عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

مسافر در سلوک الی الله جان انسان است که از آن تعبیر به روح، روان و نفس نیز می‌شود. همۀ موجودات به سوی پروردگار در حرکتند و از این قاعده هیچ موجودی استثنا نیست. این حقیقت را قرآن با تعابیری بیان کرده است که از آن جمله‌اند:

الف) «وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ»(آل عمران/۲۸)؛ «و بازگشت همه فقط به سوی خداست»،

«وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ»(مائده/۱۸)؛ «و بازگشت همه به سوی اوست»،

«وَ إِلَیکَ الْمَصِیرُ»(بقره/۲۸۵)؛ «و بازگشت همه فقط به سوی توست»،

«وَ إِلَیّ الْمَصِیرُ»(حج/۴۸)؛ «و بازگشت همه فقط به سوی من است»،

«وَ إِلَینَا الْمَصِیرُ»( ق/۴۳)؛ «و بازگشت همه فقط به سوی ماست».

ب) «وَإِلَیهِ یرْجَعُ الأمْرُ کُلُّهُ»(هود/۱۲۳)؛ «و همه چیز به سوی او بازگردانده می‌شود».

«وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ»(بقره/۲۱۰؛ و پنج موضع دیگر)؛ «و همه چیز فقط به سوی خدا بازگردانده می‌شود».

ج) «وَ إِلَیهِ تُقْلَبُونَ»[۸]؛ «و به سوی او بازگردانیده می‌شوید».

انسان نیز در این مسافرت عمومی قافله‌سالار همۀ موجودات است و پیشاپیش همه در حرکت است. انسان حتماً به لقای پروردگار خویش می‌رسد و این راه پررنج را خواسته یا ناخواسته می‌پیماید.

«یا أَیهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ» ( انشقاق/۶) ؛ «ای انسان، حقّاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد».

انسان چون موجودی مختار و دارای اراده است، می‌تواند با قدم مجاهده راه لقای پروردگار را در همین دنیا بپیماید و آنچه انسان‌های عادی پس از مرگ می‌بینند را با چشم باطن ببیند. البته اگر با قدم اختیار این راه را طی نکند، او را به اجبار خواهند برد و در این صورت هرگز ثمرات شیرین «سلوک اختیاری» را به دست نمی‌آورد.

مخلَصین به شهادت قرآن در قیامت احضار نمی‌شوند، زیرا قبلا در آنجا حاضرند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام هم فرموده است:

«لو کُشِفَ الغطاء ما ازددتُ یقیناً»(بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۵۳؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۰)؛

«اگر همۀ پرده‌ها کنار رود، بر یقین من چیزی افزوده نمی‌گردد». 

البته مراد این است که اگر همۀ پرده‌ها از پیش چشم دیگران کنار رود، برای علی صلواةالله علیه تفاوتی ندارد، زیرا برای او پرده‌ای وجود ندارد.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص177 تا 178