عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

هم‌سفران راه خدا، سالکان راه خدایند که همچون خود سالک به پیمودن طریق قرب مشغولند. کسانی که مقصد اعلایشان رسیدن به مقام فناء فی الله و بقاء بالله نباشد هم‌سفر سالک نیستند، گرچه از اهل ایمان‌ باشند.

به دیگر سخن: در عرف سلوک، دنیا یعنی ماسوی الله، هرچه می‌خواهد باشد حتی خود عرفان، از آن جهت که عرفان است، نه از آن جهت که معرفت خداست، جدا از الله است و به تعبیر دقیق بوعلی سینا:

«مَن آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی»(ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، نمط۹)؛

«کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد، در توحید مشرک است»

و سالک کسی است که فقط لقای پروردگار مقصد اوست و قهراً هم‌سفران او کسانی هستند که همانند او جز لقای پروردگار هدفی و مقصدی و مقصودی ندارند و زبانشان دائماً همچون قلبشان به این مناجات مترنّم است:

«فقد انقطعت الیک همتی و انصرفت نحوک رغبتی فانت لا غیرک مرادی و انت لا لسواک سهری و سهادی و لقاؤک قرّۀ عینی و وصلک منی نفسی و فی محبتک ولهی و الی هواک صبابتی و رضاک بغیتی و رؤیتک حاجتی و جوارک طلبی و قربک غایۀ سؤلی و فی مناجاتک روحی و راحتی ... یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی یا ارحم الراحمین»( مفاتیح الجنان، مناجات المریدین که مناجات هشتم از مناجات‌های خمسة عشر امام سجاد علیه السلام است)؛

«... خدایا! همت من فقط به سوی تو منعطف است و میل من فقط به سوی تو می‌کشد تو ـ و نه غیر تو ـ مراد منی و شب‌زنده‌داری و بی‌خوابی‌ام فقط برای توست. ملاقات تو نور چشم من و وصل تو آرزوی دل من است و اشتیاقم فقط به سوی توست و شیفتگی‌ام در دوستی توست و عشقم به دل‌دادگی توست و خشنودی تو مطلوب من است و دیدار تو حاجت من است و هم‌نشینی با تو خواستۀ من است و نزدیکی به تو آخرین خواهش من است و زندگی و راحتی من در راز و نیاز با توست ... . ای نعمت من، بهشت من، دنیای من و آخرت من، ای از همه بخشنده و مهربانتر».

در بحث «زاد و توشۀ سفر» خواهیم گفت که از شرایط حتمی سلوک و به‌ویژه در اوائل و اواسط راه «عزلت» است. عزلت در روایات بسیار مورد مدح قرار گرفته و به‌ویژه در آخرالزمان سفارش شده است.

عزلت در اسلام به گونه‌ای تفسیر می‌شود که به «رهبانیتِ مذموم» نمی‌انجامد. عزلت در سیر و سلوک به این معناست که سالک فقط باید با دیگر سالکانِ راه دوست، در تمامی ابعاد: یعنی از لحاظ جسمی، فکری، مالی، نفسی، روحی و ... همراه باشد، ولی با دیگران فقط به مقداری که ضرورت امور دنیوی یا دستورات دینی همچون نماز جماعت و جمعه و جهاد و ... اقتضا می‌کند همراه است، آن هم فقط از لحاظ بدنی، فکری و مالی ( مقصود از فکر در اینجا معنای عرفی آن است که بدین معنا سالک در امور فکری اجتماعی مسلمین هم‌فکری دارد، نه معنای عرفانی آن که محصول ذکر است) نه از لحاظ نفسی و روحی.

آخر چگونه می‌شود کسی که قلبش در بهشت برین متنعّم است، قلباً همراه با کسی باشد که قلبش در آتش حبّ به دنیا می‌سوزد. امیرمؤمنان علی صلواةالله علیه دربارۀ سالکان و عارفان می‌فرماید:

«قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی العمل»(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲)؛

«قلب‌هایشان در بهشت است و بدن‌هایشان دائماً مشغول اعمال صالح».

و خداوند دربارۀ کافران می‌فرماید:

«یسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَۀ بِالْکَافِرِینَ» (عنکبوت/۵۴)؛

«از تو شتاب در عذاب را خواهانند و حال اینکه هم اکنون دوزخ بر کافران احاطه دارد».

امام علی علیه السلام دربارۀ خود می‌فرماید:

«کنت جاراً جاورکم بدنی ایاما» ( نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۹)؛

«فقط مدت اندکی بدن من ـ و نه نفس و روح من ـ با شما همراه بود».

آری امام علی علیه السلام که به تعبیر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم:

«مَمْسُوسٌ فی ذاتِ الله» (بحارالانوار، ج۳۹، ص۳۱۳ و ج۱۰۷، ص۳۱؛ نیز مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۲۱)؛

«در ذات خدا فانی است». 

 چگونه می‌تواند نفساً و روحاً با کسانی باشد که دل او را خون کردند و حب بقای در دنیا قلب‌هایشان را پر کرده و آتش زده بود.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 191 تا 194