عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، ج۱، ص۱۹، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ش)

یکی از مهم‌ترین آثار منظوم جامی، دیوان غزلیات وقصاید اوست.

وی بیش از پنجاه سال به سرودن شعر غنایی پرداخت و این نوع اشعار خویش را در سه دیوان، البته نه در زمانی واحد، گرد آورد و آن‌ها را به ترتیب مراحل زندگی خود، فاتحه الشباب (آغاز جوانی)، واسطه العقد (مهره میانی گردن بند = جوانی) و خاتمه الحیات (فرجام زندگی) نامید.

این نام گذاری، در واقع با خواهش امیرعلیشیر نوائی به پیروی از دیوان‌های جداگانه امیرخسرو دهلوی صورت گرفته است.

دیوان اول، اشعار وی را تا ۶۵ سالگی، دیوان دوم، شعرهای ۶۶ تا ۷۵ سالگی و دیوان سوم، شعرهای سه سال آخر عمرش را در بر دارد. (اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۳۱۶ـ ۳۲۸، تهران ۱۳۷۸ ش)

در این دیوان‌ها، بر خلاف شیوه متداول روزگار او، اشعار مدحی وجود ندارد. (همان صص 193 و 205 و 207 و 316 و 317)

غالب این اشعار از عرفانی تکامل یافته خالی است و خواننده با شاعری مُفْلِق یا رندی عالم سوز مواجه نیست.

در میان غزل‌های او کمتر غزل اجتماعی یا مطلبی که نمودار حقیقت اندیشه و بیان تجربه مستقیم شاعر از جهان و انسان باشد، می‌توان یافت(م.ا.بخیرنیا، سیری در شعر جامی، ص ۱۰،تهران ۱۳۵۲ ش).

جامی در قصیده گونه‌های کوتاهش (بین هشت تا پانزده بیت)، به وصف برخی حوادث عصر، توحید حق، نعت پیامبر و اولیا ، مناجات ، مباحث عرفانی، حکمت و موعظه پرداخته است. برخی از آن‌ها هم جواب نامه هستند.

از جمله قصیده‌های اوست: «شرح ضعف پیری و عیب شیب» که به «قصیده شیبیه» مشهور است، و «رَشْح بال به شرح حال» که در آن جامی به شرح زندگی خود پرداخته است.

جامی در قطعه‌ها بیش‌تر به پند و اندرز پرداخته و در بعضی قطعه‌ها حوادث زندگی را با ظرافت و لطف بیان کرده است.

بعضی قطعه‌های او نیز خصوصیت حسب حالی دارد و تاریخ واقعه‌های مهم زندگی هنری شاعر را در بر گرفته است( اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی، ج۱، ص۳۳۰، تهران ۱۳۷۸ ش)

مضمون رباعیات او بیش‌تر عاشقانه و عارفانه است.

بعضی رباعیهای او نیز به پند و اندرز، حسب حال، و شِکوِه و ظرافت اختصاص یافته‌اند.

انتقادهای اجتماعی و فردی، مذمت یا هجو، وصف حال و علایق باطنی و نظایر آن نیز در رباعیات او دیده می‌شود. (همان صص 11-12)

دیگر اثر مهم جامی، بهارستان است که آن را به تقلید از گلستان سعدی در هشت روضه نگاشته است.

برخی آثار و اشعار او به زبان‌های دیگر، از جمله ترکی و انگلیسی، ترجمه و اشعار و افکار او تحلیل شده است.(همان صص 36-27)

منابع :

·        یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

     ·        دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جامی»، شماره۴۴۱۰