عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

در عربی گفته می‌شود: «رُبَّ أکلة منعَت أکلات»؛ یعنی چه بسا یک لقمه جلوی خوردن‌های فراوانی را می‌گیرد. حال، گاه یک گمان فاسد جلوی بسیاری از خیرات را بر آدمی می‌بندد یا شرور فراوانی را دامن‌گیر او می‌کند. در مورد راه خدا هم چنین است. گاه گمانی فاسد مانع پرداختن به سفر معنوی به سوی الله می‌گردد. بی‌جهت نیست که امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید:

در شگفتم از آدمی که چگونه در خوراک جسمش می‌اندیشد، ولی در خوراک جانش نمی‌اندیشد.

تصورات و تصدیقات ذهنی ما خوراک روح ما هستند که اگر فاسد باشند، همچون غذای مسموم‌اند.

چند نمونه‌

به این نمونه‌ها بنگرید:

1 - مستثنی‌بودن زن از سفر به سوی خدا

اگر پنداشته شود زن از سیر و سلوک معاف است، چون ضعیف است و دیگر آنکه اسیر دست مرد است و فرصت چندانی برای سیر و سلوک ندارد (به‌ویژه اگر شاغل باشد که وظیفة او دو چندان است).

پاسخِ این گمان فاسد در بخش «مسافر کیست» گذشت و دانسته شد که:

اولاً: مسافر راه خدا جانِ آدمی است که نه مرد است و نه زن و بدین دلیل هم مردانی به کمال رسیده‌اند و هم زنانی که اسامی آنها در تاریخ آمده است.

ثانیاً: ریاضت هر کس را طبق طاقت او تعیین می‌کنند. حتی در شریعت جهاد از زن برداشته شده، چون «جنس لطیف» طاقت «کار خشن» ندارد و به‌جایش «حسن التبعّل» یعنی خوب شوهرداری کردن وظیفة او دانسته شده است.

ثالثاً: زن شریک زندگی مرد است و نه اسیر دست او. حقوقی که زن بر گردن شوهر دارد، به مراتب بیشتر از حقوق مرد بر گردن زن است و لذا در آنجا که مرد از زن معصیت الهی را بطلبد، هرگز اطاعتش لازم نیست، بلکه حرام است.

رابعاً: سیر و سلوک الی الله عمدتاً کار دل و قلب است و لذا با هیچ کار و حقّی منافی نیست.

خامساً: شاغل بودن زن بیرون از منزل در غیر موارد ضرورت از نظر شرع پسندیده نیست. اشتغال زنان در کارهای طاقت‌فرسای بیرون منزل که با فطرت و ساختار وجودی زن همخوانی ندارد، ظلمی مدرن است که در دورة صنعتی‌شدن به نام آزادی زن بر او تحمیل شد.

2 - منافات سلوک با کسب وکار

برخی گمان می‌کنند اگر در راه خدا شروع کنند، از کسب و کار می‌افتند، زیرا باید بیش از حد به مستحبات و ریاضت‌های شرعی بپردازند و فرصتی برای کار نمی‌ماند.

پاسخ این است که:

اولاً: سیر و سلوک با کار در تعارض نیست، زیرا بخش عمدة سلوک کار دل است.

خوشا آنان که دائم در نمازند

که حمد و قل هو الله کارشان بی(دیوان باباطاهر).

سنگ زیربنای سلوک را مراقبه دانسته‌اند که امری قلبی است، بلکه ذکر در بازار کار و در حین اشتغال و غفلت دیگران است که آدمی را به سرعت رشد می‌دهد، لذا یاد خدا در بازار بسیار مورد تاکید پیشوایان دین است و برایش اجر فراوانی قائل شده‌اند.

ثانیاً: زندگی روزمرة سالک تعطیل نمی‌شود، بلکه تنظیم می‌شود. سالک به موقع می‌خوابد و به موقع بیدار می‌شود. شب زودتر می‌خوابد قبل از اذان صبح برای سحرخیزی برمی‌خیزد. بین الطلوعین را بیدار می‌ماند و به قرائت قرآن و ذکر می‌پردازد. هر غذایی و هر لقمه‌ای را نمی‌خورد. با هر کسی آمد و شد نمی‌کند، هر جایی نمی‌رود و ... .

ثالثاً: اگر بر اثر برخی واردات توحیدی قوی در مدتی قدرت بر کسب و کار نباشد‌ ـ چنان‌که در حالات مرحوم سید هاشم حداد گفته‌اند ـ خداوند خود متکفل ادارة زندگی چنین بندة سالک عاشقی می‌گردد.

«نِعْمَ الْمَوْلَی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ»(انفال/۴۰)؛

«او بهترین سرپرست و بهترین کمک‌کار است».

3 - منافات سلوک با تحصیل علم

برخی دانش‌جویان و علم‌طلبان می‌پندارند با شروع در این راه و آمدن عشق سوزانِ حق، ادامة تحصیل علم ناممکن می‌گردد. از این‌رو، قدمی در این راه نمی‌نهند.

پاسخ این است که:

اولاً، این شبهه بسیار قدیمی است و به شبهة «عقل و عشق» مشهور است و عارفان دانشمند از جهت علمی و عملی بطلان آن را ثابت کرده‌اند.

