شرح حال نویسان تاریخ ولادت میر سید علی همدانی را روز دوشنبه ۱۲ رجب سال ۷۱۴ هـ. ق. ذکر کردهاند و از آنجا که ماده تاریخ را در تاریخ تولدش آوردهاند، آشکار میشود که این تاریخ درست است زیرا به حساب ابجد برابر است با شماره ۷۱۴، که همان تاریخ تولد مذکور است.
نقل شده است: در شب تولد میر سید علی، برای نظام الدین یحیی الغوری خراسانی (متوفای ۷۵۲ هـ. ق.) اتفاق جالبی رخ داده است او خضر و الیاس را در عالم رؤیا مشاهده نمود، در حالی که جامههای زیبایی در دست داشته و به سوی منزل سید شهاب الدین همدانی ، پدر میر سید علی میروند و یادآور گردیدهاند: امشب در آن مکان پسری دیده به جهان گشوده که مقامی بسیار عالی به دست خواهد آورد و این جامهها را به عنوان تبریک برایش میبریم.
زادگاه میر سید علی، همدان است و در آن شکی نیست. خود او هم در برخی مکتوبات، خویش را همدانی نامیده است. شیخ یعقوب صرفی گفته است:
آن همدان مولد و ختلان وطن شیوه او طی زمین و زمن
سید علی در دو بیت شعر، خویشتن را این گونه معرفی کرده است:
پرسید عزیزی که اهل کجایی گفتم: به ولایت علی کز همدانم
نی زان همدانم که ندانند علی را من زان همدانم که علی را همه دانم
امیر سید محمد نوربخش در «صحیفه الاولیا» وی را الوندی المولد میداند:
دگر شیخ شیخم که او سید است علی نام و الوندی المولد است
سید محمد نوربخش شاگرد خواجه اسحاق علیشاهی ختلانی بوده که او در مکتب سید علی همدانی تربیت شده است، از این جهت میگوید: شیخ شیخم یعنی استاد استادم.
و این کلمات مجازا برای همدان آورده شده است زیرا این شهر در دامنه کوه الوند واقع شده است. (احوال و آثار و اشعار میر سید علی همدانی، دکتر محمد ریاض، ص۶ و ۷)
صاحب رساله مستورات، از قول شیخ سعید حبشی گفته است: وی در رؤیایی دیده که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: بعد از هجرت من ـ هفتصد و سیزده یا چهارده سال ـ در سرزمین عراق ، عجم، در شهر همدان آن ستاره (سید علی)، طلوع خواهد نمود، تولد سید علی هنگامی روی داد که سلطان محمد خدابنده (اولجایتو)، هشتمین پادشاه از سلاطین مغول ایلخانی، بر بخشهایی از ایران فرمان روایی مینمود و در آن زمان جمال الدین آق قوش (آغوش) حاکم سابق تریپولی بر نواحی شمال غرب و غرب ایران حکومت میکرد. (مروج اسلام در ایران صغیر، دکتر پرویز اذکایی، ص۱۳)
تذکره نویسان اتفاق دارند که نام همدانی، علی است و همین اسم هم در آثارش ذکر گردیده و در سرودهها گاهی این نام را تخلص کرده است. البته در اکثر اشعار، تخلص او «علایی» است. القاب معروف او امیر کبیر، علی ثانی و شاه همدان است و بیشتر به میر (امیر) سید علی همدانی شهرت دارد. شاید بدین مناسبت که پدرش حاکم همدان بوده و او را امیر گفتهاند که مخفف آن میر است و بنا بر مقام شامخ و ممتازش، بعدها امیر کبیر نامیده شده است. البته معمولا برای رعایت احترام، سادات را، میر، امیر و میرزا (میر زاده) هم میگویند. دومین لقبش علی ثانی است. میگویند سید علی همدانی در یکی از مسافرتهای خود، با شیخ سعید یا ابوسعید حبشی ملاقاتی داشته و او در رؤیایی صادقه، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را زیارت نموده و در آن خواب مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به شیخ بشارت دادهاند که به زودی ملاقاتی با علی همدانی خواهد داشت. از روزی که مریدانش کیفیت رؤیای شیخ حبشی را شنیدند، او را به لقب علی ثانی ملقب کردهاند.
پدر سید علی، امیر شهاب الدین حسن بن سید محمد همدانی، از بزرگان این سامان و یا به گفته خود سید علی: «حاکم بود در همدان و ملتفت به سلاطین و اخوان». طبق برخی مآخذ، سید شهاب الدین، حاکم بلامنازع همدان نبوده و شاید معاون حاکم یا صاحب مرتبهای بلند بوده است. در تاریخ اولجایتو نوشته ابوالقاسم عبدالله بن علی بن محمد کاشانی، نام بیست و چهار نفر از حاکمان دوران این حاکم مغولی ذکر شده ولی نام پدر سید علی در میان آنها نیست. همین طور نامش در دوره فرمان روایی غازان خان یا سلطان ابوسعید ایلخانی نیز مذکور نیست. چنین به نظر میآید که سید شهاب الدین، مرد مقتدری بوده و در دربار امیران و فرمان روایان صاحب نفوذ بوده و با آنان ارتباط داشته است. آنچه به واقعیت نزدیک مینماید این است که به ظن قوی پدر وی رئیس همدان یا کدخدای آنجا بوده، نه حاکم، نظیر همان ریاست دیرینه خاندان کهن در همدان. البته علویان همدان، که ریاست این شهر را از قرن چهارم تا هفتم به صورت موروثی در اختیار داشتند، از سادات حسنی بودهاند، ولی سید شهاب الدین از سلسله سادات حسینی است، مگر آن که قائل به انتقال ریاست از آن شاخه علوی به این طایفه در فاصله درست یک قرن یعنی از سال ۶۲۰ تا ۷۲۰ هـ. ق. شویم که البته اگر چه مدارک مستندی در تایید آن وجود ندارد ولی بعید نیست. (روضات الجنان و جنات الجنان، حافظ کربلایی، ج۲، ص۲۵۱)
دکتر ذبیح الله صفا مینویسد: پدرش از حکام وقت و در دستگاههای دیوانی صاحب مقام بود ولی سید علی عمر خود را صرف تحقیق در حقایق کرد و نزد عدهای از مشایخ بزرگ به مجاهده و مطالعه پرداخت. (اریخ ادبیات در ایران، دکتر ذبیح الله صفا، ج۳، بخش ۲، ص۱۲۹۷)
خود سید علی هم میگوید: در امور والد التفات نمیکردم. یعنی با فعالیتهای وی در امر حکومت کاری نداشتم، در برخی نوشتهها تصریح شده است، خاندان او از سال ۵۰۰ هجری جزء اعیان و از ارکان دولت به شمار میآمدهاند. (مجله آموزش و پرورش، سال ۱۳۱۸، شماره ۲)
در هر حال اگر چه سید شهاب الدین اقتدار سیاسی اجتماعی داشته و در دستگاه حکومت تاثیرگذار بوده از اوضاع زندگی محرومان و بینوایان غافل نبوده و رسیدگی به امور آنان در راس برنامه هایش قرار داشته است. همچنین وی اهل فضل را تکریم مینموده و این گروه علمی را مورد توجه قرار میداده است. (شرح مرادات حافظ از میرسید علی همدانی، مقدمه ایرجگل سرخی، ص۷) این سید عالی مقام چندین خدمه و غلام در اختیار داشت و در مواقعی آنان را به امرا میبخشید. در «خلاصه المناقب» آمده است: روزی حضرت سیادت در اثنای سفر با چند سوار مواجه شد. یکی از آنان فرود آمد و مراتب احترام را به جای آورد و بسیار گریست، سید علی پرسید که او کیست؟ گفت یکی از خادمان امیر شهاب الدین و در اختیار فلان امیر هستم.
نسبت سید علی همدانی از سوی پدر با هفده واسطه به حضرت علی علیهالسّلام میرسد. (سید علی فرزند سید شهاب الدین، فرزند محمد، فرزند یوسف، فرزند محمد، فرزند محمد، فرزند جعفر، فرزند عبدالله، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند حسن، فرزند حسین، فرزند امام زین العابدین ، فرزند امام حسین ، فرزند امام علی علیهمالسّلام ) (اعیان الشیعة، سید محسن امین، ج۸، ص۱۰) بدین صورت خاندانش از سادات حسینی هستنداما مشخص نیست نیاکان او از چه زمانی و چگونه همدان را به عنوان وطن اختیار نمودهاند. مادرش، سیده فاطمه نام داشته و به قول سید علی همدانی، با هفده واسطه از طریق مادر به جناب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میپیوندد. (روضات الجنان و جنات الجنان، ج۲، ص۲۵۱)
از آنجا که وی در شیوه زندگی و نیز مشی عرفانی به خاندان عصمت تاسی مینمود، برخی نویسندگان او را صاحب انساب ثلاثه نامیدهاند. از نامه علاء الدوله سمنانی (متوفای ۷۳۶ هـ. ق.) که به شاگرد خود مولانا تاج الدین کرکهری همدانی نوشته، این موضوع روشن میگرددزیرا شیخ سمنانی در این مکتوب یادآور شده است:
«دوستی مردم، اهل بیت را بعضی تقلیدی باشد، بعضی نسبت صلبی، بعضی نسبت قلبی، بعضی نسبت حقی و این ] مرد [ را من حیث التحقیق نسبت صلبیه، قلبیه و حقیه است و الحمدلله علی ذلک و از همه خوشتر آن است که این معنا از چشم خلق مخفی است و ظن مردم بر من، بر خلاف این است. (روضات الجنان و جنات الجنان، ج۱، ص۳۴۳)
پدر و مادر سید علی، به منظور پرورش فرزند خود و رشد و شکوفایی او، امکاناتی فراهم آوردند، تا او بر حسب استعداد ذاتی، شوق درونی و لیاقتهایی که دارد، در مسیر فضیلت گام بردارد. از آنجا که پدرش مشغول امور دیوانی و حکومتی بوده، همان گونه که از نوشته خود سید علی برمی آید، مادرش سیده فاطمه و دایی اش علاءالدوله در تربیت سعی بسیار نمودهاند و در اثر تلاش این دو نفر، وی به درجات بلند معنوی و عرفانی رسیده است. سید در سنین کودکی و نوجوانی اوقات خود را غالبا در نوشتن، مطالعه و تحصیل علوم، صرف مینمود و به بازیهای کودکانه رغبتی نداشت و از لهو لعب و امور بیهوده بیزاری میجست. وی تحصیلات مقدماتی را با راهنمایی دایی خود علاءالدوله ادامه داد. او نخست قرآن مجید را به حافظه سپرد و بعد علوم متداول را از وی آموخت. علاء الدوله در تعلیم و تربیت او با محبت و اهتمام وافر کوشید. تبحر سید در علوم اسلامی محصول تلاشهای این مربی دلسوز و فرزانه است. (شرح احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۱۲)
نورالدین جعفر بدخشی که از جانشینان سید علی همدانی است، در اثر معروف خود «خلاصه المناقب» به نقل از سید علی نوشته است: داییای داشتم که ملقب به سید علاءالدین و از اولیاءالله بود. به واسطه تربیت او در خردسالی قرآن را حفظ نمودم. او مرا نزد یک عالم متقی به شاگردی سپردتا من از او علم بیاموزم. زمانی که به دوازده سالگی رسیدم و در حالت آن استاد متقی دقت کردم، دیدم که به عبادتگاهی میرود و در صبح و شام سر میجنباند. پرسیدم چه حال است؟ پاسخ داد: ذکر میگویم. من از وی ملتمسانه خواستم که به من آن اذکار را تعلیم دهد، او هم اجابت نمود. بعد از سه روزی که در ذکر گویی راه وی را پی گرفتم به من حالتی ویژه دست داد، در این حال معنوی جمال جهان آرای حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را مشاهده کردم که بر فرازی ایستادهاند چون خواستم به آن جایگاه بروم فرمود: ای فرزند، تو نمیتوانی در این حال به چنین معرفتی نائل گردی و استادانی لازم داری تا تو را به چنین توفیق و سعادتی برسانند. (مقدمه کتاب مکارم الاذواق، ص۱۵_ ۱۶)
برخی تصور نمودهاند این علاءالدوله، همان شیخ علاءالدوله سمنانی است. حال آن که چنین نیست و در منابعی که به شرح حال وی پرداختهاند برای او خویشاوندی ذکر نشده است و نیز دایی سید، از سادات و اهل همدان بوده در حالی که علاءالدوله شیخ بوده است. (مروج اسلام در ایران صغیر، ص۱۶)
سید علی همدانی میگوید:
چهارصد تن از اولیا را در یک مجلس در خردسالی دریافتهام و سبب اجتماع ایشان این بود که پادشاه دیار ما علاقه مند شد بزرگان عراق و خراسان را ملاقات کند بنابراین با وزرای نیک رای مشورت کرد. وزرا گفتند مصلحت نیست بدون علت، بزرگان دین را دعوت کنید میتوانید ابتدا مدرسهای بنا کنید و بعد از اتمام آن بنا از آنان دعوت نمایید. پادشاه ازاین سخن خشنود شد. وی دستور داد که آن مدرسه را بسازند و هنگامی که پدر و دایی من نیز در این جلسه حاضر شدند، مرا نیز با خود بردند. در این مجمع بزرگان، پدرم امیر شهاب الدین دست مرا گرفت و از هر یک از عالمان حاضر در جلسه خواهش کرد برایم حدیثی نقل کنند تا به عنوان تبرک، به آن احادیث گوش کنم. اول شیخ علاءالدوله سمنانی برایم حدیث خواند و آخرین نفر خواجه قطب الدین یحیی نیشابوری بود، پس چهارصد حدیث از آن بزرگواران به من رسید. (روضات الجنان، ج۲، ص۲۵۱_ ۲۵۲)
سید علی همدانی در رساله «اوراد فتحیه» اشاره کرده است، محتوای آن احادیث ، روایات و ادعیه است که چهارصد تن از بزرگان برایش نوشته اندولی کجا؟ خودش جواب میدهد:
در محلی که سلطان محمد خدابنده علیه الرحمه اکابر خراسان و عراق را جمع ساخته بود.
