این سخن مرحوم بهاری اشاره به این دارد که امور از نظر ادراک و توصیف سه گونهاند:
1 - اموری که «لایدرَک و لا یوصف» هستند
یعنی نه قابل ادراکاند و نه قابل وصف. کنه ذات الهی چنین است و لذا پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم دربارۀ آن میفرماید:
«الهی مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳)،
«بارالها ما تو را آنچنان که باید نشناختهایم» ( آقا علی حکیم ما را موصوله و حق را خبر گرفته است؛ یعنی "خدایا آن شناختی که ما از تو داریم حق شناخت توست" که البته بسیار خلاف ظاهر است. ر.ک: بدایع الحکم، ص۹۸).
و نیز میفرماید:
«لا أُحصی ثناءاً علیک أنتَ کما أثنَیتَ علی نَفسِک» (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳)،
«من نمیتوانم ستایش تو را به پایان برم و آن گونه که شایستۀ تو است تو را ستایش نمایم»، پس غیرقابل توصیف است.
وقتی رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم که برترین فرزندان آدم است و تاج لولاک (اشاره به روایت معروف «لولاک لما خلقت الأفلاک» است؛ یعنی اگر تو [ای پیامبر] نبودی، جهان را نمی آفریدم) بر سر دارد چنین اظهار عجز میکند، حساب سایر انبیا و اولیا روشن است، چه برسد به دیگران که ریزهخوار علم و حکمت آنانند.
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشۀ لاغری چه خیزد
2 - اموری که «یدرک و یوصف» هستند
یعنی هم قابل درک هستند و هم قابل توصیف. ادراکات و یافتههای حسّی و خیالی بیشتر اینگونه هستند. مثلاً پاییز را هم میتوان درک کرد و هم میتوان توصیف نمود.
3 - اموری که «یدرک و لا یوصف» هستند
یعنی آدمی میتواند به درک آنها نائل شود، ولی نمیتواند آنچنانکه بایسته و شایسته است آنها را وصف کند. وحی انبیا، از این قسم است. نیز اولیای الهی معتقدند حالات توحیدی از این دستهاند. به همین جهت گفتهاند:
رو مجرّد شو مجرّد را ببین
دیدن هر چیز را شرط است این
و یا گفتهاند:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
و یا گفتهاند:
اَلا ان ثوباً خیطَ من نَسْجِ تِسعَۀ
و تسعین حرفاً عن مَعالیه قاصر
(منظومه حاج ملاهادی سبزواری مقدمه بخش حکمت)
«همانا لباسی که بخواهد با ۲۹ حرف الفبا دوخته شود، بر قامت بلند او کوتاه است»
مرحوم سید بن طاووس میگوید:
در سامرا از فیض محل برای من حالتی پیش آمد که هرگز قابل توصیف نیست.
(سیر و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم،ص۲۱۱).
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص97 تا99