اجمالی که مربوط به آغاز پیدایش و سرانجام طریقه عرفان گفته شد، برای کسی که محققانه و با کمال بیطرفی، به کتب و رسائلی که در سیر و سلوک تألیف یافته و همچنین تراجم و تذکرههایی مانند تذکره شیخ عطار و نفحات و رشحات و طبقات الاخیار و طرائق و نظایر آنها که متضمن جهات تاریخی طریقت و رجال طریقت است، مراجعه نماید، در نهایت روشنی است.
سخن ما اگر چه در سیری بود که طریقت عرفان در میان اکثریت اهل سنت نموده بود و جهات نقص و فسادی را توصیف میکردیم که قوم گرفتار آن شده بودند، ولی نمیتوان انکار کرد که اقلیت شیعه نیز به همین درد، مبتلا شده است و اتحاد محیط، با تأثیر قهری و جبری خود، همین فساد را به داخل جمعیت اهل طریقت از شیعه نیز انعکاس داده است، و همانطور که روش عمومی اجتماعی اکثریت که از سیرت جاریه زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منحرف شده بودند، شیعه را تحت الشعاع قرار داد و نگذاشت سیرت نبی اکرم را پس از استقلال، در میان جمعیت متشکل خود، اجرا و عملی سازد، همچنین سلیقههای علمی که شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) اخذ کرده بود، با آن همه صافی و روانی، در کمترین زمان تحت تأثیر سلیقههای علمی جماعت قرار داده شد و رنگهای نامطبوعی از آنها گرفت. همچنین طریقه عرفان نیز به رنگ طریقت جماعت درآمد و تقریباً به همان سرنوشت که توصیف کردیم دچار شد.
در فصل های گذشته تذکر دادیم که فسادها و اختلالات در روش و اعمال طایفهای که از یک مشرب و مسلک عمومی کلی منشعب شده اند ، دلالت بر فساد و بطلان اصول اولی آن طایفه ندارد و به همین سبب، بحث و کنجکاوی از چگونگی اصول اولی آنها را نباید در روش و اعمال فرعی آنها انجام داد، بلکه باید به سراغ مواد اولی اصول آنها رفت. از این رو، در تشخیص رابطه شریعت و طریقت و لزوم و عدم لزوم موافقت میان آنها، از نظریههای خصوصی سلسلههای مختلف عرفان چشم پوشی نمود، به نظر کلی خود اسلام که سرچشمه خدا شناسی میباشد (به هر معنی که فرض شود) مراجعه مینماییم .
منابع :
- شیعه، مصاحبات پروفسور هانری کُربَن با علامه سید محمد حسین طباطبایی (شاهجوئی)، چاپ چهارم ۱۳۸۲، صص ۲۴۶تا ۲۴۷