پس این ملاقات در عالم کشف و شهود روی داده و زمانی صورت گرفت که سید، طریق سلوک را طی نموده و به امر استادش در سیر و سفر بوده است، یعنی حدود سال ۷۳۲ هـ. ق. که تقریبا ۲۰ تا ۲۱ سال داشته است. در همین زمان ۳۴ تن از بزرگان عارفان به او اجازه ارشاد دادهاند. (احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۱۰)
مربی سید علی در خردسالی، دایی اش سید علاءالدین بوده است. همچنین عالمی متقی اما گمنام با راهنمایی دایی وی در دوازده سالگی به سید علی همدانی مقدمات معارف عرفانی را تعلیم میداده است. همدانی از محضر استادان بسیاری بهره برد که عبارتند از :
شیخ شرف الدین ابوالمعالی محمود بن عبدالله مزدقانی رازی ۷۶۱-۶۹۸ هـ. ق. منسوب به مزدقان ـ شهری است بین همدان، ساوه ـ سر راه همدان به ساوه. وی از طریق علاءالدوله سمنانی به روش عرفانی نجم الدین کبری پیوستگی پیدا میکند.
شیخ تقی الدین ابوالبرکات اخی علی دوستی سمنانی از اصحاب خاص علاءالدوله سمنانی است. در منابعی که مورد دسترسی بود به تاریخ تولد و زمان رحلت او اشارهای نشده است. شیخ علاءالدوله در حق او التفات و محبت وافر داشت و خطاب به عبدالغفور ابهری که گاهی به ملاقات علی دوستی میآمد گفت: او انسانی است که غمی از دلم بردارد و بر او اعتماد دارم، اطمینان یافتم که طالبان معرفت را سرگردان نمیکند. زمان مسافرت سید علی همدانی به سمنان و شاگردی خدمت اخی علی پس از سال ۷۳۶ هـ. ق. بوده اما مشخص نیست چه مدتی در این ناحیه به سر برده و به همدان مراجعت نموده است. سید علی همدانی در معرفی این عارف ستوده خصال میگوید: در مدت استفاده از محضرش مشاهده میکردم وقتی از درس و بحث فارغ میگردید، به اموری که مصلحت دینی یا مصالح مردم در آن نهفته بود اشتغال میورزید. صفت ایثار از ملکات روحی او بود، هر سال محصولاتی به دست خود کشت و برداشت مینمود و با دست خویش بین مردم توزیع مینمود. روزی که سید علی همدانی برای خداحافظی از اخی دوستی نزد او رفت، مشاهده کرد آن عارف وارسته سر بر زانو نهاده، ودیعه جان به قابض ارواح سپرده بنابراین استرجاع گویان از آنجا بیرون میآید و این خبر جانسوز را به دیگر شاگردان میگوید. آنان رسم ارادت به جای آورده و به تجهیز و تکفین اهتمام میورزند و شیخ را در محلهای از سمنان دفن مینمایند. سید علی همدانی پس از این که با فقدان چنین مربی دلسوزی مواجه میگردد، بار دیگر به محضر شیخ محمود مزدقانی میرود. شیخ مذکور حضرت میر را به سیاحت امر میکند و خود در همدان بوده تا آن که به سال ۷۶۱ هـ. ق. در سن ۶۱ سالگی به جوار رحمت ایزدی میپیوندد. (روضات الجنان و جنات الجنان، ج۲، ص۲۷۶-۲۷۷)
وی متولد (۶۹۵ هـ. ق.) از محدثان و عارفان است. سید علی همدانی نزدش حدیث خوانده و از وی اجازه روایت دریافت نموده است. این شخصیت بزرگوار از اصحاب شمس الدین محمد بن جمال خراسانی است که در سال ۷۸۸ هـ. ق. دار فانی را وداع گفت و در یکی از آبادیهای اسفراین به خاک سپرده شد.
تذکره نویسان نامش را ابوالمکارم رکن الدین علاءالدوله احمد بن محمد بیابانکی سمنانی نوشتهاند، در ذیحجه سال (۶۵۹ هـ. ق.) در سمنان دیده به جهان گشود. پدرش از سوی ارغون شاه مغول (۶۹۰-۶۸۳ هـ. ق.) ، حاکم عراق عجم و عمویش وزیر او بود. علاءالدوله در پانزده سالگی در پی یک الهام، به سوی حکمت و عرفان روی آورد و به همین دلیل خدمت در حکومت را ترک نمود و از سمنان به بغداد رفت و در درس نورالدین عبدالرحمن اسفراینی متوفای ۷۱۷ هـ. ق. حاضر گردید. کوشش درباریان و رجال ارغون شاه برای بازگشت وی به دربار مغولی بی فایده بود. او پس از زیارت اماکن مقدس مکه و مدینه ، مدرسهای در سمنان بنا کرد. علاءالدوله پیشگام مخالفت با نظریه وحدت وجود ابن عربی بود و کتابهایی در مورد نظریه خودش، که «وحدت الشهود» نام داشت نگاشت. جذبه حالات معنوی در رفتار و حالات او اثر گذاشت واز این جهت دارایی خویش را بین مستمندان تقسیم نمود و به عبادت و تزکیه پرداخت. وی مکرر میگفت: ای کاش ترک ملازمت سلطان را نمیکردم و با نفوذ در تشکیلات حکومتی از رنج دیدگان و مظلومان دفاع مینمودم. نفوذ معنوی او در دورانی که به عرفان روی آورد، در حدی بود که امیرالامرای سلطان، ابوسعید یعنی امیر چوپانبه او التجا کرد و او در باب وی نزد سلطان وساطت نمود، زیرا سعایت دشمنان روابط ابوسعید و این فرد را تیره ساخته بود. علاءالدوله سمنانی به حفظ شریعت پای بندی تمام داشت. این عارف متشرع در تربیت و تعلیم میر سید علی همدانی نقش مؤثری را ایفا نمود. قبل از فوت علاءالدوله سمنانی، وی و سید محمد اشرف جهانگیر سمنانی، محل اقامت استاد خویش را که صوفی آباد سمنان بود ترک کردند و عازم هند شدند. (شیعه در هند، سید عباس اطهر رضوی، ج۱، ص۲۶۱_ ۲۶۴)
علاءالدوله سمنانی در ۲۲ رجب ۷۳۶ هـ. ق. درگذشت، مزارش در سمنان یکی از اماکن زیارتی این شهر است شیخ علاءالدوله سمنانی از طرف مادر با نوزده واسطه به حضرت علی علیهالسّلام منسوب است. (الفصول الفخریة فی اصول البریة، سید جمال الدین احمد بن عنبه حسنی، ص۲۰۱)
خواجه قطب الدین یحیی جامی نیشابوریوی از اصحاب علاءالدوله سمنانی، شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ شرف الدین درگزینی است. سید علی همدانی در مجمع عالمانی که بدان اشاره کردیم، از احادیث وی بهره برده است. وی به تاریخ ۲۲ جمادی الثانی سال ۷۴۰ هـ. ق. به سرای باقی شتافت و در فیروزآباد هرات دفن گردید.( مروج اسلام در ایران صغیر، ص۵۵)
وی از بزرگان اهل حدیث و عرفان است و با شیخ علاءالدوله سمنانی مانوس بوده است. این عالم محدث از مشایخ سید علی همدانی بوده است. (همان)
نظام الدین یحیی غوری خراسانی سید برای ملاقات با او، به تبریز رفت و در محضر وی به شاگردی پرداخت و از او اجازه شفاهی و کتبی دریافت نمود. این عالم بزرگوار در محله سرخاب تبریز مدفون است.
