در این قسمت عین عبارت عارف کامل سریعالسیر مرحوم شیخ محمد بهاری همدانی را در کتاب نفیس تذکرۀ المتقین(تذکرة المتقین، ص۱۲۵ـ۱۲۷) نقل میکنیم.
عبارات داخل کروشه [] از نگارنده است.
اول: باید صحیح المزاج باشد. اگر علّتی [مرضی] در مزاج هست باید به معالجۀ آن بپردازد، چه اینکه اگر سودا غالب آید، پارهای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته مغرور گردد و اگر صفراء و حرارت غلبه کند خشکی دِماغ [مغز] و خفقان قلب و سوء الخلق [بد اخلاقی] فوقالعاده حاصل گردد. اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم دقیق [نکات ظریف] پیدا خواهد کرد (گذشتگان در انسان چهار خلط قائل بودند با نامهای صفراء، سوداء، بلغم و خون که اگر اینها معتدل میبودند، مزاج آدمی سالم بود و اگر یکی غلبه میکرد، آدمی مریضی خاص آن را پیدا میکرد. نویسنده به آنها اشاره دارد. نظیر اینکه امروزه میگویند فشار خون، اوره خون، قند و چربی خون اگر کم یا زیاد باشد، آدمی مریض میگردد). فلا بد من اعتدال المزاج [پس چارهای جز سلامت مزاج نیست].
دوم: «و ان یکون متأدّباً بآداب الشرع و متألّماً للمعاصی و تارکاً لها»؛
]سالک باید به آداب دین و شرع متادّب و عامل باشد و از گناهان آزرده خاطر و تارک آنها باشد .[
سوم: «و ان یکون عفیفاً صدوقاً معرضاً عن الفسق و الفجور و الغدر و الخیانۀ و المکر و الحیلۀ»؛
[سالک باید با عفّت، بسیار راستگو و همیشه از فسق و فجور و مکر و خیانت و حیله رویگردان باشد]، زیرا که تمام اخلاق مقدمه معارف است بعد علم الفقه، هیچ رکنی از ارکان شریعت نباید در زمین بماند و تأویل در ظواهر آن بشود و وظائف آنها هر کدام در محل خود باید اتیان شود. [به جا آورده شود] تارک الصّلوۀ بل [بلکه] تارک النوافل را دم از عرفان زدن غلط اندر غلط است.
چهارم: باری، «و أن یکون فارغ البال من امر المعاش اما بالتموّل او بالقناعۀ و التوکل»؛
[باید از امر معاش آسودهخاطر باشد حال یا به سبب متمول بودن و یا از راه قناعت و توکل] کسی که حواس او پیش سنگک است، باید در فکر نان باشد، خربزه او را آب خواهد بود، لاینبغی ان یدخل من باب المعارف فضلاً من أن یجعلها آلۀ لتحصیل معاشه؛ [سزاوار نیست چنین کسی وارد وادی معارف شود چه رسد به اینکه آن را وسیله تحصیل معاش خود قرار دهد]. ابداً همچو [این چنین]شخص نوری نخواهد پیدا کرد.
الحرفۀ غیر المعرفۀ و الحِیل الی الشهوۀ و الطبیعۀ غیر الرغبۀ الی الآخرۀ و هما ضَرَّتان متباینتان و لاتجتمعان؛ [شغل و حرفه غیر از معرفت است و به کار بردن حیلهها برای رسیدن به هواهای نفسانی و مادیت غیر از میل به آخرت است. این دو مانند دو هوو دشمن یکدیگرند که هرگز با هم جمع نمیشوند.]
پنجم: باری «و أن یکون معظِّماً للعلم و العلماء»؛
[دیگر اینکه دانش و دانشمندان را بزرگ بشمارد]. اول عیبی که سالک پیدا کند، آن است که علمای ظاهر پیش او حقیر و کوچک گردد.
ششم: «و أن یکون حزیناً دائم الحزن، بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»؛
[دیگر اینکه همواره غمگین باشد. شادمانی در چهرهاش نمایان و اندوه در دلش پنهان باشد.] اگر قلب او شاد و خندان باشد، بهرهای از معارف نخواهد برد.
هفتم:«و أن یکون کتوما للأسرار ان حصلت له»؛
[دیگر اینکه اگر اسراری به برکت سلوک برایش به دست آمد، آنها را بسیار کتمان کند و هیچ دم نزند] الحاصل، «هزاران نکته میباید به غیر از حسن و زیبایی».
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص150 تا 152