اما از جهت علمی فرموده‌اند:

عقل، خود آدمی را به سوی عشق می‌خواند. عقل می‌گوید: ای انسان! تو همان گونه که ذهن و مغزی داری که با علم حصولی سیراب می‌شود و اگر این علم، یقینی باشد سیراب‌تر می‌گردد، دارای دلی هم هستی که با علم حضوری و شهود سیراب می‌شود که همان «عین الیقین» و «حق الیقین» است. انسان باید همة ابعاد وجودی‌اش را به کمال برساند. استاد در آغاز رساله «لب اللباب» می‌فرماید:

«گرسنه گذاردن دل و باطن را از غذاهای روحانیه معنویة عالم غیب و انوار الهیه ملکوتیة جمالیه و جلالیه و قناعت کردن به سیر در کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و مکتب‌ها و درس خواندن‌ها و درس دادن‌ها گرچه به اعلی درجه از اوج خود برسد، سیر کردن عضوی است از اعضاء و گرسنه گذاردن عضوی بالاتر و والاتر»( لب اللباب، ص۱۳).

و امّا از جهت عملی:

وجود عارفان دانشمند بهترین دلیل است بر اینکه جمع بین علم و عرفان ممکن است، زیرا روشن‌ترین و محکم‌ترین دلیل بر وجود شیء، وقوع شیء است. مگر ابن فهد حلّی، سید بن طاووس، سید حیدر آملی، صدرالمتألهین، میرداماد، شیخ بهایی، مجلسی اول، سید علی شوشتری، ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلائی، شیخ محمد بهاری، سید سعید حبّوبی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، سید علی قاضی، شیخ محمدجواد انصاری همدانی، علامه طباطبایی، سید محمدحسن الهی و ... عارف یا سالک نبودند؟

بعضی از اینها در اوج علمند و در اوج عرفان و تا پایان عمر هم لحظه‌ای از علم‌اندوزی و نشر علم نیاسودند.

ثانیاً: تا زمان حصول وارداتی قوی که حال درس خواندنِ جدّی را بگیرد، سال‌ها فرصت است که می‌توان به صورت جدی به تحصیل علم پرداخت.

ثالثا: در حال بقاء بعد الفناء که سالک به آرامش کامل می‌رسد، پرداختن به علم کاملاً سهل است. به دیگر سخن، حالات آن‌چنانی که حال درس خواندن را بگیرد، در «بخشی از منازل پایانی سفر اول» اتفاق می‌افتد که البته موقت است و پس یا پیش از آن خبری از آنها نیست.

رابعاً: فرض کنیم چنین باشد و حالات توحیدی و عشقی حال درس را بگیرد ـ که البته چنین نیست‌ ـ مگر چه از دست رفته است؟ جز مشتی اصطلاحات و مطالبی که احیاناً پر از شبهات و شکوک است؟! ولی در برابر چه به دست آمده است؟ یقین آن هم عین الیقین و به دنبالش حق الیقین. عرب در مثلی مشهور می‌گوید: «خذ الغایات و اترک المبادی» یعنی «به اهداف بپرداز و در مقدمات نمان» پس در حقیقت معاوضة درهمی است با دینار و یا اندکی با بسیار بلکه بی‌شمار و به همین دلیل است که دانشمندان آگاه هم این حال را آرزو می‌کردند و می‌سرودند:

علم نبود غیر علم عاشقی

مابقی تلبیس ابلیس شقی(کلیات دیوان شیخ بهائی، ص۱۰۹ (رساله نان و حلوا)، به اهتمام سید جواد معصومی)

در میخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم( دیوان امام خمینی، ص۱۴۲)

4 - ضرورت تحصیل علوم دینی پیش از سلوک

برخی کسانی که دستشان از علوم رسمی دینی تهی است، گمان برده‌اند که علم ضرورتاً مقدمه سفر الی الله است و چون خود را عوام می‌دانند، می‌گویند:

«أین العوام و السفر الی الملک العلّام؛ یعنی« بی‌سواد کجا و این خیال‌ها»!

پاسخ این است که:

اولاً: گرچه برخی ورود به علوم شرعیه را شرط سلوک دانسته‌اند، ( مرحوم ملاصدرا و امام خمینی و استاد سید جلال آشتیانی از این گروه هستند) اما باید گفت: اگر مراد، دانستن شریعت به قدر حاجت (اگرچه به صورت تقلید از مجتهد اعلم) است، سخنی است صحیح، ولی این به معنای لزوم تحصیل علوم رسمی نیست و اگر مراد تخصص یا ورود در علوم رسمی است، حرفی است ناتمام، زیرا بسیاری از عارفان و کاملان از متخصصان رشته‌های دانش‌های اسلامی نبوده‌اند و روشن‌ترین و محکم‌ترین دلیل بر وجود شیء وقوع شیء است و اینکه گفته‌اند:

«علم حجاب است، ولی تا به حجاب وارد نشوی خرق و پاره کردن آن نتوانی» 

سخنی است مبهم. معنای این سخن این است که اگر به این حجاب گرفتار آمدی، باید از آن بیرون بجهی که بد حجابی است و لغزشگاه مردانی بزرگ است. «العلم هو الحجاب الاکبر». نه اینکه ورود به این حجاب شرط لازم سلوک الی الله باشد. سالک الی الله مرجع أعلمی می‌خواهد که از او در شریعت تقلید کند و استاد کاملی می‌خواهد که از او در طریقت تبعیت کند.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 130 تا 138