شیخ رکن الدین سعید حبشیوی از عارفانی است که سید با او ملاقات داشته و از وی استفاده نموده است. بنا به نقل حیدر بدخشی در کتاب «منقبه الجواهر» این مرد عارف در رؤیایی صادق از آینده درخشان و نیز درجات معنوی سید علی همدانی از تولد رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آگاهی پیدا کرده است. (روضات الجنات، ج۲، ص۱۷۱)
تعدد مراکز دینی و فرهنگی، گسترش گرایشهای عرفانی و سفرهای گوناگون سید علی همدانی موجب گردیده است که وی با بسیاری از شخصیتهای علمی و بزرگان، دیدار اگر چه کوتاه داشته باشد. اگر چه خود سید ادعا میکند هزار و چهارصد نفر از علما و اولیاء را دریافتهام، حافظ کربلایی هم مینویسد گردش میر سید علی به نقاط گوناگون گیتی، موجب گردید که تعداد قابل توجهی از اهل سیر و سلوک و دانشوران را دریابد که از میان خیل کثیری از این مشاهیر، سی و چهار نفرشان برای آن عارف عالی مقام اجازه کتبی و شفاهی صادر نموده و به وی اجازه دادهاند در تربیت طالبان حکمت و معارف معنوی بکوشد. برخی از این افراد عبارتند از:
شیخ صفی الدین اردبیلی ۶۵۰ـ۷۳۵ هـ. ق. وی همان عارف مشهوری است که سلسله صفوی، خود را به او منسوب نمودهاند. این زاهد وارسته علاوه بر زعامت معنوی در نواحی شمال غربی، در جهت جلب محبت مردم و رهانیدن آنان از ستم حاکمان و ایجاد امنیت برای افراد جامعه اهتمام داشت.
عبدالغفور ابهری که هر سال به دیدن علاءالدوله سمنانی و جانشین او، اخی علی دوستی، به سمنان میآمده و در این برخوردها، سید ملاقاتهایی با وی داشته است.
سید حسین اخلاطی ، از ناحیه اخلاط واقع در شمال غربی دریاچه وان است. هنگامی که سید به تبریز رفت در جوار مزار سراج الدین اخلاطی متوفای ۷۲۵ هـ. ق. در محله «ویجویه»، مدتی با وی به سر برده است.
شیخ محمد تمیمی ، از شیوخی است که سید با وی ملاقاتی انتقادآمیز داشته است، چنان که میگفته است: هیچ احدی کار را بر هم نزد الا جوان سید سیاحی غیور که همچون او عارف و سالکی ندیدم.
حاجی صفی بدخشیوی با سید علی همدانی انس داشته و از مجلسی که سید در آن با جماعتی برخورد داشته یاد کرده است. شرح این برخورد بدین صورت است که وقتی وی گروهی ریش تراشیده را دید، از میر سید علی پرسید: آیا این جماعت حجتی به این کار دارند. سید، جواب داد کارشان مفید و معتبر نخواهد بود زیرا چون علم شریعت نداشتند، تا تبدیل و بر وفق شرع کنند، بنابراین در بدعت افتادند. بعضی ریش خود را تراشیدند و برخی بزوت و ابرو را به آن ختم کردند، جهال دیگر نیز آن بدعتها را شعار خود ساختند.( روضات الجنان، ج۲، ص۱۶۵_ ۲۵۶)
شاه نعمت الله ولی کرمانی ۷۳۰-۸۲۷ هـ. ق. امیر تیمور گورکانی از نفوذ و اقتدار شخصیت وی هراسناک گردید زیرا شاه نعمت الله توانسته بود بسیاری از مغولان را به سوی خویش متمایل نماید لذا برایش پیغام فرستاد که دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. ناچار این عارف زاهد پس از تغییر مکانهای پیاپی بر اثر شورشها، سرانجام در ماهان کرمان اقامت گزید. سید در آخرین سفر حج خود، در یزد به ملاقات او رفته است. نقل کردهاند وقتی شاه نعمت الله شنید که میر سید علی آمده است دوران کسالت را طی مینمود، با این وجود شخصی را به خدمت سید فرستاد، در حالی که دستار خویش را به وی داده بود. التماس نموده که میر سید علی پاپوش خود بفرستد که ایشان سر پیچ خود کند و دستار او را بر پای خویش بپیچد، سید علی پس از فروتنی بسیار و اظهار عطوفت فراوان به خواسته شاه نعمت الله عمل نمود. (همان)
محمد بن مکی عاملی (شهید اول)وی از عالمان بزرگ شیعه است که در دمشق به تدریس اشتغال داشت. این عالم فرزانه در ترویج تشیع همت گماشت، و با سربداران در ارتباط بود. کتاب « اللمعه الدمشقیه » که در مورد فقه شیعه به نگارش درآمده، از آثار اوست. وی در سال ۷۸۶ هـ. ق. به شهادت رسیده است.
لالا عارفه متولد ۷۳۶ هـ. ق.وی بانویی عارف بود که در کشمیر با سید به مباحثه در مقولههای فلسفی و کلامی پرداخت و تسلیم بحثهای میر سید علی همدانی گردید، دیوان شعری دارد که عالیترین سروده آن درباره دیدار وی با سید علی همدانی است. (مروج اسلام در ایران صغیر، ص۵۸)
به سبب وجود حکومتهای متعدد و امارات متفرق، میر سید علی همدانی با بسیاری از ملوک و امیران، معاصر بوده و با آنان ملاقات داشته و تذکراتی ارشادی به عدهای از حاکمان داده است. (تاریخ مفصل ایران، عباس اقبال آشتیانی، ص۶۰۱)
سید علی همدانی در ایران ، آسیای مرکزی و جنوبی شاگردان و پیروان متعددی داشته که متاسفانه، از برخی، جز اسامی آنان، چیزی به دست نیامده است. در ذیل به معرفی اجمالی عدهای از تربیت یافتگان مکتب او میپردازیم:
نورالدین فاضلترین و برجستهترین مریدان سید علی همدانی است. هنگامی که سید در ختلان، به سر میبرد. نورالدین جعفر ضمن استفاده از محضر علمی و عرفانی او، از اخلاق و رفتار استادش، مطالبی فراهم نمود و آن را با عنوان «خلاصه المناقب» به رشته تحریر درآورد. او در این اثر ضمن ذکر احوال و اوصاف به نقل برخی سخنان و آثار سید مبادرت نموده است. نورالدین در خصوص چگونگی آشنایی خود با آن عارف وارسته میگوید: در سال ۷۷۳ هـ. ق. به ختلان و به قریه علیشاه رفتم و در آن مکان اقامت نمودم. سال بعد که سید به این آبادی آمد و در منزل اخی حاجی اقامت نمود، با او آشنا شدم. پس از چند روز، سید با چند نفر دیگر به حجره این جانب آمدند و من سؤالاتی کردم که ایشان با معانی لطیف و عبارات شریف، مطالبی بیان کرد به طوری که در اعماق دلم جای گرفت و مجذوب حالاتش شدم. آنگاه پس از زیارت و نماز در گنبد علیشاه باز به حجره این حقیر آمدند. بدخشی میگوید:
در ایام مصاحبت پرفایده با سید، هر چه در خاطرم میآمد، برایم آشکار مینمود و اگر مصلحت اظهار نبود، به اشارت یا بشارت مرا آگاه میکرد. بدخشی مخاطب برخی از نامههای سید هم هست و در یکی از این نوشتهها، سید، که ظاهرا در فن طبابت هم مهارت داشته، به وی توصیه معالجه بیماری اش را نموده است. (روضات الجنان، ج۱، ص۷۱ و 158 و 252)
صاحب «مستورات» مینویسد سید علی همدانی، جعفر بدخشی را بسیار دوست داشت و خود جعفر نیز این موضوع را تایید میکند. او با نشان دادن استعداد درخشان خود، تحمل زحمات و امتحانهای متعدد، در زمره مریدان سید علی همدانی پذیرفته شده است. محل تولد وی «رستاق بازار» در غرب بدخشان است ولی او تا سال ۷۷۳ هـ. ق. به ختلان نقل مکان کرده و غالبا در این ناحیه، اوقات خویش را سپری مینمودتا این که در ۱۶ رمضان ۷۹۷ هـ. ق. در ۵۷ سالگی دار فانی را وداع گفته است. (احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۸۱_ ۸۲)
وی از خاندان علیشاهیان ختلان است که صاحب نفوذ و اعتبار بودهاند. او چنان تربیت یافت که در ردیف اول پیروان سید علی همدانی قرار گرفت و به افتخار دامادی سید نیز نائل گردید. او در بسیاری از سفرها ملازم سید علی بوداز جمله در سفر سوم سید علی همدانی به حج، وی را همراهی نموده است. خواجه اسحاق متجاوز از پنجاه سال، در مقام ارشاد و تربیت جمعی کثیر مشغول بوده و دو سید دانشمند متبحر یکی میر سید عبدالله برزش آبادی و دیگری میر سید محمد نوربخش، پیرو وی شدهاند. در قیامی که نوربخش ترتیب داد، لشکریان شاهرخ میرزا تیموری به دستور شاه تصمیم میگیرند آن را سرکوب سازند. در این ماجرا، عدهای، به خصوص دو پسر خواجه اسحاق کشته میشوند. برخی که ملازم شاهرخ بودهاند و با خواجه اسحاق کینه کهنه داشتهاند میگویند سید محمد نوربخش مقصر نیست و همه این نقشهها را خواجه اسحاق طراحی کرده است، پس او را دستگیر میسازند و به بهانهای واهی حکم قتلش را صادر میکنند و در رمضان سال ۸۲۸ هـ. ق. در بلخ در سن ۹۶ سالگی به شهادت میرسد. سید نوربخش در صحیفه الاولیاء گفته است:
پیریم و مرید خواجه اسحاق آن شیخ شهید و قطب آفاق
قاضی نورالله شوشتری او را در زمره سادات شهید برشمرده است.( مروج اسلام در ایران صغیر، ص۶۳_ ۶۴)
وی از سید، کسوت فتوت گرفته و رساله «فتوت نامه» را، سید علی همدانی برای او نوشته است. مدت سه ماه سید علی همدانی در منزل وی، در ختلان، اقامت گزید و او در این مدت از فیض مصاحبت با این عارف زاهد بهره مند گردید.
سایر شاگردان
· خواجه عبدالله بن شیخ رکن الدین شیرازی ، که همراه جعفر بدخشی و برادرش در خدمت سید علی همدانی بودهاند.
· برهان الدین فرزند عبدالصمد بغدادی، که کتاب «سیرالطالبین» استاد خود را گردآوری نمود. او شارح حدیث «من عرف نفسه» به عنوان رساله معرفت است.
· شیخ محمد عرب، که به شیخ محمد شامی یا شیخ محمد خلوی معروف بوده است.
· شیخ قوام الدین بدخشی، برادر نورالدین بدخشی.
· علاءالدین حصاری، که سید درباره اش گفته است: اگر چه خاطر خویش را از امیال و هواهای نفسانی صاف کرده اما هنوز از خود بیرون نیامده است.
· بابا کاکا شیرازی، وی گفته است : چون به ماوراءالنهر آمدم آوازه میر سید علی همدانی را شنیدم، پس قصد زیارتش کرده به خدمتش مشرف گشتم دیدم که صاحب کمالات خوبی است، پس مرا تعلیم علم داد و در مقام تربیتم قرار گرفت، بدین گونه مصاحبت او را مغتنم شمردم.
