گروهی از مردم راه خدا را میشناسند و از آن اطلاع دارند، ولی به این راه بدبیناند و دیگر در این راه قدم نمیگذارند. این بدبینی میتواند ریشههای گوناگونی داشته باشد که به برخی اشاره میکنیم.
ریشههای بدبینی به راه سلوک:
الف. تربیت خانوادگی یا اجتماعی
گاه شخصی به علت آموزههای نادرست نسبت به راه خدا چنان دیدی منفی پیدا میکند که حتی تصور گام نهادن در آن را نیز به ذهن خود راه نمیدهد. دانشجو یا طلبهای که در مدرسهای پرورش یابد و در آن مدرسه تمسخر سیر و سلوک و عرفان ورد همگان باشد، هرگز در راه سلوک قدم نمینهد، زیرا چه بسا راه را راه شیطان بداند.
ب. برخورد با برخی نکات منفی
گاه شخصی بر اثر برخورد با پارهای نکات منفی یا شخصیتهای مدّعی، چهرة کریهی از سلوک در ذهنش تصویر میبندد که عطایش را به لقایش میبخشد. بیجهت نیست که حافظ میگوید:
نقد صوفی نه همه صافی و بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
راه عرفان، از این افکار و افراد منحرف و منفی کم ضربه نخورده است.
ج. تنبلی و کاهلی
برخی انسانها به علت تنبلی و کاهلی نوعی بدبینی به سفر الی الله پیدا میکنند. شاگردان زرنگ کلاسِ درس از ریاضی متنفر نیستند. چرا؟ چون ریاضیخوانی و ریاضیدانی «گاو نر میخواهد و مرد کهن» نه «نازپروردِ تنعّم». افراد کاهلصفت ممکن است حتی بدبینی نسبت به راه پیدا نکنند، اما در پی تنبلی و کاهلی هیچگاه به فکر پیمودن آن هم نیفتند.
تنبلی میتواند منشأ بدبینی به راه باشد و میتواند خود مستقلاً از موانع شروع به حساب آید.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 125 تا 126