محبت شدت و ضعف میپذیرد و دارای درجات است؛ این حقیقت را از طریق وجدان مییابیم. غذاها را در یک حدّ دوست نداریم. افراد را به یک اندازه دوست نداریم و ... . قرآن هم به این حقیقت اشاره دارد آنجا که میگوید: محبت خدا باید از محبت به پدر و مادر بیشتر باشد.
«وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ» (بقره/۱۶۵).
تعداد درجات محبت را مختلف گفتهاند.
محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق
الف ) بعضی گفتهاند مراتب محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق یازده تاست.
به این ترتیب:
۱. هَوی = میل
۲. علاقه = محبتی که از قلب عاشق جداشدنی نیست
۳. کَلَف = شدت محبت
۴. عشق = بیشتر از حبّ
۵. شَعَف = سوختن قلب به علت فزونی محبت
۶. شَغَف = رسیدن محبت به پوستۀ قلب
۷. جَوی = هوی و محبت باطن
۸. تَیم = گذر از معشوق ظاهری و طلب دیدار معشوق حقیقی
۹. تَبْل = از شدت عشق مریض و ناتوان گشتن
۱۰. تَدلِیه = پریدن عقل از شدت محبت
۱۱. هُیوم = فنا در معشوق و غیر او ندیدن(علامه حسینی تهرانی، اللهشناسی، ج۱، ص۱۳۹. به نقل از ترجمه رسالة العشق بوعلیسینا)
محبت در قول مرحوم میرزا غلامعلی شیرازی
ب ) مرحوم میرزا غلامعلی شیرازی که از بهترین مدرسان مکتب حکمی و عرفانی تهران بوده است در حاشیه بر مقدمۀ قیصری بر فصوص الحکم ذیل جملۀ «و فی المرتبۀ الثانیۀ یتمیزُ العلم عن القُدره و هی عن الإراده» مینویسد:
«... ثم اعلم أنّ للإرادۀ مظاهرُ فینا»:
الاوّل: المیل و هو اجتذاب القلب الی مطلوبه و محبوبه و المیل عام السریان و نعم ما قیل:
یکی میل است در هر ذرّه، رقّاص
کشد آن ذرّه را تا مقصد خاص
و اذا قوی المیل و استدام سمّی ولعاً و هو المظهر الثانی لها.
ثم اذا اشتدّ و زاد ای اخذ القلب فی الاسترسال فیمن یحبّه سمّی صبابۀ کانه مأخوذ من انصباب الماء اذا فرغ و هی المظهر الثالث لها.
ثم اذا انفرغ القلب له بالکلّیۀ و تمکّن ذلک منه سمّی شغفاً و هو المظهر الرابع.
ثم اذ استحکم فی الفؤاد و أخذه عن الاشیاء سمّی هوی و هو ما اشار الیه و قال: «هوی ناقتی خلفی و قدّامی الهوی» و هو المظهر الخامس.
ثم اذا استوفی حکمه علی الجسد سمی ولعاً غراماً و هو المظهر السادس.
ثم اذا نمی و زالت العلل الموجبۀ للمیل سمی حبّاً و هو المظهر السابع.
ثم اذا هاج و أفنی المحبّ عن نفسه سمی ودّاً و هو المظهر الثامن.
ثم اذا طفح حتی أفنی المحبّ و المحبوب سمی عشقاً و فی هذا المقام یری العاشق معشوقه و لا یعرفه کما هو مشهور عن مجنون فی بعض حالاته و عند هذا لایبقی الا العشق وحده و هو الذّات الصرف. فافهم»(شرح فصوص الحکم، ص۴۱، از طبع تصحیح و تحقیق شده استاد سید جلالالدین آشتیانی)؛
«بدان که ارادۀ حقتعالی در ما انسانها مظاهری دارد:
اول: عبارت است از میل که آن کشیده شدن قلب و دل است به سوی مقصود و محبوبش. میل در همۀ موجودات سریان دارد و چه خوش گفته شده:
یکی میل است در هر ذرّه، رقاص
کشد آن ذرّه را تا مقصد خاص
و اگر میل قوّت گیرد و ادامه یابد ولَع نامیده میشود و این مظهر دوم اراده است.
سپس اگر میل شدت یابد و فزونی گیرد و دل بیاختیار به سمت محبوب کشیده شود، «صَبابَه» نامیده میشود (گویا از انصباب الماء به معنای به یکباره ریخته شدن و خالی شدن آب گرفته شده است) و این مظهر سوم اراده است.
بعد اگر دل کاملاً برای میل به محبوب خالی شود و میل در آن مستقر گردد «شَغَف» نامیده میشود که مظهر چهارم اراده است.
آنگاه اگر میل در دل استحکام بیابد و راسخ گردد به گونهای که از همه چیز کنده شود «هَوی» نامیده میشود و این مظهر پنجم اراده است که شاعر هم بدان چنین اشاره کرده است:
«میل شتر من به پشت سرش میباشد و میل من به روبهرویم».
سپس اگر این میل قلبی کاملاً فرمانش را بر بدن براند، ولَع غَرام نامیده میشود که این مظهر ششم اراده است.
و اگر این میلِ شدید رشد کند به گونهای که اسبابِ موجب میل از بین برود، «حبّ» نامیده میشود که این مظهر هفتم اراده است.
و سپس اگر میل هیجان کند و با شورشش انسان محبّ را از نفس خویش فانی سازد «ودّ» نامیده میشود که این مظهر هشتم اراده است.
سپس اگر میل و محبت لبریز شود تا اینکه عنوان محبّ و محبوب از بین برود، «عشق» نامیده میشود و در این مقام عاشق معشوقش را میبیند، ولی نمیشناسد، چنانکه در برخی حالات مجنون این چنین مشهور است و اینجاست که فقط عشق میماند و این عشق همان ذات صرف احدی است. این مطلب را بفهم».
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 201 تا 205