· شیخ شمس الدین بدخشی (ختلانی) که سید، مقام عرفانی او را ستوده است. او در سفر سوم سید علی از ختلان به حجاز ، جزو همراهانش بوده است.
· امیر سید محمد طالقانی (تاجیکستانی)، مؤلف کتاب سلسله نامه نوربخشیه.
· شیخ زین العابدین نیشابوری ،
· شهرامشاه خونسی،
· محمدسرای ایستی یا انسی : وی سراینده همان ماده تاریخ رحلت سید است که در بالای «سردر» خانقاه شاه همدان «در سرینگر کشمیر» کتیبه شده است.
· میر سید حسین سمنانی: سید علی دوبار او را به کشمیر روانه کرد تا از احوال و اوضاع آن سامان اطلاعاتی به دست آورد. تذکره نویسان او را مردی فاضل، عارف، صاحب کرامات و ذی نفوذ معرفی کردهاند. سید حسین با تمامی خویشاوندان و بستگان به کشمیر مهاجرت نمود و در آنجا رحل اقامت افکند. او در تربیت و راهنمایی عارف معروف کشمیر ـ نورالدین رشی ۷۷۹-۸۴۲ هـ. ق. سهمی بسزا داشته است. مدتی پس از ورود او به کشمیر، پسرش میر سید حسین بهادر سمنانی و برادرزاده اش میر سید حیدر سمنانی وارد این سرزمین شدند و در فعالیتهای فرهنگی تبلیغی این ناحیه نقش مهمی را به عهده گرفتند.
· سید اشرف جهانگیر، فرزند سید محمدابراهیم سمنانی وی از یاران و شاگردان عارف همدانی است. در مسافرت دوم استادش، همراه او بوده است. سید اشرف را به این جهت جهانگیر گویند که از سیاحان بزرگ اهل عرفان است. وی در ناحیه بنگال جنوب هند خدمات ارزنده تبلیغی خود را شروع کرد. او یکی از اعاظم سالکان شبه قاره هند و پاکستان است و کتابی به نام «لطائف اشرفی» دارد که در آن مینویسد: سید علی همدانی به اتفاق او در شیراز ، مهمان خواجه حافظ بودهاند.
سید علی همدانی در زمان حیات، عزت و احترامی بسزا داشت و در غالب شهرهای ایران، ترکستان و هندوستان و عموم طبقات مردم مقام و منزلتی خاص به دست آورده است. مردم همدان نیز برای وی احترام فوق العادهای قائل بودند و حتی پس از وفاتش به کرامات و درجات عرفانی و قدس و جلالش اعتقادی شگفت داشتند. نمونه آن را از سوگندی که به گنبد سبز محل عبادت وی یاد میکردهاند، میتوان دریافت. وی از عارفان نیک نهاد و دارای اعتقادی خالصانه است. وی علاوه بر زهد و تقوا ، در علم و حکمت مقامی رفیع داشت و میان علوم ظاهری و باطنی جمع کرده و در هر قسم دارای تصنیفات، آثار و رسائل مشهوری است. (بزرگ و سخن سرایان همدان، دکتر مهدی درخشان پ، ج۱، ص۸۸) سید علی همدانی در نظر میلیونها مسلمان از ملیتهای گوناگون چنان تقدسی به دست آورده که کمتر عارف و عالمی به چنین موقعیتی دست پیدا کرده است. با وجود اینکه در برخورد با ارباب قدرت، اهل هیچ گونه سازش نبود، نفوذ معنوی اش موجب گردید که بسیاری از حکام و امیران وقت، حلقه ارادتش را در گوش کرده، نهایت احترام را در حقش مبذول دارند. یکی از سلاطین کشمیر حتی قبل از ورود سید به این خطه، به وساطت نماینده وی، تعهد نمود از مشی اخلاقی و سلوک معنوی سید پیروی کند و برادر او که بعدها به سلطنت رسید، به دستور میر سید علی همدانی جامه خانوادگی خود را به لباس رایج مسلمانان تبدیل کرد و خود همراه مادر خویش به مجلس وعظ سید حاضر گردید.
نبرد خونین و نگران کنندهای که بین فرمانروای کشمیر و حاکم پنجاب و دهلی به وقوع پیوست، با اعمال نفوذ این سید عارف متوقف گردید و روابط بسیار حسنه و آمیخته به صلح و صفا بین طرفین متخاصم برقرار گردید.
بر سر این که پیکر پاکش را در چه سرزمینی به خاک سپارند، در میان اهالی نواحی کشمیر، پاخلی (در افغانستان) و ختلان (در تاجیکستان) رقابت و کشمکش سختی پیش آمد. تقدسی که آرامگاهش پیدا کرد آن چنان موقعیت و امتیازی به دست آورد که حاکمان وقت حداقل برای خودنمایی و جلب نظر مردم، برای تعمیر، مرمت، تزیین و آراستن آن با یکدیگر مسابقه میدادند. یکی از آنان از راهی بس دور و دراز دو تخته سنگ بسیار بزرگ از مرمر که مختصر احوال و مناقب سید بر آن حک گردیده بود، بر پشت دو پیل به سوی ختلان فرستاد تا بر مزار سید نصب کنند. حتی تیموریان که سرسلسله آنان یعنی امیر تیمور گورکانی ( امیر تیمور گورکانی سید را تهدید به قتل کرده و او را از وطن آواره ساخته، فرزند، داماد و جانشین سید و برادرش را به شهادت رسانیده بود و شاگردش را مدتها در حبس نگاه داشت و سپس تبعید نموده بود.) پس از ارتحال سید به دلیل محبوبیت فوق العادهای که وی داشت، مزار او را بنا نهادند و حتی در بین مردم چنین شایع کردند که این ساختمان را امیر تیمور ساخته است. یکی از نوادگان تیمور را نیز جهت تیمن و تبرک در حوالی مزار سید به خاک سپردند.
منزل (سید این منزل را به پایگاه عبادی تبدیل نموده بود و مهمترین فعالیتهای تبلیغی، وعظ و تدریس در آنجا انجام میگرفت.) سید در کشمیر بعدها مورد توجه مشتاقان وی قرار گرفت و بنای باشکوه یادبودی در آن ساخته شد که به مسجد شاه همدان معروف است. این بنا از اوایل قرن نهم هجری تا کنون یکی از مهمترین کانونهای فعالیت مسلمانان شبه قاره هند بوده و از اماکن مقدس به شمار میرود. در روز عاشورا ، وقتی دستههای عزاداران حسینی از کنار آن عبور میکنند، پرچمهای خود را به نشانه احترام فرو میآورند.
پیروان مذاهب گوناگون اسلامی اعم از شیعه ، حنفی ، شافعی و حنبلی هر کدام او را از خود میدانند زیرا با وجود آن که او از نوادگان حضرت علی علیهالسّلام بود به خوبی از لابلای آثارش میتوان برتری اهل بیت علیهمالسّلام را بر دیگران در نظر وی دریافت. وی در نوشتههای خود نسبت به پیروان مذاهب اسلامی و پیشوایان آنان احترام لازم را مراعات مینمود و رعایت عدل و انصاف سیره او بوده است.
کرامات بسیاری به سید علی همدانی نسبت داده شده که تعدادی از آنها در کتابهای تذکره و منابعی که به شرح حالش پرداختهاند آمده است، مردم در مشکلات زندگی و گرفتاریهای فردی و اجتماعی به خصوص در هند و آسیای مرکزی، از مقام معنوی وی استمداد میطلبند. قایقرانان وقتی از کار و تلاش و پارو زدن خسته میشوند، از روح میر سید علی کمک میگیرند و فریاد یا «شاه همدان» سر میدهند.
همه ساله در ششم ذیحجه، که مقارن با سالروز وفات سید علی همدانی است، به یادبود او و برای تجلیل از وی در کشمیر و دیگر نقاط مسلمان نشین شبه قاره هند، مراسم و اجتماعاتی برپا میدارند و طی آن از فضایل، کرامتهای انسانی و حالتهای عرفانی و تعلیمات سید، سخن میگویند.
بزرگان و مورخان و تراجم نویسان به نظم و نثر، در ستایش او مطالبی نوشتهاند. رونوشتهای بسیاری از آثار خطی او تهیه شده است و پارهای از نوشتههای او به چندین نوبت به زبانهای اردو، ترکی، فرانسوی، پشتو و... ترجمه شده و شروحی بر آن نوشته شده است. آثار متعدد او مکرر در ایران ، پاکستان ، ترکیه، هند، عراق و لبنان ، با هیاتی نفیس، توضیحات، شروح و تعلیقات کافی به طبع رسیده است. همچنین نوشتههای مستقلی به زبانهای گوناگون، در ذکر مناقب، شرح احوال، افکار، نوشتهها و عقایدش به نگارش درآمده و در این آثار مکتوب مقام علمی و عرفانی و کمالات معنوی او ارج نهاده شده است.
نویسندگان و شرح حال نگاران، سید علی همدانی را با القاب گوناگونی چون: قطب زمان، شیخ سالکان جهان، قطب الاقطاب، محیی علوم الانبیاء و المرسلین، افضل محققین و اکمل المدققین، شیخ الکامل، المکمل المحقق الصمدانی، عارف معروف و سلطان السادات و العرفا معرفی نمودهاند.
نورالدین جعفر رستاق بازاری بدخشی، در «خلاصه المناقب» سید علی همدانی را این گونه وصف مینماید:در بیان بعضی از فضائل آن عروه وثقی، شاهباز باپرواز آشیان عمی، شمس سمای قدوسی، مختار خیار حضرت الرحمن، الشکور الغفور بجناب الدیان، المرشد الطالبین فی طریق السبحانی، الموصل للموجهین الی الجمال الرحمانی....
