عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن (دیوان حافظ)

در روز حشر چون که به عالم صلا زدند

اول صـلا بـه سلسلـۀ انبیا زدنـد

نـوبت بـه اولیـا کـه رسیـد آسمان تپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند(بخشی از ترجیع‌بند مشهور محتشم کاشانی، معصومی، رضا، اشک شفق، ج۱، ص۶)

گفته‌اند و خوش گفته‌اند: «البلاء لِلوِلاء» یعنی:

هر که در این بزم مقرّب‌تر است

جام بلا بیشترش می‌دهند

آن مرد عرب به رسول خدا (ص) گفت: من شما و اهل بیت‌تان را دوست می‌دارم. حضرت فرمودند:

«أَنِ اسْتَعِدَّ لِلْبَلَاء»( بحارالانوار، ج۱۲، ص۲۷۱)؛

«پس آمادۀ بلا باش».

آری، راه خدا راه بلاکشی و جفاکشی است. اگر مؤمنی که جز رسیدن به بهشت همّی ندارد، به تصریح روایات مورد انواع ابتلائات قرار می‌گیرد تا پاک گردد و لیاقت بهشت را پیدا کند، شما خود بسنجید که سالکی که می‌خواهد از اعماق وجود خود بخواند و بخواهد و بنالد و بگوید:

دو عالم را به یک بار از دل تنگ

برون کردیم تا جای تو باشد (ر. ک: کلیات سعدی)

چه‌قدر مورد ابتلائات و جفاها قرار می‌گیرد. بزرگی می‌گفت:

«آقا! شما از سر صدق بگویید: خدایا آمدم. ببینید چقدر مشکلات و بلاها سرازیر می‌شود» ( این سخن را از استادم حسن‌زاده در درس شنیدم).

البته سالک شعرش و شعارش و بلکه شعورش این است:

زیر شمشیر غمش رقص‌کنان باید رفت

کانکه شد کشتۀ او نیک سرانجام افتاد (دیوان حافظ)

مصیبت‌ها و مشکلات و جفاها و بلاهای وارد بر سالکان و اولیاء از حدّ شمارش و تصور انسان‌های عادی بیرون است. البته خدا خود تحمّلش را می‌دهد. زینب کبری سلام الله علیها که شب عاشورا با شنیدن دو بیت شعر از امام حسین علیه السلام که بوی فقدان حضرت را می‌داد، از هوش رفت، با عنایت الهی و شاید با تصرف حسینی یک روز بعد، کاروان غم را ده‌ها منزل مدیریت کرد و کربلا را جهانی ساخت. آری

سرّ نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود ( فرید طهماسبی)

در زمینۀ مصیبت‌های سالکان راه خدا داستان آیت الحق مرحوم انصاری همدانی شنیدنی است.

مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج آقا معین شیرازی (پدرخانم مرحوم علامه تهرانی;) نقل کردند که:

من روزی به استادم انصاری همدانی گفتم: آقا من از شما می‌خواهم که مقاماتی را که خودتان به آن رسیدید، به من هم عنایت کنید.

پرسیدند: طاقتش را داری؟ مشکلاتش را تحمل می‌کنی؟ گفتم: نمی‌دانم. فرمودند: من یک نمونه برایت نقل می‌کنم:

«پس از فوت عیال بنده، در محلّۀ ما در همدان شایع شد که من علت فوت او بوده‌ام، با اینکه من در این رابطه هیچ تقصیری نداشتم. بالأخره، پلیس به منزل ما آمد و ما را با دست بسته به پاسگاه برد. وقتی من به همراه پلیس از درب منزل بیرون آمدم، دیدم دو طرف کوچه تا انتها مردم منتظر ایستاده‌اند و از نفر اول تا نفر آخر از جلو هرکس که گذشتم یا آب دهان به صورت من می‌انداخت و یا ناسزایی نصیب من می‌کرد و من همه را تحمّل می‌کردم و در دل خوش بودم. حال بگو ببینم آیا تو تحمّل مانند این را داری؟ « گفتم: نه آقا! من که تحمل ندارم. آن مقامات مال خودتان باشد، من که کشش ندارم».

خدای استاد را رحمت کند. از این جملۀ جنید بغدادی بسیار مشعوف بود و فراوان آن را تذکار می‌داد:

«شیخ ما در اصول و فروع و بلاکشی علی بن ابی‌طالب علیه السلام است»

و بر روی کلمۀ بلاکشی تأکید داشت.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 146 تا 148