عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

پس از اینکه دانستیم حقیقت وجود هیچ کمبودی در هویت خود ندارد، اینکه موجودات پیرامونی ما اینگونه نیستند و حدود و قیود عدمی دارند نشان می‌دهد که این اشیا خود آن حقیقت نیستند، وگرنه  نقصانی در حقیقت وجود نداشتند. بلکه این کائنات مجموعه ای از حدود و قیود عدمی آن حقیقت اند و به دلیل اختلاف حدود و قیودشان مختلف و متعدد شده اند و از هر یک نام و ماهیتی جدا انتزاع شود.پس اگر این حدود و قیود عدمی نبود، کثرت و تعددی نبود، بلکه تنها یک حقیقت باقی می‌ماند که هیچ نقصی در هویت و حقیقت خود نداشت بنابراین اختلاف و کثرت تشکیکی تنها در مظاهر است ، نه در اصل حقیقت وجود.

 برای تقریب به ذهن و با در نظر داشتن این اصل که التشبیه یقزّب من وجه و یبعّد من وجوه می توان از یک تمثیل سودمند کمک گرفت. یک نور از منبعی یگانه می تابد و غیر از آن هیچ نور دیگری وجود ندارد،  اما سایه های مختلف و متعددی به اشکال گوناگون در روی سطح زمین آشکار می شود. بی شک این اشکال و سایه های گوناگون چیزی جز حدود و قیود عدمی نور نیستند.  این گونه نیست که نورهای متعدد و مختلف موجب پدید آمدن این اشکال گوناگون شده باشد، بلکه نور یک حقیقتی است که با تابش به هر یک از این اجسام و اشکال سایه مخصوصی پدید می‌آورد پس اگر در جایی سایه مستطیل نمایان شده و در جای دیگر سایه مربع و در جای دیگر سایه مدور، برای آن است که اولی به اندازه یک مستطیل فاقد نور است و دومی به اندازه یک مربع و سومی به مقدار یک دایره.

 ازطرفی با این که سایه چیزی جز حد عدمی و فقدان نور نیست نمی‌توان گفت سایه مانند سراب کاذب است. بلکه واقع نما است و بسیاری از مسائل علمی در هیئت و نجوم و ریاضیات با استفاده از رابطه ظلّ و ذی ظلّ حل می‌شوند.

 با این وجود سایه چیزی جز فقدان نور نمی باشد و اینگونه نیست که حقیقتاً وجودی خاص روی زمین و در کنار اشیا و شاخص‌ها به نام سایه وجود داشته باشد.

 بنابراین نمی توان گفت این اشیا و حیوانات امکانی دارای حقیقت وجودند تعیین و تشخص هر یک از آنها ناشی از نوعی فقدان و عدم مضاعف است.

 همچنین می‌توان گفت ظهور اینکه اثرات و اشیاء متعدد برای آن است که برخی از آنها برخی عوارض حقیقت الف را ندارند زیرا عوارضی ذاتی اند یا مفارق.

 عرض ذاتی قابل انفکاک از ذات نیست، پس نمی‌توان گفت چیزی حقیقت الف را دارد ولی برخی از عوارضش (ب،ج،د) را ندارد. همچنین نمی‌توان گفت عددی واقعاً ۴ است ولی زوجیت ندارد.

 عرض مفارق هم در حقیقت و هویت واجب تعالی منتفی است. زیرا واجب تعالی منزه از تغییر و حرکت و ... است و اساساً عرض مفارق ندارد.  اگر چیزی مثل آب دارای عرض مفارق باشد، ممکن است دو آب که هر یک واقعاً دارای تمام حقیقت  آب اند، به دلیل اختلاف اعراض مفارقشان متفاوت و متکثر باشند، مثلا یک آب سرد باشد و دیگری گرم، اما صرف الحقیقه و هستی نامتناهی اینگونه نیست. بنابراین حقیقت الف دو مرتبه دارد:

    1مرتبه ای که در آن کمبود و حد و قیدی در هویت و حقیقتش ندارد، این مرتبه همان حقیقت و ذات الف است.

    2 - مرتبه ای که به صورت درخت و انسان و ... ظهور کرده و در هر یک از قید و عدمی خاصی نسبت به آن حقیقت دارد و چیزی از کمالاتش مفقود است و به دلیل اختلاف در این کمبودها، اختلاف اشیا حاصل می شود پس هیچ یک از این اشیا و یکسره واجد حقیقت الف نیست.

 البته این سخن منافاتی با قاعده "لا میز فی الاعدام من حیث العدم" (شرح منظومه، ج2، ص 191)   ندارد، زیرا به نظر عرفا اشیاء و کائنات عدم مطلق نیستند تا تمایزی میان شان نباشد بلکه به مثابه عدم مضاف یعنی هر یک بخشی از کمال حقیقت وجود را ندارند و چون میزان و نوع این ندارایی ها متفاوت است، اشیا به صورت های متفاوت بروز می کنند.

 اعدام مضاف به سبب اضافه شدن به یک وجود، تعین و بالتبع تکثر می یابند، مثل اینکه عدم العلم با عدم القدره، متفاوت است یا  لاانسان با لاشجر و لاحجر متفاوت است.

 در واقع تفاوت موجودات و تعینات امکانی در این است که آن حقیقت در هر یک از آنها به گونه ای ظهور کرده، یعنی هر یک از آنها ظهور بخشی از کمالات و صفات اویند. برای مثال حقیقت علم مانند حقیقت وجود نمی‌تواند فاقد چیزی از هویت علم باشد و کمبود و نقصی در حقیقت خود داشته باشد. اما تمایز و تکثر علم زید و علم عمرو مانند تمایز وجود زید و وجود عمرو در این است که زید بخشی از حقیقت علم را ندارد و عمرو بخش دیگری را. به بیان دیگر حقیقت علم در زید به گونه ای ظهور و تجلی دارد و در عمرو به گونه ای دیگر. اما اگر حقیقت علم را از این دو سلب کنیم، نه علم زید باقی می‌ماند و نه علم عمرو نه تمایزی میان این دو دانشگاه.

منابع:

جوادی آملی آیت الله، تحریر رساله الولایه، ج2، صص 55 تا 59