نورالدین عبدالرحمن جامی درباره اش گفته است:
جامع بود میان علوم ظاهری و باطنی، وی را در علوم باطن، مصنفات مشهور است.( نفحات الانس فی حضرات القدس، جامی، ص۴۷۷)
خواند میر مینویسد: حاوی علوم ظاهری و باطنی و جامع فضایل صوری و معنوی بود. در اوائل حال، به قدم ارادت، ملازمت شیخ شرف الدین عبدالله مزدقانی مینموداما از شیخ تقی الدین علی الدوستی کسب روش طریقت فرموده، مصنفات امیر سید علی در میان عرفا اشتهار دارد. (حبیب السیر، غیاث الدین خواند میر، ج۳، ص۸۷)
قطب راوندی در کتاب خرائج خاطرنشان نموده است:
بعضی از خاندانهای همدانی، شیعه بودهاند. یکی از اکابر موحدان آنجا که در تشیع او تردیدی نیست، میر سید علی همدانی است. (بزرگان و سخن سرایان همدان، ج۱)
امین احمد رازی نیز مقامات علمی، عرفانی و حالات معنوی این عارف را ستوده است و از چگونگی رشد و شکوفایی او و استفاده اش از محضر استادانی برجسته سخن گفته است. (تذکره هفت اقلیم، ج۲، ص۱۱۸_ ۱۱۹)
قاضی نورالله شوشتری در اثر مشهور خود کمالات و درجات روحانی این عارف ستوده خصال را از نظر خوانندگان گذرانیده است. (مجالس المؤمنین، ج۲، ص۱۳۸-۱۴۳) شیخ آقا بزرگ تهرانی در نوشتههای متعدد خود، ضمن معرفی آثار سید علی همدانی، او را عارف حسینی و سیاح مشهور نامیده است. (طبقات اعلام الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج۳، ص۱۵۰)
علامه اقبال لاهوری ، شاعر شهیر پاکستان در «جاویدان نامه»، اعتقاد دارد که به هدایت مولانا جلال الدین رومی به سیر افلاک پرداخته و سپس در آن سوی افلاک به فردوس اعلی راه یافته و به زیارت امیر سید علی همدانی فائض گردیده است، از این جهت میگوید:
از تب یاران تپیدم در بهشت کهنه غمها را خریدم در بهشت
تا در آن گلشن صدایی دردمند از کنار حوض کوثر شد بلند
نغمهای میخواند آن مست مدام در حضور سید والامقام
که مراد او سید علی همدانی است، سپس میگوید:
سید السادات سالار عجم دست او معمار تقدیر امم
تا غزالی درس الله هو گرفت ذکر و فکر از دودمان او گرفت
مرشد آن کشور مینو نظیر میرود درویش و سلاطین را مشیر
جمله را آن شاه دریا آستین داد علم و صنعت و تهذیب و دین
آفرید آن مرد ایران صغیر با هنرهای غریب و دلپذیر
یک نگاه او گشاید صد گره خیز و تیزش را به دل راهی بده
رضا قلی خان هدایت ، در روضه اول تذکره خود، مختصری از شرح حال سید علی همدانی را آورده و از نسب و سیادت وی، چگونگی سلوک عرفانی و مصاحبت او با صدها نفر از اولیاءالله سخن گفته است. (تذکره ریاض العارفین، رضا قلی خان هدایت، ص۱۶۹) مدرس تبریزی او را از افاضل عارفان قرن هشتم هجری معرفی کرده و برخی از تالیفاتش را برشمرده است.( ریحانة الادب، ج۳، ص۴۷۴)
استاد محمد خواجوی که رساله «مشارق الاذواق» سید علی همدانی را تصحیح کرده و آن را به طبع رسانده است، در مقدمه اثر یاد شده، شرح حال این عارف را به نگارش درآورده و او را از بزرگان اولیا و کبار عرفا دانسته و نکاتی را در تجلیل، تکریم و تعظیم مقام فضل و کمال او، نوشته است. (مشارق الاذواق، مقدمه مصحح)
سید علی همدانی از عارفان انگشت شماری است که شریعت و طریقت را به کمال داشت و رعایت آداب و موازین شرعی در سیره، سخن و مواعظ او به خوبی مشاهده میگردید. بسیار امر به معروف و نهی از منکر مینمود و پیروان و شاگردان خویش و دیگر اقشار مردم را از بدعت منع میکرد و آن را نوعی ضلالت تلقی مینمود. وی مکرر به رعایت امور شرع، نه صرفا به لحاظ وجوب رعایت ظاهر و اکتفا نمودن به امور شریعت بلکه واقعا از حیث اعتقاد به اقامه دین و امور اسلامی هشدار داده است. در یکی از نامههای خود هشدار میدهد که:
زنهار امور اقامه دین را سهل نگیری و بدانی که امری را که سهل بگیری نتیجه ندهد.
ترویج دین مبین اسلام و تبلیغ و انجام وظایف الاهی و انسانی، هدفی بود که سید علی همدانی در سفر و حضر آن را تعقیب مینمود. وی محورهایی را برای رسیدن به این مقصد مقدس پیش گرفت. تدریس معارف اسلامی، تربیت شاگردان فراوان، تشکیل مجالس وعظ و خطابه و برپا کردن حوزههایی برای تهذیب نفوس، آموزش دادن مبلغان و واعظان و ایجاد سازمانی وسیع و منظم برای رساندن پیام توحید به طالبان حقیقت، اهتمام به احیای عنصر حیاتی امر به معروف و نهی از منکر و مقاومت در مقابل مفاسد و... را برای ترویج دین مبین اسلام تعقیب و توصیه مینمود. همین برنامه هایش موجب گردید که از یک سو سید علی همدانی صدها هزار نفر از هندوان را خلعت اسلام بپوشاند و هزاران مسلمان ظاهری را به حقیقت اسلام نزدیک سازد و از طرف دیگر ابعاد گوناگون شخصیت خویش را آشکار نماید.
نورالدین بدخشی به نقل از سید علی همدانی آورده است:
از آن فتنهها یکی این بود که وقتی مرا زهر دادند حق تعالی از هلاک نگاه داشت. باعث این فتنه، این بود که در بعض دیار با بعضی از جهال که به صورت علما خود را با عوام کالانعام نموده بودند، در مجلس نشسته بودم. چند کلمه از قول حق گفته شد، بعضی از ایشان را از آن کلمات ناخوش آمده با همدیگر گفتند: اگر این نوع سخنان را دیگر مردم از این سید بشنوند از ما عقیده بردارند و بعد از مشورت ، اتفاق کردند که این سید را زهر باید داد. پس مرا دعوت کردند و من هم اجابت نمودم. در راه، ولیی از اولیاءالله را ملاقات نمودم. آن بزرگوار چند دانه حب الملوک در دهان من نهاد و گفت بخور که در خوردن این حکمتی است. چون به آن مجلس رسیدم اهل آن مجلس تعظیم و تکریم نمودند و در قدحی شربت آوردند و به من دادند چون خوردم معلوم شد که در آن زهر بوده است، فی الفور از آن مجلس برخاستم، مسارعت نموده به حجره خود رسیدم، قی و اسهال روی نمود و زهر مندفع گردید. بعد از آن از صحبت عالمان بی دیانت احتراز نمودم، اگر چه ایشان در تهمت و غیبت کوشیدند . (روضات الجنان، ج۲، ص۲۷۱)
قاضی نورالله شوشتری با اشاره به این موضوع، از زبان وی افزوده است:
پس از این که از روی حسد مرا زهر دادند و حق تعالی مرا از مرگ نگاه داشت اثر آن در تنم باقی است. در هر سال یک بار، ورمی پیدا میشود و زرداب میرود و آن خشک میشود. (مجالس المؤمنین، ج۲، ص۱۴۲_ ۱۴۳)
سید علی همدانی خاطرنشان مینماید، اگر چه بسیار بلا و خطر متوجهام گردید ولی در آنها خیر و عطایی نهفته بود و این حکمت را در سرودهای مطرح کرده است:
دلی را کز عشقش سر مویی خبر باشد ز تشریف بلای دوست بر وی صد اثر باشد
هر آن کز غمزه مستش چو زلف او پریشان شد زنام و ننگ و کفر و دین همانا بی خبر باشد
گدایی را که با سلطان بی همتا بود سودا دلش پیوسته ریش و عیش تلخ و دیده تر باشد
«علی» گوهرکسی سازدکه او از سرقدم یابد کی افتد گوهر معنا ترا گر قدر سرباشد
(مشارق الاذواق، مقدمه مصحح، ص۲۲)
در غزلی نیز گفته است:
خوش آن سری که بود ذوق سیرها دیده به چشم دل رخ اسرار آن سرا دیده
بر آستان وفا هر دمی ز دشمن و دوست هزار محنت و ناکامی و جفا دیده
به هر جفا که کشیده به روزگار دراز برای دوست در آن شیوه وفا دیده
(احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۶۵)
در واقع، وی به جرم حق گویی و دفاع از ارزشها دچار مصائب و آلام زیاد گردیده است و به قول خودش: سنت الاهی چنان است که هر که حق گوید و در اظهار آن کوشش کند بسیاری از خلق با او دشمن میشوند. (همان)
سید علی همدانی به پیروان خود توصیه مینمود قبل از آن که به عرفان و طریقت روی آورند، لازم است حتما مقلد یکی از مراجع در امور شرعی باشند و هر وقت در شریعت به پایگاهی رسیدند، در طریقت گام نهند. خود سید نیز کاملا این گونه عمل میکرد و در مسائل فقهی و آداب زندگی مقلد مراجع زمان خویش بود. (البته بعدها خود در امور فقهی به درجات بالا رسید و رسالهای هم نگاشت که تا امروز رساله عملیه مردم کشمیر است، نسخهای از این رساله در کتابخانه مزار سید جلال الدین حیدر موجود است.) ایشان و پیروانشان به معنای مصطلح صوفیان، از قطب بودن خود بیزاری میجستند و حضرت مهدی علیهالسّلام را قطب میدانستند. سالکان طریقت، این عارف نکونام طی چند قرن اخیر و با ایجاد مراکز تشیع در نجف اشرف و قم و برخی شهرهای زیارتی دیگر نخست مقلد یکی از بزرگان دین شده و با قبول و اجرای تمام آنچه که اجرا و قبولش در شریعت آمده است پا به راه طریقت مینهند. اهل تحقیق میگویند سلسله میر سید علی همدانی تنها گروهی است که سالکان آن باید پای بند شرع و موازین فقهی باشند. (شرح مرادات حافظ، پژوهش و تحقیق ایرجگل سرخی، ص۴۶-۴۵)
سید علی همدانی در گنبد علویان، که اکنون از بناهای تاریخی همدان به شمار میرود، به عبادت و راز و نیاز با خدای خویش مشغول بوده است، این بنای چهارضلعی از منظره بیرونی شباهت زیادی به گنبد سرخ مراغه دارد ولی ابعاد آن بزرگتر است و گچ بریهای با جلوههای هنری، داخل گنبد را تزیین داده است. راه چهارم که کوتاه تر بوده به خانه شخصی سید منتهی میگردیده است. در واقع راه میان منزل او و محل عبادتش مخفی بود تا در اوقات خاصی بدون اطلاع کسی برای عبادت به گنبد بیاید و نشانههای این مسیر سری هنوز باقی است آن را از بیرون بستهاند. (همان ص 42)
اگر چه گنبد علویان از بناهای قرن ششم هجری است ولی پس از آن، سید در همدان مقام و منزلتی به دست آورده، مکان مزبور به او اختصاص یافته و مرمت و تعمیر آن را در ظرف مدت چهل روز انجام داده است، تا بتواند شبهای جمعه و نیز سحرگاه هر روز به آنجا بیاید و فرائض و اعمال عبادی خویش را به جای آورد. برخی احتمال دادهاند این ساختمان مربوط به خاندان علویان بوده که یکی دو قرن قبل از سید، در همدان شهرت و ریاست داشتهاند و به این جهت آن را گنبد علویان گفتهاند. عدهای نیز میگویند در قسمت تحتانی گنبد، چند تن از اولاد سید علی همدانی دفن هستند و سبب نامگذاری به علویان وجود این مقابر هستند. (بزرگان و سخن سرایان همدان، ج۱، ص۸۶_ ۸۷)
از خصال این عارف وارسته سخاوت اوست، صاحب مستورات، بذل و بخشش سید علی همدانی را چنین وصف کرده است:
آن جناب سیادت، آن قدر سخی بود که هزار شاهی نذر میرسید در آن لحظه به فقیران میداد، به همین دلیل استادش شرف الدین محمود مزدقانی نقل کرده است چون او، هیچ کس صاحب همت و عزیمت نیست. سید علی همدانی برای به دست آوردن روزی حلال به «کلاه بافی» اشتغال ورزید و میگویند این شغل را از روی کرامت یاد گرفته بود. روزی یکی از کلاههای بافته خود را به سلطان قطب الدین اعطا کرد و او این کلاه را بر سر مینهاد و جانشینان وی هم این تبرک را کماکان نگاه میداشتند. متجاوز از یکصد و چهل سال این کلاه علی همدانی به عنوان تبرک نگهداری میشد ولی سلطان فتح شاه (متوفای ۹۲۵ هـ. ق.) وصیت کرد آن را با نعش او دفن کنند تا به میمنت آن، شداید عالم برزخ و حشر بر وی آسان گردد و این وصیت عملی گشت اما از هنگامی که به وصیت او عمل نمودند سلسله مذکور رو به انحطاط رفت و سی و هفت سال بعد یعنی در سال (۹۶۲ هـ. ق.) مردی به نام غازی چک روی کار آمد و خاندان چک را تشکیل داد. ( احوال و آثار سید علی همدانی، ص۵۵ و ۵۶)
وقتی یکی از آشنایان پدرش دویست دینار به او هدیه داده بود، سید پس از اصرار تمام آن پول را پذیرفت ولی همان روز فقرا و محرومان را دعوت کرد و نیمی از آن پول را خرج نمود. صد دینار نزدش ماند که شب فرا رسید، سید علی همان شب وقتی به خواب رفت در عالم رؤیا جدش رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را زیارت کرد که وی را از پذیرفتن آن مبلغ اگر چه هدیه است ولی چون بدون زحمت به دستش رسیده منع فرمود و به وی توصیه نمود برای تامین معاش و رفع نیازمندیهای شخصی باید کاری کنی واین روش یعنی تحصیل رزق و روزی از راه فعالیت، نه تنها توسط سید علی همدانی پی گرفته شد بلکه شاگردان، مریدان و پیروانش از بیکاری و تنبلی و بیزاری میجستند. در خطه کشمیر که خدمات سید در آن روشن تر است صنایع دستی، نساجی از قبیل شال بافی که رو به زوال بود به توصیه سید علی همدانی احیا گردید و این گونه مشاغل راه رونق و آبادانی را پیش گرفت. (احوال و آثار سید علی همدانی، ص۵۸)
سید علی همدانی از بیست سالگی یعنی در حدود سال ۷۳۳ هـ. ق. مسافرتهای خود را شروع نمود و این برنامه تا سال ۷۵۳ هـ. ق. ـ حدود ۲۱ سال ـ ادامه داشت، از این رو میتوان او را از سیاحان بزرگ جهان اسلام دانست ولی متاسفانه او وقایع سفرهای خود را به رشته تحریر درنیاورده است و اگر به چنین تحریری دست زده بود، سفرنامهای در حدود رحله ابن بطوطه ۷۷۹-۷۰۳ هـ. ق. که معاصر او هم بوده، ترتیب داده بود. اطلاعات اجمالی از مسافرت هایش، در آثاری چون «خلاصه المناقب» و «مستورات» درج گردیده است.
هدف و مقصد او از این مهاجرتها وعظ و تبلیغ و راهنمایی مخلوقات الاهی به سوی پروردگار بوده است. اواین مسافرتها را به صورت گسترده اما با دقت و برنامه ریزی انجام داده و به قول خودش ۳ بار از مشرق تا مغرب سفر کرده و عجائب در خشکی و دریا دیده است.
وی میگوید: هر بار به شهری رسیدم عادات اهل آن موضع را طریق دیگر دیدم. او در ترتیب انجام این مسافرتها میگوید: در دفعه اول شهر به شهر و دفعه دوم قریه به قریه و دفعه سوم خانه به خانه. او برای تحمل سختیهای مسافرت، قدرت روحی استواری داشته و در اتمام مقاصد عالی خود از هیچ گونه اهتمامی دریغ نکرده است، غالبا در سفر بوده و در جای معینی توقف طولانی ننموده است.
بدخشی میگوید: دائم از منزلی به منزلی میرفت. با این وجود از لذت حضر کمتر استفاده کرده است. اگر چه نویسندگان در خصوص حدود مسافرت هایش عنوان ربع مسکون (تمام خشکیهای عالم) را به کار برده اندولی از برخی منابع برمی آید که بعضی از سرزمینهای اسلامی و روم را دیده است. اسامی این ممالک و نواحی عبارتند از: مزدقان، بلخ، بخارا، بدخشان، ختا، یزد، ختاران (کولاب)، بغداد ، ماوراءالنهر، شیراز ، اردبیل ، مشهد ، کشمیر، شام (سوریه کنونی)، سیلان (سراندیب)، ترکستان، لداخ (تبت)، سایر نقاط شبه قاره هند و پاکستان و بلاد عربی. در مستورات آمده است که یک بار بعد از فریضه حج، تمام ممالک عرب را سیاحت نمود، در هنگام مسافرت به پارهای از این نقاط، به خصوص قبچاق (ترکستان) و جبل القاف، سید اشرف جهانگیر سمنانی متوفای ۸۲۸ هـ. ق. همراهش بوده است. در مجموع، تمامی مسافرتهای او توام با رنج و مشقت بوده ولی روح عالی، همت بلند و مقصد مقدسش موجب گردیده که به این مصائب و آلام اعتنا نکند و کارش را ادامه دهد. اصولا این مهاجرتها دل و ذهن و فکرش را اعتلا و صفای کامل معنوی بخشیده و توانسته است به خوبی پیام دین مبین اسلام را به تشنگان حق برساند.
وی چندین بار به سرزمین حجاز و سایر نقاط شبه جزیره عربستان مسافرت نمود و دوازده بار حج به جا آورد. زمانی راه حج را پیش گرفت و تا یزد به راه خود ادامه داد. در آنجا با عدهای فقیر و بینوا روبرو شد، پس هر چه در توان داشت و نیز تمامی توشه خویش را در میان آن مستمندان تقسیم کرد و از سفر حج منصرف گردید.
زمانی به همراه استادش شیخ محمود مزدقانی ، به مشهد مقدس مسافرت نمود و سپس خودش به تنهایی چندین بار به قصد زیارت بارگاه حضرت امام رضا علیهالسّلام عازم این دیار گردید. در همین سفرها به اسفراین رفت و در آنجا، شیخ محمد بن محمد اذکایی را ملاقات نمود و از محضرش استفاده کرد. او برای زیارت نشان قدم مبارک حضرت آدم به سراندیب (سیلان/ سری لانکا) مسافرت نموده و به کمک زنجیرهایی طی سه روز، به آن مکان دشوار صعود نمود و جای قدم مزبور را زیارت کرده است. (احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۲۷-۳۰) بنا به نقل مؤلف «طرائق الحقایق» در حوالی کوه سراندیب با تعداد قابل توجهی از عارفان ملاقات نمود.
وی در همین سفر سراندیب دچار سانحه گردیده و آن را چنین توصیف میکند:
با جمع کثیری در کشتی نشسته بودم، ناگاه کشتی شکست و من بر تخته پارهای ماندم، چند روزی در دریا بودم چون نجات یافتم وضعیت طوری بود که سه ماه میبایست پیاده میرفتم تا به آبادی برسم و به غذا و آب دسترسی پیدا کنم.
در ادامه گفته است:
به سراندیب میرفتم، سه روز باید در میان آب و دیوچه (کرم و زالو) میرفتم و پس از هر مسافت کوتاهی بایستی پایم را با چوب میتراشیدم و دیوچهها را از پایم دور میکردم. برای استراحت در شب در جاهایی که کمی خشکی وجود داشت سمجها (زیرزمین) کنده شده بود. چون به قدمگاه شریف آدم علیهالسّلام رسیدم، زنجیر درازی از آهن دیدم که از قله صخره عالیه آویخته است. پس پرسیدم برای بالا رفتن باید از این زنجیر آهنی استفاده کنم؟ گفت: آری، پس زنجیر را گرفتم و بالا رفتم و سه روز بالای آن صخره بودم. قدم مبارک آدم (علی نبینا و علیه السلام) در سنگ نشسته بود و جای آن باقی بود. جای یک قدم را بریده و به دیار دیگر برده بودند آن را نیز زیارت کردم. (روضات الجنان، ج۲، ص۲۶۸_ ۲۶۹)
زندگی بیست ساله سید علی همدانی پس از مراجعت از این مسافرتها تا سال ۷۲۲ هـ. ق. دقیقا مشخص نیست ولی احتمال داده میشود او در این دو دهه آشفتگی در تاریخ ایران ، به تالیف آثار، ارشاد مردم و تدریس معارف دینی مشغول بوده است و البته مسافرت هایش بین آبادیهای همدان ادامه داشته است.
با پشت سرنهادن این ایام، سید به ماوراء النهر مهاجرت کرد که تاریخ این هجرت نیز به طور دقیق مشخص نیست. چنین برمی آید که میان ختلان (کولاب) واقع در تاجیکستان کنونی و بدخشان ـ نزدیک ترکستان، شمال شرقی افغانستان کنونی ـ رفت و آمد مینمود و سرانجام در سال (۷۷۴ هـ. ق.) به ختلان کوچ نموده و ظاهرا در آبادی علیشاه، از توابع ختلان، که منسوب به خاندان علیشاهیان است توقف کرده است. بزرگان و مشاهیر آن دیار به شرف ملاقات با ایشان مشرف شدند و چنان ازدحامی در این دیدارها به وجود آمد که اگر کسی میخواست باید بسیار تردد مینمود و درنگ میکرد. این دیدارهای متوالی و توام با ارادت و اشتیاق، فتنه مفسدان و رشک ورزان را برانگیخت و آنان از ایشان نزد امیر تیمور سعایت نمودند و گفتند: این سید با چنین مریدان و پیروان عاشق، مدعی سلطنت است. چون سید را به نزد حاکم مزبور آوردند، میر سید علی همدانی وی را مطمئن ساخت که در پی امور دنیوی نیستم و روی به آخرت آوردهام، تیمور عذرخواهی نمود. پس از این ملاقات، سید چند روزی در ختلان مسکن گزیده و سپس راهی کشمیر گردیده است. (مروج اسلام در ایران صغیر، ص۷۶)
بنا بر پژوهشهای خاورشناس روسیه، پروفسور «کولاکویف»، سید علی همدانی در ختلان، دهی خرید و آن را وقف فی سبیل الله نمود، مدرسهای هم آنجا بنا کرد. او وسایل تربیت و تعلیم شاگردان خود را در آن ناحیه فراهم کرد و مردم علاقه مند از نقاط دور و نزدیک به حضورش میرسیدند.
بدخشی در سال ۷۷۳ هـ. ق. سید علی را در ختلان دیده است. او در همین سال به همراه سید علی همدانی به زادگاه خود، اندراب (غرب بدخشان) میرود ولی در راه به دلیل کسالت سید به ختلان برمی گردد. در این سال سید علی همدانی دو رساله خود را موسوم به «حل الفصوص» و «مشارق الاذواق» به جعفر بدخشی میآموزد و نامبرده آن دو را به محمد بن شجاع و بدرالدین بدخشی تعلیم میدهد، سپس این دو اثر در ختلان در زمره منابع مورد تدریس قرار میگیرد. سید علی همراه با فعالیتهای آموزشی و تعلیمات عرفانی در ختلان و توابع به تبلیغ روی آورد و به ارشاد مردم پرداخت(احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۳۶)
سید علی همدانی برای نخستین بار به سال ۷۴۰ هـ. ق. برای مطالعات مقدماتی اوضاع به کشمیر رفت. ده سال از نشر دین مبین اسلام در آن منطقه میگذشت، او دریافت که اگر تبلیغات لازم و کافی در کشمیر صورت نگیرد، هویت اسلامی این سامان در معرض خطر قرار خواهد گرفت. در تمامی دورانی که سید علی در ختلان اقامت داشت، در اندیشه تبلیغ بود.
وی در سال ۷۶۰ هـ. ق. دو نفر از بزرگان به نامهای میر سید حسین سمنانی و میر سید تاج الدین سمنانی را ـ که در همدان ساکن بودند ـ به یاری طلبید و این دو نفر را برای بررسی چگونگی شرایط اجتماعی و سیاسی کشمیر به این ناحیه، اعزام نمود و توسط آنان از سال ۷۶۰ هـ. ق. از وقایع کشمیر آگاه میگردید.
در رساله مستورات آمده است: شب سید علی همدانی، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را در عالم رؤیا مشاهده نمود که خطاب به وی فرمودند: بیا و به سوی کشمیر برو و مردم آن سامان را به سوی اسلام فراخوان. او از آن شب مصمم گردید عازم این دیار گردد، حاکم کشمیر هم در خواب میبیند، آفتاب از جنوب طلوع کرده است تعبیر آن را از راهبی بودایی میخواهد، وی جواب میدهد: شخصی از سوی ماوراءالنهر میآید و همه را مسلمان مینماید. (شرح مرادات حافظ، مقدمه محقق، ص۴۸_ ۴۹)
برخی علت مهاجرت سید به کشمیر را دستور غیبی و احساس وظیفه دینی او دانستهاند، ولی عدهای میگویند در اثر تهدید حاکمان و ناامنی ختلان توسط امیر تیمور گورکانی، به آن خطه مهاجرت کرده است. صاحب مستورات که دلیل این مسافرت را فتنه و آشوب ذکر میکند مینویسد:
این پیشامد را سید بیست سال قبل پیش بینی کرده بودزیرا روزی سید علی همدانی در مدرسه بود و کسانش به خدمتش حضور داشتند که در جمع آنان گفت: بعد از بیست سال چنان فتوری در این ولایت خواهد آمد که نه پادشاهی ماند و نه مردم آسایش میکنند و این وقایع سبب مهاجرت او شود، آنان پرسیدند که کی اتفاق خواهد افتاد؟ در جواب گفت: بعد از بیست سال که امیران غرجستان (آل کرت) از پای درآیند و چنان میشود که ما دیگر مدرسه خود را نخواهیم دید، اهل ختلان جلای وطن نمودهاند و جماعتی از عارفان و مشاهیر کشته شدهاند
بنابراین گرچه سید علی همدانی برای تبلیغ در کشمیر علاقه وافر داشته و در عالم رؤیا، خاتم پیامبران صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به وی این مسئولیت خطیر را توصیه نموده است اما بررسی دقیق تر نشان میدهد که وی به دلیل آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی و برخورد با امیر تیمور گورکانی به کشمیر مهاجرت کرده است.
میرزا اکمل الدین کامل بدخشی کشمیری متوفای ۱۲۳۱ هـ. ق. گفته است:
گرنه تیمور شور و شر کردی کی امیر این طرف گذر کردی؟
(احوال و آثار سید علی همدانی، ص۴۲)
در هر حال ورود سیدعلی همدانی به کشمیر، به طور ناگهانی و ناگزیر نبوده است بلکه با رضایت کامل، آگاهی لازم، احساس وظیفه مبنی بر تبلیغ و گسترش اسلام در آن دیار صورت گرفته است و به همین دلیل به وسایل گوناگون و از طریق افراد اعزامی، اوضاع و احوال و تحولات مختلف آن سرزمین را پیگیر بوده است. (بحران کشمیر، سید سجاد رضوی، ص۲۴)
کیفیت اقامت سید در کشمیر بدین صورت است:
الف: در سال ۷۷۴ هـ. ق. چند ماه در آن ناحیه اقامت گزید و سپس برای سفر حج و زیارت خانه خدا عزم سفر کرد.
ب: در سال ۷۸۱ هـ. ق. برای بار دوم به کشمیر آمد و تا اواخر سال (۷۸۳ هـ. ق.) یعنی دو سال و چند ماه در این منطقه مشغول فعالیت بود.
ج: در اوائل سال ۷۸۵ هـ. ق. وارد کشمیر شد و تا اواخر ۷۸۶ هـ. ق. همان جا ماند و در مجموع، پنج سال در کشمیر اقامت داشته است.
از سفر نخستین سید در سال ۷۷۴ هـ. ق. به کشمیر و فعالیتهای او اطلاعات دقیقی در منابع وجود ندارد اما روشن است که سید در سنه ۷۸۱ هـ. ق. به این سرزمین سفر کرده است. سید محمد خاوری این ابیات را در مورد تاریخ ورود او به کشمیر سروده است:
میر سید علی شه همدان سیر اقلیم سبعه کرد نکو
شد مشرف ز مقدمش کشمیر اهل آن شهر را هدایت جو
سال تاریخ مقدم او را یابی از مقدم شریف او
۷۸۱هـ. ق. (مقامات عارفان، ص۱۶۴)
میر سید علی همدانی در راس هفتصد تن از شاگردان، پیروان و یاران، که غالبا از سادات و مشاهیر و بزرگان بودهاند در تاریخ ۷۸۱ هـ. ق. وارد کشمیر گردید و در آنجا نفوذ زیادی به دست آورد. ( تاریخ ادبیات، هرمان اته، ص۲۷۰)
میر سید علی با دوستان و نزدیکان خود در محلهای به نام علاءالدین پورده، در شهر سرینگر کنونی، میانه پل سوم و چهارم، در کنار رودخانه ایهت (جهلم کنونی) سکنی گزید. این همان مقام است که بعدا مسجد شاه همدان را آنجا بنا کردهاند.
مهاجرت سید در سال (۷۸۱ هـ. ق.) به کشمیر در روزگار قطب الدین هندی، چهارمین فرمانروای دودمان شاهمیری صورت گرفت.( شیع در هند، جان، ترجمه آذر میدخت مشایخ فریدنی، ص۱۶۳) وی از سید استقبال کرد، پیروش گردید و از او اخذ معرفت نمود. سلطان مذکور نسبت به سید بسیار ارادتمند بود. وی هر روز با خلوص نیت و صفای باطن نزدش میآمد و آداب دینی و معارف عقیدتی را از وی میآموخت و چون از راه بی خبری جمع بین الاختین نموده بود، به دستور سید یکی را طلاق گفت. این فرمانروای خوش فکر، لباس خود را از تن خویش دور کرد و خویشتن را با جامه اسلامی بیاراست. (دائرة المعارف تشیع، ذیل امیر سید علی همدانی، ص۵۱۸) سید کلاهش را به وی هدیه داد و رساله «عقبات» یا «قدوسیه» را برایش نگاشت و نیز قطب الدین مخاطب برخی نامههای اوست. (مروج اسلام در ایران صغیر، ص۵۳) سید علی همدانی در کشمیر با عالمان، مسافران و کاهنان مذاهب دیگر، چون: هندوها و بوداییها مناظرههای پیچیدهای انجام میداد که غالبا در مباحثههای مذکور بر آنان غالب میآمد. در دوران اقامتش در کشمیر، سی و هفت هزار نفر به دست او مسلمان شدند و به دلیل نفوذ فوق العادهاش، اسلام در این سامان گسترش یافت. سید، مردم را در این منطقه به گونهای شیفته اسلام نمود که آنان معبدهای خود را به مسجد تبدیل میکردند و یکی از مریدان سید علی به نام شیخ قوام الدین بدخشی را فرا میخواندند تا در آن مساجد اذان بگوید و به افتتاح آنها مبادرت ورزد. امیران محلی دستوراتش را بی کم و کاست اجرا مینمودند و در پرتو لطف خداوند، تعلیمات و تبلیغاتش برکات زیادی به همراه داشت.
مرتاضان و ساحران معروف هندی و بودایی چون مغلوب بحثهای منطقی او میشدند و کراماتی از وی مشاهده میکردند، دین اسلام را بدون چون و چرا با تمایل درونی میپذیرفتند و این ویژگی برای تحول روحیه عموم مردم بسیار تاثیرگذار و قرین موفقیت بود. بدین گونه مذهب تشیع ، با اهتمام فراوان و زحمات وافرش در کشمیر تثبیت گردید. (تشیع در هند، ص۱۶۳) هزاران نفر از برکت انفاس قدسی او از گمراهی و ضلالت و شرک و بت پرستی، به سوی صراط مستقیم و توحید و معارف ملکوتی اسلام تمایل پیدا کردند و هدایت یافتند. پیوسته نمازهای پنجگانه را بر کرانه دریا اقامه مینمود. و بعد از ادای نماز فجر و ذکر اوراد و وظایف شرعی در جایی بلند مینشست و با مردم در خصوص حقایق دینی سخن میگفت و آنان را موعظه میکرد و مطالب مذهبی واخلاقی را با لحن شیرین و دل نشین و با ملاحظه ظرفیت و استعداد مردم عادی، عاری از هر گونه صعوبت و لفاظی بیان میکرد. مواعظ خود را به زبان فارسی و در برخی موارد از مترجمان، که از دوستانش بودند استفاده میکرد.
سید علی همدانی یک سازمان تبلیغی هدف دار و برنامه ریزی شده در کشمیر پدید آورد که تحت نظارت دقیق او واعظان و مبلغان پرورش مییافتند و سپس به نواحی گوناگون کشمیر اعزام میگردیدند، تا معارف قرآن و عترت را به مردم معرفی کنند. بدین وسیله موفقیتهای شایانی نصیب سید علی همدانی گردید(احوال و آثار میر سید علی همدانی، ۴۸_ ۴۹)
اولین مدرسه علوم دینی در کشمیر در مکان معروف به بلبل لنگر سرینگر، به نام بلبل شاه ساخته شد. سلطان شهاب الدین به توصیه علی همدانی مدرسه القرآن را در کشمیر بنا کرد که مدرسهای وسیع و مهم بود. از تمامی نواحی کشمیر طالبان علم و معرفت به این مدرسه میآمدند و بزرگترین معاریف این سرزمین در همین مدرسه پرورش یافتند. سلطان قطب الدین نیز بنا به تاکید سید مدرسهای بزرگ ساخت که دیگر علوم را در آن تدریس میکردند.
سید علی همدانی در کشمیر کتابخانهای تاسیس نمود و منابع فراوانی به زبانهای عربی و فارسی در این مکان فراهم ساخت و کتابدار خود سید محمد قاضی را که در کتابخانه ختلان (از تلاشهای سید علی همدانی) به کشمیر برد. این کتابخانه آن قدر اهمیت داشت که فرمانروای این سرزمین از آن دیدن کرد. در دوران او مدارس و مساجد متعددی بنیان نهاده شد که مهمترین آنها مسجد شاه همدان است. این بنای مهم و عظیم از چوب ریودار و صنوبر ساخته شد. و از نظر سبک معماری قابل توجه است.
تمامی فعالیتهای پردامنه دینی، فرهنگی و اجتماعی سید علی همدانی که در کشمیر سازنده، رشد دهنده و پرفایده بود، محتوا و روح اسلامی داشت و ظرف و کالبد آن، فارسی ایرانی بود. ارتباط این روح و کالبد در این نقطه به اندازهای چشمگیر گردید که وی حواری کشمیر نامیده شد و کشمیر به ایران صغیر ملقب گردید و با آن که مردم این ناحیه دیرتر از غالب مناطق شبه قاره با زبان فارسی آشنا شدند و از مهد این زبان دورتر بودند، نویسندگان و شاعران پارسی زبان که از این سرزمین برخاستهاند بیشترند.
استاد شهید مرتضی مطهری مینویسد:
یکی از کسانی که در کشمیر به اسلام خدمت کرده است میر سید علی همدانی بوده، این مرد بزرگ که از مفاخر اسلامی است هزارها شاگرد در کشمیر تربیت کرد که هر کدام برای خود استاد شدند، مقام سید علی همدانی هنوز در کشمیر محترم است و مردم آنجا را زیارت میکنند. (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۳۹۳)
امروزه نیز حضور معنوی و فرهنگی سید علی همدانی و آثار او در شبه قاره هند به رغم تمامی موانع همچنان محسوس است. اشعار فارسی متعددی که در قسمتهای گوناگون محراب مسجد مدرسه وی در کشمیر (بر روی دیوار و بالای محراب و...) توجه اهالی و مسافران را جلب میکند و آثار و نوشتهها و سرودههای وی که در گوشه و کنار این سرزمین مشتاقان فراوانی دارد، دلیل مهمی بر این مدعاست. (آثار و احوال میر سید علی همدانی، ص۱۰_ ۱۱)
در سری نگر (مرکز کشمیر)، مدرسهای به نام وی بنا شده که امروزه پابرجاست و دو بیت ذیل در کتیبه محراب آن نوشته شده که مصراع آخر آن تاریخ رحلت میر سید علی همدانی است:
حضرت شاه همدان کریم آیت رحمت زکلام قدیم
گفت دم آخر و تاریخ شد بسم الله الرحمن الرحیم
(کتاب بزرگان و سخن سرایان همدان، ج۱، ص۸۶)
آثار سید علی همدانی که بیش از یکصد و ده جلد کتاب، رساله و مجموعه شعری است، به لحاظ محتوا، مضمون، سبک و انشا در خور توجه است. این مجموعه گرانسنگ در عرصههای گوناگون تفسیری، روایی، فلسفه و حکمت ، حکمت عملی و اخلاق ، عرفان و ادبیات نگاشته شده و در تمامی آنها مطالب آموزنده، پرمغز و مباحث معنوی و ذوقی دیده میشود، ظرافتها و نکته سنجیهایی که وی در پدید آوردن نظم و نثر اعمال نموده، آثارش را جالب، پرجاذبه و خواندنی کرده است.
آثار
۱. اسرار النقطه به فارسی و عربی
۲. ذخیره الملوک
۳. شرح فصوص الحکم
۴. شرح اسماء الحسنی
۵. شرح قصیده عینیه ابن سینا
۶. شرح قصیده برده بوصیری
۷. مشارق الاذواق (شرح قصیده خمریه ابن فارض مصری)
۸. اختیارات المنطق
۹. اوراد الفتحیه
۱۰. رساله همدانیه
۱۱. مکتوبات فارسی میر سید علی و مقالهها و نامههای او
۱۲. رسالهای در تحقیق ذات (الذاتیه)
۱۳. رساله فوائد العرفانیه
۱۴. رسالهای در اثبات تشیع
۱۵. رساله سبع المثانی
۱۶. رساله چهل مقام و عقبات
۱۷. اسرار القلبیه
۱۸. المقله فی بیان النقطه
۱۹. اخلاق محترم یا محرم
۲۰. چهل اسرار یا گلشن اسرارشامل ۴۱ غزل و ۹ قطعه و رباعی
۲۱. میراث الطالبین
۲۲. سیر الطالبین
۲۳. ذکریه فارسی
۲۴. عقلیه
۲۵. داودیه
۲۶. رساله بهرامشاهیه
۲۷. رساله موچلکه (موچلکه یعنی کوچک و ظریف)
۲۸. واردات امیریه
۲۹. ده قاعده
۳۰. چهل مقام صوفیه
۳۱. منامیه
۳۲. رساله اعتقادیه
۳۳. مصطلاحات صوفیه
۳۴. قدوسیه
۳۵. رساله مشیت
۳۶. حقیقت ایمان
۳۷. رساله حل مشکل
۳۸. الناسخ و المنسوخ فی القرآن
۳۹. سیر و سلوک (حق الیقین)
۴۰. حل الفصوص
۴۱. فقریه
۴۲. انسان نامه (قیافه نامه)
۴۳. رساله وجودیه
۴۴. فتوتیه (فتوت نامه)
۴۵. فی السواد اللیل و لبس الاسود
۴۶. رساله سؤالات
۴۷. معاش السالکین
۴۸. شرح مرادات حافظ
۴۹. آداب و سیر اهل کمال
۵۰. اقرب الطرق (الی الله)
۵۱. اقسام نفوس
۵۲. الانسان الکامل یا الروح الاعظم
۵۳. البشر بالحسنی شرح الموده فی القربی
۵۴. بیان حجیته الشهره
۵۵. تصور نهایت و انحصار موجودات
۵۶. تلقینیه
۵۷. چهل حدیث
۵۸. حقیقت محبت
۵۹. اشعار دیوان میر سید علی
۶۰. رساله در معرفت
۶۱. رساله در توبه
۶۲. رساله در نماز و احکام آن
۶۳. سر الکاملین
۶۴. شرح کلمات باباطاهر
۶۵. فراست
۶۶. مختصر در علم نجوم
۶۷. الموده فی القربی و اهل العب
سید علی همدانی در اسفراین شیخ محمد بن ادکانی، (استاد خود) را ملاقات کرد و وی سید را وادار به ازدواج نمود. خودش میگوید چون متاهل شدم چندی بعد خداوند فرزندی به من داد به نام سید محمد، میر محمد متولد ۷۴۴ هـ. ق. وی در سال ۷۹۶ هـ. ق. وارد کشمیر گردید و رهبری پیروان پدرش را عهده دار گردید. او سوها بهت، نخست وزیر سلطان اسکندر را به اسلام در آورد و نامش را سیف الدین نهاد. اسکندر که مرید میر سید علی شده بود، تحت نفوذ میر محمد و سیف الدین به خراب کردن معابد باستانی پرداخت. میر محمد مقارن سال ۸۰۰ هجری از هندوستان به مکه رفت و حج گزارد و به سال ۸۰۹ هـ. ق. در محلی که پدرش رحلت نموده بود، وفات یافت و در کنار مزار او به خاک سپرده شد.
رفت از دنیای دون اندر جنان چون محمد سید اهل یقین
گشت تاریخ وصال او عیان مهربان عادل محمد میر دین
۸۰۹ هـ. ق.( شیعه در هند، ج۱، ص۲۶۷)
سید محمد همدانی با دختر سید حسن بهادر سمنانی، فرمانده سپاهیان سلطان را که تاج خاتون نام داشت، در کشمیر ازدواج نمود که پنج سال بعد فوت کرد. بعد از آن محمد همدانی، دختر سیف الدین (وزیر تازه مسلمان اسکندر) را که بی بی بارعه نام و دیده موجی لقب داشت به همسری انتخاب کرد.
سید محمد همدانی صاحب فرزندانی شد که در همدان ، سری نگر و در بلخاب حوالی بلخ، اعقاب و احفادی از آنان باقی ماندند. نام دختر میر سید علی همدانی مشخص نیست ولی همین قدر میدانیم که به عقد ازدواج خواجه اسحاق ختلانی درآمده است. (احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص۷۷_ ۸۱)
سید علی همدانی پس از مدتها فعالیت علمی و فرهنگی در کشمیر، چون سلطان قطب الدین را در اجرای اصلاحات اساسی و تحولات فرهنگی ناتوان دید، در ذیقعده سال ۷۸۶ هـ. ق. گویا به قصد سفر حج از کشمیر بیرون آمد، چند روزی از حرکت او نگذشته بود که حاکم پاخلی از او دعوت کرد تا چند روزی در سرزمینش بماند و مردم را موعظه کند. سید قبول کرد و حدود ده روز در آنجا سخنرانی نمود و پس از آن، سفر خویش را ادامه داد. سید علی در این سفر بیمار شد و پس از پنج روز، در شب چهارشنبه، ششم ذیحجه سال ۷۸۶ هـ. ق. به سرای جاوید شتافت.
وی در آن شب وفات تا بامداد میگفت یا الله یا حبیب و در حالی که کلمه مبارک بسم الله الرحمن الرحیم بر زبانش جاری بود، دعوت حق را لبیک گفت.
محل رحلت او در را دو میلی «کونار» در مرز امروز افغانستان نوشتهاند. سه تن از یاران سید و نیز فرزند سلطان پاخلی، تابوت سید را به ختلان انتقال دادند و در حالی که بوی خوش از آن به مشام تشییع کنندگان میرسید، پیکرش در یکی از آبادیهای «کولاب» یا «کلیاب» ـ همان جایی که سید خریداری و در راه خدا وقف نموده بود ـ دفن شد. البته قطعه کوچکی که بر حسب وصیت او، برای مزارش مشخص گردید جزء املاک وقفی نبود. بنای نخستین آرامگاه سید علی همدانی هم اکنون در تاجیکستان پابرجاست، که یک اتاق بزرگ و نه حجره کوچک دارد و قبر او میان اتاق بزرگی قرار گرفته که مجموعا ده نفر از خاندان سید علی همدانی، از جمله فرزند و خواهرش در آنجا دفن شدهاند. (دنباله جستجو در تصوف ایران، ص۱۸۱)